پرش به محتوا

پدیدآورنده:ژاله قائم مقامی

از ویکی‌نبشته
(تغییرمسیر از ژاله قائم‌مقامی)
ژاله قائم مقامی
(۱۲۶۲ خورشیدی—۱۳۲۶ خورشیدی)
(۱۳۰۱ قمری—نامعلوم)
همچنین به زندگی‌نامه نگاه کنید. متخلص به ژاله (۱۳۰۱ ق.–۱۳۲۶ ش.) شاعر ایرانی بود.
 

به استناد این بیت نام ژاله عالمتاج بود:

  تاج عالم گر منم بی گفت و گوی خاک عالم بر سر عالم کنید  

نمونه اشعار

[ویرایش]
  گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق  
  از حجب و از غرور دل خرده‌سنج من شد بهره‌ور ز عشق ولی ز آرزوی عشق  

  بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من بَرده‌ام ای دوست و آزادی بود مولای من  
  گرچه آزادیست عکس بردگی در چشم خلق مجمع آن هر دو ضد اینک دل شیدای من  
  چیست آزادی؟ ندیدم لیک می‌دانم که اوست مرهمی راحت رسان بر زخم تن فرسای من  
  من نه مردم لیک چون مردان به بازار وجود های و هویی می‌کند افسانه سودای من  
  پر کند ای مرد آخر گوش سنگین ترا منطق گویای من، شعر بلند آوای من  
  من نه مردم لیک در اثبات این شایستگی شور و غوغا می‌کند افکار مردآسای من  
  ای برادر گر به صورت زن همال مرد نیست نقش مردی را به معنی بنگر از سیمای من  
  عرصه دید من از میدان دید تست پیش هم فزون ز ادراک تو احساس ناپیدای من  
  باش تا بینی که زن را با همه فرسودگی صورتی بخشد نوآیین طبع معنی‌زای من  
  از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من  
  در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من  
  پنجه اندر پنجه مردان شیرافکن زنم از گری۱ چون سر برآرد همت والای من  
  باکی از طوفان ندارم ساحل از من دور نیست تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من  
  من به فکر خویشم و در فکر هم‌جنسان خویش گر نباشد؟ گو نباشد مرد را پروای من  
  گر به ظاهر ناتوانم لیک با زور آوران کوهی از فولاد گردد خود تن تنهای من  
  زیردستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش از فلک برتر شود این بینوا بالای من  
   
   
   

  چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم گرفتار بلا خود را جه می‌شد گر نمی‌کردم  
  گر از بدبختیم افسانه خواندی داستان گویی به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم  
  مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم  
  بر آن گسترده خوان گویی چه بودم؟ گربه‌ای کوچک که غیر از لقمه‌ای نان خواهش دیگر نمی‌کردم  
  زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما من مسکین تمنای زر و زیور نمی‌کردم  
  گرم چون خوش قدم مطبخ نشین می‌ساختی بی‌شک چو او می‌کردم ار خدمت ازو بهتر نمی‌کردم  
  به دل می‌ریختی زهرم به سر می‌کوفتی کفشم اگر یک تای کفشت را به سر افسر نمی‌کردم  
  «گرفتم آب حیوان داشت بر کف یار بی‌چونم چه می‌شد گر من از این باده در ساغر نمی‌کردم»۲  
  نگویم پیر و ممسک بود و آتشخو ولی آخر بدان نابالغی، شوهر، چه می‌شد گر نمی‌کردم  
  ور این پایان کارم بود، خوش‌تر کان صباوت را هبا در خدمت استاد دانشور نمی‌کردم  
  مقامات از چه می‌خواندم، مقولات از چه می‌دیدم چه می‌شد گر عرض را فرق از جوهر نمی‌کردم  
  بیان را و معانی را چه سود و چه زیان بودی به منطق گر معانی را بیان پرور نمی‌کردم  

پانویس

[ویرایش]

۱. گری : گریبان

۲.

  گرفتم آب حیوان بود کوی نازنین شوهر چه می‌شد گر من از این چشمه کامی تر نمی‌کردم  

منابع

[ویرایش]
  • بنفشه حجازیتذکره اندرونی: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول. چاپ نخست، تهران: نشر قصیده سرا، ۱۳۸۲، ISBN ۹۶۴۷۶۷۵۷۶۳، ‏ص ۷۸ تا ۸۲.  برگرفته از اندیشه‌نگاران زن در شعر مشروطه، ص ۱۲۹.
ویکی‌پدیا
ویکی‌پدیا
ویکی‌گفتآورد
ویکی‌گفتآورد
مجموعه‌ای از نقل‌قول‌های مربوط به
در ویکی‌گفتاورد موجود است.