امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/گرمترین کارگزاران خوان
ظاهر
گرمترین کارگزاران خوان | مایده کردند ز مطبخ روان | |||||
خوانچهی آراسته بیش از هزار | بر همه الوان نعم کرده بار | |||||
بانگ روا رو که ز اختر گذشت | بلک زنه خوانچه صلا بر گذشت | |||||
گشت علم از خورش ارجمند | خوانچه از آن ساخت سه پایه بلند | |||||
صد قدح از شیرهی آب نبات | در مزه هم شیرهی آب حیات | |||||
کرد گز رسوئی حریفان نخست | کام می آلوده ز جلاب شست | |||||
شربت لبگیر کزان آب خورد | جان گسسته بتوان وصل کرد | |||||
از پس آن دور درآمد بخوان | دایرهی مهر شده دور نان | |||||
نان تنگ صاف بران گونه بود | کز تنگی رو به دگر سو نمود | |||||
نان نگوییم که قرص خورست | عیسی اگر خوان بکشد درخورست | |||||
نان تنوری ز طرف قبه بست | زانک بخوان شهی عالم نشست | |||||
کاک در آن مرتبه رو ترش کرد | لاجرمش روئی چنان مانده زرد | |||||
یافته سنبو سه ز تثلیث اثر | برهی بریان شرف از قرص خور | |||||
خواند زبان بره پهلوی بز | بر سر پولاد، که: منی ارز | |||||
پهلوی مسلوخ هلالی گشاد | طرفه که سی غره بیک سلخ زاد | |||||
چرب دم دنبه دو من یکسره | چرب تر از دم دنبک آهو بره | |||||
خنده برون داد سر گو سپند | هم به جوانی شده دندان بلند | |||||
دنبهی کوهی که بهر خوانچه بر | ده مه رفته و دو قرنش بسر | |||||
صد نعم از هر نمطی دیگ پز | مردم از آن لب کزو انگشت مز | |||||
پخته بسی مرغ بهر گونه طرز | ازو لج و تیهو و دراج و چرز | |||||
صحنک حلوا همه شکر سرشت | چاشنیش از طبقات بهشت | |||||
تختهی صابونی شکر نوید | راست چو جامه به سفیدی سفید | |||||
داده بسی طیب معنبر بران | خورده کافورتر و زعفران | |||||
در تن مردان مزه ذاتی شده | ناطقه هم روح نباتی شده | |||||
بهرهی خود برد چو کام از خورش | یافت ز لذت دل و جان پرورش |