پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

باز هم از چشمهٔ لبهای من
تشنه‌ئی سیراب شد، سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد، در خواب شد

بر دو چشمش دیده میدوزم به ناز
خود نمیدانم چه میجویم در او
عاشقی دیوانه میخواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو

او شراب بوسه میخواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او بفکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را

من صفای عشق میخواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی میخواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را