پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۷۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ما حمله خواهند کرد و بعد خواهند خواست، ما را از هر طرف احاطه کنند» - «بگمان تو این نقشه خوبست؟» - «بلی، نظر به آنچه می‌بینند، ولی، چون چیزهائی هست، که نمی‌بینند، اگر به ما از جبهه حمله می‌کردند، برای آنها بهتر از این نقشه بود». بعد کوروش رو به فرماندهان کرده گفت: «آرساماس، عجالة پیاده نظام را آهسته، یعنی چنانکه من می‌روم، پیش ببر و تو، ای کری‌سان‌تاس، سواره نظام را از پس او همچنان آهسته حرکت ده، اما من به جائی می‌روم، که حمله از آنجا مناسب باشد. وقتی که باین محل رسیدم و برای جنگ حاضر شدیم، من سرود جنگ را میسرایم و، همین‌که حمله شروع شد، شما شتابان بطرف دشمن خواهید رفت و آبراداتاس با گردونه‌ها به دشمن خواهد تاخت. شما باید تا بتوانید تنگ‌تر از عقب گردونه‌نشین‌ها حرکت کنید، اما من هرچه زودتر خود را بشما خواهم رساند، تا، اگر خواست خدا باشد، فراریان را تعقیب کنیم».

پس از آن کوروش حرکت کرد و در حینی، که از جلو گردونه‌ها و سپاهیان می‌گذشت، برای تشویق آنها کلمه‌ای می‌گفت، مثلا به یکی -: «ای سربازان چقدر خوش بختم، که روی شما را می‌بینم»، بدیگران - «ای جنگی‌ها، بدانید، که امروز نه فقط فتح خواهید کرد، بلکه ثمرات فتح سابق را بدست آورده تمامی عمر را به خوشی خواهید گذرانید». به بعضی - «رفقا، از امروز دیگر ما حق نداریم از خداوند شکوه کنیم، او بما موقع و وسائل تمام نعمت‌ها را داده، ولی لازم است، که ما دلیر باشیم». کوروش بدین‌سان سپاهیان را تشویق و تشجیع می‌کرد، تا اینکه به گردونۀ آبراداتاس رسید و ایستاد. او جلو اسبان گردونه را به اسلحه‌دار خود داده، نزد کوروش شتافت و رؤساء پیاده نظام و گردونه‌ها نیز همین کار کردند.

پس از آن کوروش به آبراداتاس چنین گفت: «آبراداتاس، خدا خواست چیزی را، که تو می‌خواستی، تو و کسان تو را لایق این مقام دید، که در صف اوّل حرکت کنید، بخاطر آر این نکته را، که پارسی‌ها شما را می‌بینند، از عقب شما می‌آیند و، تحمل نخواهند کرد، که شما تنها خودتان را بخطر اندازید». آبراداتاس جواب داد: