برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

برسانی. تا بتوانی بیشتر در نزد دشمنان بمان، زیرا وقتی آمدن تو نزد ما به اعلی درجه مهم است، که دشمن بما خیلی نزدیک باشد. برای اینکه بتوانی اسراری از دشمن بدست آری، می‌توانی نقشۀ ما را به آنها اطلاع دهی، ولی مواظب باش، که هرچه می‌گوئی بطور کلی باشد، تا هرکدام از دشمنان پندارد، که مملکت او در ابتداء مورد حمله خواهد شد و بدفاع مملکت خود بشتابد. معلوم است، که با این حال همه حاضر نخواهند شد قواشان را در یکجا جمع کنند». آراسپ گفت:

«چنین کنم و در مقابل عنایتی، که بمن کرده از تقصیرم در گذشته‌ای، با جان و دل خدمت خواهم کرد». چون آراسپ بمقصد روانه شد و پان‌ته‌آ خبر حرکت او را شنید، کس نزد کوروش فرستاده پیغام داد: «اگر آراسپ بطرف دشمنان تو رفت، مغموم مشو. اجازه بده عقب شوهر خود فرستم. وقتی که او آمد، خواهی دید، که او برای تو صمیمی‌تر از آراسپ خواهد بود. شکی نیست، که او خواهد آمد، زیرا پدر پادشاه کنونی، یعنی پادشاه بابل، با او دوست بود، ولی این پادشاه خواست در میان من و او نفاق اندازد. بنابراین، چون شوهرم پادشاه کنونی را از حیث اخلاق فاسد می‌داند، بی‌تردید شخصی را مانند تو بر او رجحان خواهد داد». کوروش این پیشنهاد را پذیرفت و رسول زن بطرف شوهر او روانه شد. این مرد را آبراداتاس۱ می‌نامیدند و او، همین‌که رمز زن خود را شناخت، با دو هزار سوار بدیدن کوروش شتافت. چون به پیش‌قراول پارسی رسید، ورود خود را اطلاع داد و کوروش امر کرد، او را به خیمۀ پان‌ته‌آ بردند. وجد و شعف زن و شوهر را حدّی نبود، بعد پان‌ته‌آ از اخلاق پاک کوروش، خودداری او و عطوفتی، که نسبت باین زن ابراز کرده بود، صحبت داشت. شوهرش به او گفت، به عقیده تو من اکنون چه باید بکنم، تا حق‌شناسی خود و تو را نسبت به او بجا آورده باشم؟ پان‌ته‌آ جواب داد: «سعی کن، نسبت به او همان حسیات را بپروری، که او نسبت به تو پرورد». پس از آن آبراداتاس نزد کوروش رفت و، همین‌که او را دید، دستش را گرفته گفت: «در ازای نیکی‌هائی، که بمن و زنم کرده‌ای، من به از این چیزی نمی‌توانم

________________________________________

(1) - Abradatas.

تاریخ ایران باستان جلد ۱