پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۱۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینهٔ من بینی
این مایهٔ گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که بمن دادی
در خون طپیده، آه، رهایش کن
یا خالی از هوا و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو میدانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشائی
بر روح من، صفای نخستین را

آه، ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی امید جسم دگر دارم