پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

قلب تو پاک و دامن من ناپاک
من شاهدم به خلوت بیگانه
تو از شراب بوسهٔ من مستی
من سرخوش از شرابم و پیمانه

چشمان من هزار زبان دارد
من ساقیم به محفل سرمستان
تا کی ز درد عشق سخن گویی
گر بوسه خواهی از لب من، بستان

عشق تو همچو پرتو مهتابست
تابیده بی‌خبر به لجن‌زاری
باران رحمتی است که می‌بارد
بر سنگلاخ قلب گنه‌کاری

من ظلمت و تباهی جاویدم
تو آفتاب روشن امیدی
بر جانم، ای فروغ سعادتبخش
دیر است این زمان، که تو تابیدی