کوروش را شنیده و با آن مأنوس گردیده نسبت بنام این شاه احترام میورزند، ثانیا کوروش را مورّخین عهد قدیم و جدید باتفاق آراء بانی دولتی میدانند، که از حیث وسعت سابقه نداشت و از سیحون تا دریای مغرب و احمر ممتدّ بود، ولی اگر قدری دقیق شویم، روشن است، که شئون کوروش از جهانگیریهای او نیست، زیرا قبل از او هم مصر، بابل و آسور پادشاهان عظیم الشأن و جهانگیران نامی داشتند و آسور، چنانکه گذشت، وقتی حکمران تمام آسیای غربی و مصر بود، اگرچه وسعت ممالک او به وسعت ایران این زمان نمیرسید. شئون کوروش از طرز سلوک و رفتاری است، که در مشرق قدیم برای اوّلین دفعه پدید آورد و سیاست ظالمانه و نابودکنندۀ پادشاهان سابق و بالخصوص سلاطین آسور را بسیاست رأفت و مدارا تبدیل کرد.
برای نمونه کتیبۀ آسور بانیپال را، که پس از تسخیر عیلام نویسانده، بخاطر میآوریم، و حال آنکه چنین کتیبهها بمضامین دیگر زیاد است: «خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را تماما به آسور کشیدم و در مدّت یک ماه و یک روز کشور عیلام را به تمامی عرض آن جاروب کردم. من این مملکت را از عبور حشم و گوسفند و نیز از نغمات موسیقی بینصیب ساختم، به درندگان و مارها و جانوران کویر و غزال اجازه دادم، که آن را فروگیرند». در کتیبههای دیگر خود، پادشاهان آسور میبالند به اینکه هزاران زبان از مغلوبین کشیدند، فلان قدر تل از سرهای بریده بلند کردند و چنان فلان مملکت را زیر و زبر کردند، که صدای حیوانی هم در آنجا شنیده نمیشود. پادشاهان آسور اطفال اسرا را در آتش میسوزند، خود اسرا را بدست خود کور میکنند و این کار را عبادتی نسبت به خدایان خود میدانند. سالم ماندن پادشاه مغلوب، پس از اینکه اسیر شد، واقعهایست فوقالعاده، زیرا عادت چنین است، که باید خود او را با کسان و همراهانش کشت. رفتار پادشاهان بابل و مصر هم تقریبا با تفاوتهائی چنین بود. اگر این درندگی و مظالم را با رفتار کوروش، چنانکه از مدارک و اسناد صحیحه و نوشتههای مورّخین عهد قدیم استنباط میشود، مقایسه کنیم، تفاوتهای بیّن بین دو نوع سلوک مییابیم: پادشاهان و شاهزادگان
تاریخ ایران باستان جلد ۱