مردونیه قبل از رسیدن این خبر هم نمیخواست در آتّیک بماند و در آتن مانده بود، بیاینکه غارتی کند یا ضرری رساند، در انتظار اینکه ببیند، نتیجۀ مذاکرات با آتنیها چه میشود، ولی حالا، که خبر حرکت سپاه اسپارت را شنید، مصمم شد، که قبل از رسیدن آن از آتن خارج شده به تب برود، چه اوّلا زمین آتّیک برای عملیّات سواره نظام مساعد نبود. ثانیا، در صورت شکست، لشکر پارس، مجبور میشد از تنگهائی بگذرد و عدّۀ کمی از سپاهیان یونان میتوانست از عقبنشینی پارسیها مانع شود، ولی در تب زمین مساعد بود و هم اهالی تب از دوستان پارس بودند. بنابراین مردونیه آنچه را که در آتن از معابد و غیره سالم مانده بود، خراب کرده بیرون رفت و، چون در راه شنید، که به مگار هزار نفر لاسدمونی وارد شده، خواست این عدّه را اسیر کند. این بود، که بطرف مگار راند. این ولایت در مغرب یونان و دورترین نقطهای در مغرب بود، که قشون پارس تا آنجا پیش رفت. بعد، که مردونیه شنید، یونانیها در تنگ کرنت جمع میشوند، به اراضی تب رفت و توقفگاه خود را در کنار رود آسپ۱ قرار داد.
اردوی او از اریتر۲ شروع شده از نزدیکی هیسی۳ میگذشت و به پلاته میرسید.
هرکدام از اضلاع این اردوگاه تقریبا ده استاد (۱۸۵۰ مطر) بود.
در اینجا، با وجود اینکه اهالی تب دوستان مردونیه بودند، او حکم کرد، جنگل را بیندازند. ضرورت او را بدین عمل مجبور میکرد، چه مردونیه میخواست توقفگاه خود را محکم و برای خود جائی در صورت شکست تهیه کند. هرودوت گوید، در این احوال، که پارسیها مشغول ساختن استحکامات بودند، یکی از اهالی تبآتّاگینوس۴ نام مردونیه را با پنجاه نفر از بزرگان پارس میهمان کرد و پنجاه نفر هم از اهالی تب باین ضیافت طلبید. اما اینکه در آن میهمانی، چه گذشت ترساندر۵، یکی از اشخاص عمدۀ شهر ارخمن۶، که در این میهمانی بود، بمن چنین حکایت کرد: در موقع صرف غذا، پارسیها از اهالی تب
________________________________________
(1) - [۱]
(2) - [۲]
(3) - [۳]
(4) - [۴]
(5) - [۵]
(6) - [۶]