انسان کامل/مقدمه/در بیان کامل آزاد
در بیان کامل آزاد
بدان که گفته شد که انسان کامل آن است که او را چهارچیز بکمال باشد، اقوال نیک و افعال نیک، و اخلاق نیک و معارف. و انسان کامل آزاد آن است که او را هشت چیز بکمال باشد، اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف و ترک و عزلت و قناعت و خمول. هر که این هشت چیز را بکمال رسانید کامل و آزاد است و بالغ و حر است. ای درویش! هر که چهار اولّ دارد وچهار آخر ندارد کامل است اماّ آزاد نیست و هر که چهار آخر دارد و چهار اولّ ندارد آزاد است اماّ کامل نیست، و هرکه این هشت جمله دارد و بکمال دارد کامل و آزاد و بالغ و حر است. اکنون چون کامل آزاد را دانستی، بدان که کاملان آزاد دو طایفهاند چون ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند، دو شاخ پیدا آمد. بعضی بعد از ترک عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند، و بعضی بعد از ترک رضا و تسلیم و نظاره کردن اختیار کردند، مقصود همه آزادی وفراغت بود. بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و عزلت و قناعت و خمول است، و بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و رضا و تسلیم و نظاره کردن است. این هر دو طایفه در عالم هستند و هر یک بکار خود مشغولاند، آن طایفه که عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند دانستند که چنانکه با عسل گرمی همراهست و چنانکه با کافور سردی همراهست، با دنیا و صحبت اهل دنیا تفرقه و پراکندگی همراهست، پس ترک کردهاند و دوستی دنیا از دل قطع کردهاند. اگر ناگاه اتفاق چنان میافتد، چیزی از دنیاوی روی بدیشان مینهد، یا چیزی از تنعمّات و لذاّت دنیاوی ایشان را میسرّ میشود یا صحبت اهل دنیا پیش میآید، قبول نمیکنند و میگریزند. چنانکه دیگران از شیر و پلنگ و مار و کژدم میترسند و میگریزند، ایشان از دنیا و اهل دنیا میترسند و میگریزند. و آن طایفه که رضا و تسلیم ونظاره کردن اختیار کردهاند دانستند که آدمی نمیداند که به آمد وی در چیست. وقت باشد که آدمی را چیزی پیش آید و او را از آمدن آن چیز خوش
آید و زیان وی در آن چیز باشد و وقت باشد که آدمی را چیزی پیش آیدو او را از آمدن آن چیز ناخوش آید و سود وی در آن چیز باشد. چون این طایفه برین سر واقف شدند، تدبیر و تصرفّ خود و ارادت و اختیار خود از میان برداشتند، و راضی و تسلیم شدند، اگر مال و جاه بیامد، شاد نشدند، و اگر مال و جاه برفت، غمناک نگشتند و اگر نو رسید، پوشیدند و اگر کهنه رسید پوشیدند. اگر بصحبت اهل دنیا رسیدند خوش بودند و خواستند که اهل دنیا از ایشان سود کنند و اگر بصحبت اهل آخرت رسیدند خوش بودند و خواستند که ایشان را از اهل آخرت سودی باشد. و این بیچاره مدتهای مدید بعد از ترک در عزلت و قناعت و خمول بودم، و مدتّهای مدید بعد از ترک در رضا و تسلیم و نظاره کردن بودم. و حالی درینام. و مرا بیقین نشد که کدام شاخ بهتر است، هیچ طرف را ترجیح نتوانستم کرد، و امروز که این مینویسم هم هیچ ترجیح نکردهام. و نمیتوانم کرد، از جهت آنکه در هر طرفی فواید بسیار میبینم، و آفات بسیار میبینم.