نامه گیوک خان به پاپ اینوسنت چهارم
منکو تنکری کو چندا کورالغ اولوس ننگ تالوی نونک خان یرلغمز این مثالیست بنزدیک پاپاء کلان فرستاده شد بداند و معلوم کند ما نبشت دو زفان ولایتهاء کرل کنکاش کردست اوتک ایلی بندکی فرستاده از ایلچیان شما شنوده امد و اکر سخن خویش برسید تو کی پاپاء کلان با کرللان جمله بنفس خویش بخدمت ما بیایید هر فرمان یاساء کی باشد انوقت بشنوانیم دیگر کفتهاید کی مرا در شیلم درای نیکو باشد خویشتن مرا دانا کردی اوتک فرستادی این اوتک ترا معلوم نکردیم دیکر سخن فرستادی ولایتهای ماجر و کرستان را جمله گرفتیت مرا عجب میاید ایشان را کناه چیست ما را بگوید این سخن ترا هم معلوم نکردیم فرمان خدای را چنگیز خان و قاان هر دو شنوانیدن را فرستاد فرمان خدای را اعتماد نکردهاند همچنان کی سخون تو ایشان نیز دل کلان داشتهاند کردنکشی کردهاند و رسولان ایلچیان ما را کوشتند ان ولایتها را مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست کردانید جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چکونه کوشید چکونه کیرد مگر تو همچنان میکوی که من ترسایم خدای را میپرستم زاری میکنم مییابم تو چی دانی که خدای کی را میامورزد در حق کی مرحمت میفرماید تو چکونه دانی که همچنان سخن میکوی بقوت خدای افتاب بر امدن و تا فرورفتن جمله ولایتها را ما را مسلم کرد است میداریم جز از فرمان خدای کسی چکونه تواند کرد اکنون شما بدل راستی بکوییت کی ایل شویم کوچ دهیم تو بنفس خویش بر سر کرللان همه جمله یکجای بخدمت و بندکی ما بیاید ایلی شما را انوقت معلوم کنیم و اکر فرمان خدای نکیرید و فرمان ما را دیکر کند شما را ما یاغی دانیم همچنان شما را معلوم میکردانیم و اکر دیکر کند انرا ما میدانیم خدای داند فی اواخر جمادیالاخر سنه اربعه اربعین و ستمائه
|
در ویکیپدیا موجود است:
این اثر در سراسر جهان در مالکیت عمومی قرار دارد چون از تاریخ مرگ پدیدآورندهٔ آن بیش از ۱۰۰ سال گذشته است. |