امری بینتیجه میدانستند و بعضی پیشنهاد میکردند، که جلای وطن کرده بایطالیا روند. فقط عدۀ کمی میگفتند، باید مقاومت کرد. چون فکری نبود، که آتنیها در اطراف آن جمعآوری شوند و اتحاد و اتّفاقی حاصل گردد، در این مورد هم مانند موارد دیگر، اولیای امور لازم دانستند سؤالی از غیبگوی معبد دلف راجع بعواقب اوضاع بکنند، تا شاید از جواب غیبگو با تعبیر مقتضی بتوان زمینهای برای یکی کردن افکار ایجاد کرد و اساسی برای اتحاد و اتّفاق نهاد. بنابراین رسولانی از آتن بمعبد دلف رفته از غیبگو سؤالی کردند و پیتی، که آریستونیک۱نام داشت، چنین گفت (هرودوت کتاب ۷، بند ۱۴۰-۱۴۵): «ای بدبختان، چرا نشستهاید؟ خانههای خود و نیز تپههای بلند ارک را ترک کنید و نجات یابید در کنارهای زمین. آتن زیر و زبر و طعمه آتش گردد و مارس وحشتآور (رب النوع جنگ به عقیدۀ یونانیها) بر عرابه سریانی نه تنها برجها و قلاع شما بل بروج و قلاع شهرهای زیاد را منهدم کند. معابدی را، که از وحشت میلرزند و عرق میریزند، بسوزانند. همین آن از بلندیهای این معابد خون سیاه جاری است و این آیت مطمئنّی است از بدبختیهائی، که شما را تهدید میکند. آتنیها، از معبد من بیرون روید و در مقابل این همه بدبختی به مردانگی مسلّح گردید». این جواب غیبگوی دلف باعث حزن و اندوه بیپایان فرستادگان شد و، چون تیمون۲پسر آندروبول۳ یکی از متنفذین معبد دلف بحال آنها رقت آورد، گفت شاخۀ درختی در دست گرفته و نزد غیبگو رفته با حال کسی، که از خدا استغاثه میکند، از او دوباره سؤالی کنید. آنها چنین کرده در حال تضرّع به غیبگو گفتند:
«ای پادشاه ما، چیزی راجع بوطن ما بگو، که قدری تسلیبخش باشد.
باین شاخهها، که علامت نیایش است، بنگر و ببین، که ما با آن نزد تو آمدهایم.
اگر نگوئی، ما از اینجا نرویم و تا آخر عمر در اینجا بمانیم. غیبگو، در جواب چنین گفت: «پالاّس ۴(ربة النوع عقل و صنایع) نمیتواند زوس (خدای بزرگ) را
________________________________________
(1) - Aristonice.
(2) - Timon.
(3) - Androbule.
(۴) - او را آتنه نیز مینامیدند و حامیۀ آتن بود.
تاریخ ایران باستان جلد ۱