برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۸۵۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

سواره نظام بودند، بالاخره رسولی نزد سرداران یونانی فرستادند و او چنین گفت:

اهالی مگار گویند: «متحدین، ما به تنهائی نمی‌توانیم تحمل فشار سواره نظام پارسی را بکنیم. تا حال پا فشرده در جاهای خود مانده‌ایم، ولی اگر سپاهیان دیگری نفرستید، که جای ما را بگیرند ما اینجا را ترک خواهیم کرد». بعد از شنیدن این پیغام پوزانیاس، سپهسالار قشون یونان، از سپاهیان یونانی پرسید، که آیا کسانی حاضر هستند بروند و جای اهالی مگار را بگیرند؟ هیچ‌کدام از سپاهیان حاضر نشدند بروند و، چون آتنیها وضع را چنین دیدند، سیصد سپاهی زبده از قشون آتنی جدا شده در تحت سرکردگی لام‌پن۱ پسر الیمپ‌ی‌در۲ بمحلّ مزبور شتافتند.

آتنیها چندی جنگ کردند و در آخر جنگ چنین اتفاق افتاد، که اسب ماسیستیوس، از جهت اینکه او در جلو قشون بود، زخم برداشت و از شدّت درد بلند شده سوار خود را به زمین افکند. آتنیها، همین‌که دیدند ماسیستیوس افتاده، او را احاطه کردند و اسب و بعد نیز خود او را با وجود مقاومتهایش گرفته کشتند. در ابتداء این امر بی‌اشکال نبود، زیرا ماسیستیوس زرهی از زر بر تن داشت، قبای ارغوانی بر زره پوشیده بود و بواسطه زره ضربت‌ها مؤثر نبود. بالاخره شخصی ملتفت این نکته شده ضربتی بچشم این سردار زد و او افتاد و بمرد. این واقعه را کسی از سواران ایرانی ملتفت نشد، زیرا در موقع برگشتن و عقب‌نشینی افتادن او را کسی ندید، ولی، همین‌که بجای خود ایستاده دریافتند، که کسی فرمان نمی‌دهد، در جستجوی ماسیستیوس شدند و، چون بر واقعه آگهی یافتند، یکدیگر را تحریک کرده شتافتند، تا جسد او را از دست آتنیها بربایند. وقتی که یونانیها دیدند سواره نظام جمعا حمله می‌کند، سایر یونانیها را به کمک خود طلبیدند و، قبل از اینکه کمک برسد، جنگی سخت در اطراف نعش روی داد. آتنی‌ها بواسطه فشار سواره نظام ایران عقب نشستند و نزدیک بود، که جسد ماسیستیوس را از دست بدهند، ولی.

در این احوال کمک زیاد به آتنیها رسید و سواره نظام عقب نشست. بعد سواره نظام


________________________________________

(1) - Lampon.

(2) - Olympiodore.

تاریخ ایران باستان جلد ۱