در دست شما است» گویند که پس از این حرف پارسیها به خاک افتاده بعد خودشان را بدریا انداختند. سپس، کشتی، چون سبک شده بود، سالم به آسیا رسید، و نیز گویند، که شاه، چون بساحل رسید، از این جهت، که ناخدا حیات شاه را نجات داده بود، تاجی به او بخشید و از این نظر، که باعث فنای جمعی از پارسیها گردیده بود، امر کرد، سرش را از بدن جدا کنند.
بعد از ذکر روایت مذکور هرودوت میگوید «این روایت بنظر من باورکردنی نیست، زیرا اگر ناخدا سبک کردن کشتی را پیشنهاد میکرد، یقینا خشیارشا به پارسیها حکم میکرد که از صفحۀ کشتی به انبارهای آن نزول کنند، بخصوص که این پارسیها تماما از رجال درجه اوّل درباری بودند و، اگر هم لازم میشد، کسانی را بدریا بیندازند، از پاروزنهای فینیقی عدۀ لازم را میانداختند. روایت صحیح همان است، که خشیارشا از آبدر به آسیا رفته، زیرا محقق است، که خشیارشا از شهر آبدر گذشت و مردمان آن را نواخته قمهای از طلا۱ و کلاهی زربفت بشهر داد و آبدر به هلّسپونت نزدیکتر از ستریمون و شهر این است. اهالی این شهر گفتهاند، که خشیارشا فقط پس از ورود بدین محل کمربند (یعنی شمشیر) خود را باز کرد، زیرا تا اینجا خود را در مخاطره میدید».
جدال سالامین به روایت پلوتارک
پلوتارک جدال سالامین را چنین توصیف کرده (تمیستوکل، بند هفدهم) «روز دیگر در طلیعۀ صبح خشیارشا بر یک بلندی جا گرفت، که از آنجا تمام بحریۀ خود و ترتیب آن را میتوانست مشاهده کند.... او بر تخت زرّین قرار گرفته بود و در اطرافش چند کاتب برای ثبت وقایع جنگ ایستاده بودند. در حالی، که تمیستوکل در کشتی امیر البحر قربانی برای خدایان میکرد، سه نفر اسیر جوان را نزد او آوردند. این اسرا بسیار شکیل و صبیح بودند و لباس فاخر و زینتهای وافر داشتند. معلوم شد، جوانان مزبور پسران ارتاایکتوس۲ و زادۀ ساندوسه۳ خواهر خشیارشا میباشند. افرانتیدس۴
________________________________________
(۱) - [۱]
(2) - [۲]
(3) - [۳]
(4) - [۴]