خود را بسته او ساخته به دلخواه او رفتار نماید و گرنه مردم اوباش و دستهای از دستاربندان که هواخواه و جیرهخوار شیخ بودند بکارشکنی برخاسته با رسوایی بسیار از خوزستان بیرونش میکردند.
چنانکه این داستان بیکم و کاست در سال ۱۳۴۱ برای ظهیر الملک حکمران خوزستان در شوشتر رویداد که به رسوایی بیرونش کرده و یکی از کسانش را روز روشن خون ریختند.
بختیاریان را که گفتیم در خوزستان حریف شیخ بودند این زمان در شهرها آنان را نیرویی نمانده تنها به روستاهای غربی شوشتر و دزفول دست داشتند و آنچه میتوانستند ستم و چپاول از مردم بیچاره دریغ نمیساختند. نیز رامهرمز و پیرمونش در دست آنان بود. همچنین در مسجد سلیمان که پیوسته به خاک بختیاریست رشته حکمرانی به دست ایلخانی بود که یکی را از کسان خود بدانجا برمیگماشت.
چنانکه گفتیم این زمان شیخ خزعل خود را «امیر عربستان» خوانده همیشه کوشش داشت که از هرباره خود را اختیاردار خوزستان گرداند به عبارت دیگر به استقلال خوزستان میکوشیده و برای رسیدن به این آرزو با بیگانگان و دشمنان ایران بویژه با بزرگان عراق و شیخ کویت در نهان سازشهایی میکرد.
گویند نخستینبار که شیخ این آرزو را آشکار ساخت در سال ۱۳۳۲ بود و در آن سال کوششهایی به کار برد ولی کاری از پیش نبرد.
چون جنگ بزرگ اروپا به فیروزمندی انگلیسیان به پایان رسید شیخ که آن همه جانسپاریها در راه پیشرفت کار آنان کرده بود این زمان آرزوی دیرینه خود را در آغوش میدید و این بود که از پرداخت مالیات به دولت خودداری مینمود. بلکه گویند چون مردم عراق پادشاهی