برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مرگش پدر خواندند؟ و حال آنکه این عنوان را بولی نعمت می‌دهند نه بغاصب. ما می‌دانیم اشخاصی را، که مردم چشم و گوش شاه می‌خوانند، او بوسیلۀ امتیازات و افتخارات جلب می‌کند. عظمت این بخشش‌ها نسبت به کسانی، که خبر مهمی به او می‌دادند، دیگران را تشویق می‌کرد، چیزهائی را، که در نفع شاه است، ببینند و بشنوند. از این جهت است، که مردم تصوّر می‌کنند، شاه چند چشم و چند گوش دارد. اگر شاه فقط بیک نفر اجازه می‌داد بشنود، بد می‌بود. یک نفر نمی‌تواند خوب ببیند و بشنود و دیگر اینکه، اگر مردم بدانند، که فقط یک نفر چشم شاه است، نسبت به او بی‌اعتماد می‌شوند، ولی اکنون وضع چنین نیست، هرکس اطمینان بدهد، که چیزهای جالب توجه شنیده، شاه حرف او را گوش می‌کند. این است، که گویند شاه چندین گوش دارد. بهمین جهت می‌ترسند چیزی بگویند یا بکنند، که خوش آیند شاه نیست، مثل اینکه او حاضر است و می‌شنود. بنابراین مردم احتراز داشتند از اینکه از کوروش چیزی بگویند، که او را خوش نیاید، زیرا تصوّر می‌کردند، که همۀ حاضرین چشم و گوش او هستند. از کجا این وضع ایجاد شد؟ از اینجا، که او برای کوچک‌ترین خدمت پاداشهای بزرگ می‌داد.

گویند، که کوروش شرمسار می‌گشت، وقتی که می‌دید، خدمات دوستانش بیش از بذل و بخشش‌های او است و نیز حکایت کنند، که او عادت داشت بگوید:

«رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی‌تواند از گله‌اش بیش از آنچه به آنها خدمت می‌کند، بردارد، همچنان پادشاه از شهرها و مردم همان قدر می‌تواند استفاده کند، که آنها را خوشبخت می‌دارد». با این نوع حسیات جای حیرت نیست، که او می‌خواست در نیکی کردن سرآمد تمام مردم باشد. برای مثل درسی را، که کوروش به کرزوس آموخت، ذکر می‌کنیم. کرزوس روزی او را سرزنش کرده گفت: «با این سخاوت، که تو داری، چیزی نگذرد، که گدا شوی، و حال آنکه می‌توانستی بقدری ثروت در قصر خود گردآوری، که هیچ‌کس دارای چنان ثروت نباشد». کوروش جواب داد: «اگر از وقتی که شاه شدم، چنین می‌کردم،

تاریخ ایران باستان جلد ۱