درخت میکردند، فکر خود را میفهماندند. این قسم علامات در نزد ملل و طوائف زیاد بود، از جمله چوب خطّ است که اشخاص بیسواد در زمانهای سابق بکار میبردند.
مرحلۀ دوّم - خطّ تصویری است، باین معنی که برای اظهار فکر راجع به چیزی صورت آن را میکشیدند. مثلا برای نوشتن آفتاب صورت آن و برای نوشتن اسم حیوانی شکل آن را میکشیدند. در میان بعض بومیهای امریکا هنوز هم این خط معمول است.
مرحلۀ سوّم - ایدئوگرافی یا مفهومنویسی است. توضیح آنکه بمرور کشیدن صورت چیزی تماما بواسطۀ اشکالی که داشت منسوخ شد و بجای آنکه تمام صورت را بکشند قسمتی را از آن میکشیدند، بعد چون این کار هم مشگل بود همواره شکل یا صورت را مختصرتر کردند تا آنکه صورت به علامتی مبدّل شد و آن را هم از معنای حقیقی تجاوز داده به معنای مجازی استعمال کردند. بدین ترتیب حرف یا علامتی که مینوشتند دلالت بر کلمه یا مفهومی میکرد. خطّ قدیم مصریها چنین بود و در خطوط سومری و بابلی و پارسی قدیم، هرچند که خط از این مرحله گذشته و ترقّی کرده، باز علاماتی هست که به کلمهای دلالت میکند، مثلا در خطّ میخی پارسی چهار علامت است که هریک دلالت بر کلمهای میکند چنانکه بیاید. در حساب و کلیة در ریاضی مفهومنویسی زیاد است، مانند ارقام که دلالت بر کلماتی میکنند، یا این علامت (+) را مینویسیم و (بعلاوه) میخوانیم و امثال آن.
مرحلۀ چهارم - خط هجائی یا تقطیعی است. در این مرحله برای هر هجا[۱] علامتی است (نه برای هر صدا) برای فهم این خط باید خط کنونی خودمان را در نظر گیریم (در صورتی آن را بیاعراب نوشته باشیم)، اکرچه این خط مخلوط از هجائی و الفبائی است ولی بیشتر هجائی است. خطوط سومری، بابلی، عیلامی هجائی و ایدئوگرامی بود.
مرحلۀ پنجم - خط الفبائی است، یعنی خطی که برای هر صدا علامت
- ↑ مقصود از هجا سیلاب است مثلا خدا دو هجائی است (خُ-دا) و برادر سه هجائی (بَ-را-دَرْ).