برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۴۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

می‌داد، گاهی هم سخاوتی بروز می‌داد، زیرا دو برابر تخم را رد می‌کرد. چنین بود زندگانی من در ولایتم، امّا تمامی آنچه را، که اکنون می‌بینی، کوروش بمن داده». چون سخن فرولاس به اینجا رسید، جوان سکائی فریاد زد: «چقدر خوشبختی، که پیش از آنکه دولتمند شوی، فقیر بوده‌ای. گمان می‌کنم، که چون فقر را دیده‌ای، اکنون قدر اقبال را بهتر می‌دانی». فرولاس - «ای جوان سکائی، تو تصوّر می‌کنی، که هر قدر بر دارائی من بیفزاید، زندگانی من سعادتمندتر است؟ بس تو نمی‌دانی، که لذّت خوردن، آشامیدن و خوابیدن من حالا کمتر از زمانی است، که من بی‌چیز بودم: چون بیشتر دارم باید بیشتر حفظ کنم، بیشتر بدهم، بیشتر در اندیشه باشم. اکنون انبوهی خدمتکار دارم، یکی نان می‌خواهد، دیگری آب، سوّمی لباس، چهارمی طبیب، یکی نیمی از میش مرا آورده می‌گوید باقی‌اش را گرگ خورده، یا می‌گوید، که گاوهای من بدره پرت شده‌اند و یا یک مرض مسری در گله‌ام افتاده. تشویش من حالا بمراتب بیش از زمانی است، که بضاعتی نداشتم» جوان سکائی - «اینها راست است، ولی وقتی که باموال خود نگاه می‌کنی و می‌بینی، که وافر است و زیبا، لذّتی می‌بری، که من از آن محرومم». فرولاس - «ای سکائی، اگر بدانی، که لذّت تحصیل مال کمتر از غصه گم کردن آن است، تو خواهی فهمید، که من راست می‌گویم.

فکر کن و ببین: آیا در میان دولتمندان کسی هست، که از لذّت داشتن مال شب خوابش نبرد، ولی آیا کسی پیدا می‌شود، که مالش را از دست داده باشد و غصه از خوابش مانع نباشد؟» جوان سکائی: «کسی را هم نمی‌یابی، که از لذّت داشتن خرم و بشاش نباشد» - «این راست است و اعتراف می‌کنم، که اگر لذّت داشتن مال بقدر لذّت تحصیل آن بود، بی‌شک غنی بیش از فقیر سعادتمند می‌بود، ولی شخصی، که زیاد دارد، باید زیاد هم خرج کند و کسی، که پول را دوست دارد، نمی‌خواهد خرج کند» - «من برخلاف چنین مردم هستم، به عقیدۀ من لذّت داشتن مال در خرج کردن آن است» - «اگر چنین است، چرا تو خوش‌بخت نباشی و مرا هم سعادتمند نکنی، تمام مال مرا بردار، چنانکه می‌خواهی، خرج کن، ولی معاش مرا بده و تصوّر کن، که من مهمان توام» - «تو شوخی می‌کنی» -

تاریخ ایران باستان جلد ۱