این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
––
آب را …
آب را گِل نکنیم
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب
یا که در بیشهی دور، سیرهای پر میشوید
یا در آبادی، کوزهای پر میگردد.
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان، میرود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فروبرده در آب.
زن زیبائی آمد لب رود
آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شدهاست.
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست، چه صفائی دارند
چشمههاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جاپای خداست
ماهتاب آنجا، میکند روشن پهنای کلام
بیگمان در ده بالادست، چینهها کوتاه است
مردمش میدانند، که شقایق چه گلی است
بیگمان آنجا آبی، آبی است
غنچهای تا شکفد، اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
کوچهباغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را میفهمند
گل نکردنش، ما نیز
آب را گل نکنیم