برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و از خدایان خواستارم چنان کنند، که تو از دادن این هدیه پشیمان نشوی.

اکنون اسب مرا سوار شو و بجای خود برگرد، پس از لحظه‌ای من نزد تو خواهم بود». بدین ترتیب سکائی و فرولاس اسبهای خود را معاوضه کردند. اما در میان کادوسیان راتی‌نس۱ نامی در اسب‌دوانی پیش افتاد.

صحبت فرولاس با جوان سکائی

(کتاب ۸، فصل ۳) بعد کوروش امر به مسابقۀ گردونه‌ها کرده، به فاتحین گاوهائی برای قربانی و ضیافت بخشید و نیز به آنها جامهائی اعطا کرد. جامهائی، که سهم خود کوروش بود، به فرولاس اعطا شد تا در ازای ترتیب تشریفات قدردانی از او شده باشد.

این تشریفات امروز هم، وقتی که شاهان بیرون می‌آیند، مجری است، با این تفاوت که در مواردی که شاهان قربانی نمی‌کنند، حیوانهای قربانی را با موکب شاهی حرکت نمی‌دهند. پس از خاتمۀ بازیها همه برگشتند. کسانی که به آنها خانه اعطا شده بود، به خانه‌های خودشان و کسان دیگر به محله‌های خود مراجعت کردند.

فرولاس جوان سکائی را به خانۀ خود دعوت کرد و در پایان ناهار جام‌هائی را، که کوروش به او داده بود، پر از شراب کرده به‌سلامتی جوان نوشید و بعد تمامی جامها را به او بخشید. سکائی، چون عدۀ قالیهای قشنگ، زیبائی اسباب خانه و غلامان زیاد میزبان را دید، به او گفت: «فرولاس، یقینا تو در مملکت خود یکی از اغنیاء بودی» او جواب داد: «از کدام اغنیاء؟ من در مملکت خود از کسانی بودم، که معاش خودشان را با قوّت بازو تحصیل می‌کنند. در کودکی پدرم، که با زحمت معاشم را می‌رسانید، تربیتم کرد، چنانکه کودکان را تربیت می‌کنند. بعد، وقتی که بزرگ شدم، چون نمی‌توانست معاشم را بدهد و من بیکار باشم، مرا به مزرعه برده به کارم داشت. پس از آن تا زمانی، که او زنده بود، من غذای او را دادم. در قطعه زمین کوچکی، که داشتم، بیل می‌زدم، تخم می‌افشاندم و این زمین نه فقط ناحق‌شناس نبود، بلکه درباره‌ام بسیار عادل بود. تخمی را، که می‌افشاندم، با نفع کمی پس

________________________________________

(1) - Rathines.

تاریخ ایران باستان جلد ۱