امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/شد زن مطرب به نوا پروری
ظاهر
شد زن مطرب به نوا پروری | انجمنی پر ز مه و مشتری | |||||
غمزه زنانی همه مردم فریب | سیب، زنخ، خال زنخ، تخم سیب | |||||
چاه زنخ روشن و صافی چو ماه | روی نما گشته چو آبی به چاه | |||||
پرده برانداخته چون آفتاب | کرده به یک غمزه جهانی خراب | |||||
روئی چو خورشید بر افروخته | جان کسان زاتش خود سوخته | |||||
ز ابروی خم پشت کمان ساخته | تیر مژه نیم کش انداخته | |||||
ناوکشان چون شده بیرون زکیش | دیده سپر کرده سیاهی خویش | |||||
رشته در بسته برد از دو سوی | چون قطرات عرق از گرد روی | |||||
سی مه یک روزه فگنده به گوش | حلقه مگو یک مه سی روزه گوش | |||||
از کف خود آئینهی بنهاده پیش | دیده رخ خود به کف دست خویش | |||||
موئی میان سرشان فرق جوی | شکل هلال آمده بیفرق موی | |||||
جعد که پیچیده به پا در خرام | ماهی ساق آمده در پای دام | |||||
بر زمین افگنده چو گیسوی خویش | رفته ره خویش هم از موی خویش | |||||
قامتشان سرو دلی راستین | پر ز گل از ساعدشان آستین | |||||
یافته از نغمه گلوشان خراش | صورت خراشیدهشان جان خراش | |||||
سینه بسی خستهی و دل کرده ریش | هر نفس از تیزی آوازه خویش | |||||
قامتشان بود به پا کوفتن | گیسوی مشکین به زمین روفتن | |||||
رقص کنان چون بزمین پا زدند | در حق ناهید لگدها زدند | |||||
از روش جنبش دستان شان | مجلسیان هر همه حیران شان | |||||
هر که در آن شعبده هشیار بود | مست، نه از می، که ز دیدار بود |