برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

جواب داد: «بلی و شقاوت او نسبت بدیگران کمتر از سختی او با من نیست.

جوانی، که پدرش خیلی از من قوی‌تر بود و از دوستان نزدیک او بشمار می‌رفت، روزی در موقع بزمی مورد تمجید یکی از زنان غیر عقدی او واقع شد، باین معنی که آن زن گفت «این جوان چقدر شکیل و صبیح است و خوشا بحال کسی، که زن او گردد» پادشاه از این حرف بقدری خشمناک گردید، که فرمود جوان را خواجه کردند». کوروش: «این جوان حالا کجا است؟» گبریاس: «پس از فوت پدرش ولایت خود را اداره می‌کند» - «آیا نمی‌شود بمسکن او رفت؟» - «چرا، ولی مشکل است، زیرا این محل در آن طرف بابل است، از این شهر دو برابر سپاه تو لشکر بیرون می‌آید و این را بدانکه،، اگر از آسوریها کمتر کسانی نزد تو می‌آیند و اسب می‌آورند، از این جهت است، که قوۀ تو را کم میدانند. بنابراین، عقیدۀ من چنین است، که در این حرکت با احتیاط باشیم» - «تو حقّ داری، که احتیاط را توصیه می‌کنی، ولی من عقیده دارم، که راست بطرف بابل بروم. اوّلا این شهر مرکز قوای دشمن است، ثانیا فتح هیچ‌گاه بسته به عدّه نبوده، بلکه شجاعت باعث بهره‌مندی است. از آن گذشته، اگر دشمن مدتها ما را نبیند، خیال خواهد کرد، ما از ترس دشمن را تعقیب نمی‌کنیم و اثرات شکست بمرور برطرف شده از نو دل دشمن قوی خواهد گشت، و حال آنکه اکنون جمعی برای مردگان خود ماتم گرفته‌اند و عدّه‌ای از مجروحین خود پرستاری می‌کنند، اما اینکه گفتی عدۀ ما کم است، بخاطر آر، که قبل از شکست دشمن عدۀ آنها بیش از عدّه کنونی‌شان و قوای ما کمتر از قوای حالیۀ ما بود.

این را هم بدانکه، اگر دشمن دلیر باشد، در مقابل عدّۀ کثیرش هیچ قوه‌ای مقاومت نتواند کرد، ولی، اگر کم دل باشد، هر قدر عدّه‌اش زیادتر گردد، ضعیف‌تر می‌شود، زیرا عدّۀ زیاد در موقع ترس و اضطراب بیشتر دست و پای او را گرفته باعث بی‌نظمی و اختلال می‌گردد. این است عقیدۀ من پس ما را راست بطرف بابل ببر».

حمله به بابل

(کتاب ۵، فصل ۳) چهار روز بعد قشون کوروش به انتهای ولایت گبریاس رسید و کوروش لشکر خود را باحوال جنگ درآورد. قسمتی را از سواره نظام مأمور کرد به تاخت‌وتاز و برگرفتن غنائم بپردازد

تاریخ ایران باستان جلد ۱