امیر خسرو دهلوی (گزیده از مطلع الانوار)/زاهدی از خوان رضا توشه گیر

از ویکی‌نبشته
  زاهدی از خوان رضا توشه گیر گشت ز غوغای جهان گوشه‌گیر  
  شد ز بسی سجده‌ی پنهانیش خاک زمین صندل پیشانیش  
  تا به نود سال درین داوری داشت ز توفیق خدا یاوری  
  صبح دمی خضر ز خضرای دشت سوی نهان خانه‌ی رازش گذشت  
  گفت ز علمی که مرا داده‌اند معرفت هر دو سرا داده‌اند  
  می نگرم کاین عمل صدق زای می کنی و می نپذیرد خدای  
  پیر ز حالت چو گلی بر شگفت استنم از طرب افشاند و گفت  
  گر نپذیرد ز من هیچ کس آنکه نگه می‌کند آنم نه بس  
  من عمل خویش کنم بنده وار آن که خداییست برانم چه کار  
  خسرو اگر دین طلبی کار کن طاعت یزدان کن و بسیار کن