امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/گرمی دل نیست چو حاصل مرا
ظاهر
گرمی دل نیست چو حاصل مرا | سرد شد از آب سخن دل مرا | |||||
تاکی از ین شیوه به ننگی شوم | بی غرض اماج خدنگی شوم | |||||
تام گدایی کنم اسکندری | خلعت عیسی فگنم بر خری | |||||
محتشمانند درین روزگار | مس به زر اندودهی ناقص عیار | |||||
کور دل از دولت و کوته نظر | دولت شان از دل شان کورتر | |||||
گوش گران و همه ناموس جوی | سفله وش و دون صفت و تنگ خوی | |||||
بی کرمی نام فروشی کنند | بی گهری مرتبه کوشی کنند | |||||
خورده به درویش نیاز ند پیش | بیش رسانند بدانجا که بیش | |||||
گر برسانند، مثل ، برگدای | یک درمی ده طلبند از خدای | |||||
این سخن چند که بیخواست است | شاعری ای نیست همه راست ست | |||||
لیک به خواهش چو مرا نیست راه | جز بخدا یابه در باد شاه | |||||
هر چه گفتم زکسی باک نیست | زهر نخوردم غم تریاک نیست | |||||
نیت آن دارم ازین پس به راز | کز درشه نیز شوم بینیاز | |||||
پشت بجویم نه پناهی زکس | چون خداوند کنم روی و بس |