امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/به پرسیدم من از پیروزی بخت
ظاهر
به پرسیدم من از پیروزی بخت | که ای رنگ تو از فیروزه گون سخت | |||||
ملک غازی که فتحش هم عنان بود، | خبر گو بعد فیروزی چه سان بود؟ | |||||
جوابم داد کاز فیروزمندی | چو شد غازی ملک را سر بلندی | |||||
ز بعد شکر یزدان شد بر آن عزم | که آید سوی دهلی از پی رزم | |||||
وی آن جانب شد اندر کار سازی | که دیگر پی شود دو تیغ بازی | |||||
دگر جانب مسلمانان دهلی | که بشکستند با خانان دهلی | |||||
به خجلت پیش میرفتند غمناک | همی سودند روی عجز بر خاک | |||||
سواران ملک غازی ستاده | نظر بر لشکر دهلی نهاده | |||||
زبانهاشان چو نوک نیزه در طعن | گهی دشنام گفتند و گهی لعن | |||||
یکی گفت: این همه کفران سگالند | کسان در قتل ایشان بی و بالند! | |||||
دگر میگفت: کاخر اهل دین اند | نشاید گفت بد گر چه چنین اند | |||||
دگر گفت: ای نمک خواران بد عهد | چرا کم بود در حق نمک جهد | |||||
دگر از طنز گفت اینان چه کردند؟ | نمک در دیگ رفت اینها چه خوردند! | |||||
دگر میگفت گاه کار زاری | نیاید ز اهل دهلی هیچ کاری | |||||
ملک بر کرسی دولت نشسته | سران در پیشدستی، دست بسته | |||||
اسیر و اسپ و مال و رخت و کالا | زر و سیم و در و لولوی لالا | |||||
خزاین میرسید اشتر بر اشتر | قطار اندر قطار از گنجها پر | |||||
گران گنجی چو دریا بیکرانه | که مالامال شد دشت از خزانه | |||||
صف پیلان جنگی وا گزیده | ز ماران اژدر ایشان گزیده | |||||
بسی صندوقها پر تنگه و زر | که بکشایی اگر صندوق را سر | |||||
ظرایف کاید از فرمان گزاران | ز بهر تاج و تخت تاجداران | |||||
همه چندین متاع پادشاهی | که بود آثاری از فضل الهی | |||||
خدا داد آن خداوند غزا را | که در خور بد غزاهاش، این جزا را | |||||
چنین باشد فتوح آسمانی | کت از جایی رسید کان را ندانی | |||||
کسی کش ز آسمان یک در کشادند، | ز هر سو صد در دیگر کشادند! |