پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اکتفا کنم و تمام خزاین و نفایس بابل و حتی خزاین عالم با این هدیه مقابلی نکند». گبریاس با حیرت پرسید، که این هدیه کدام است، زیرا تصوّر می‌کرد، که مقصود کوروش دختر او است، ولی کوروش بزودی او را از اشتباه بیرون آورد، توضیح آنکه چنین گفت: «بی‌شک در عالم اشخاصی زیاد هستند، که نمی‌خواهند تعدی کنند، دروغ بگویند و عهد خود را بشکنند، ولی چون پیش نمی‌آید، که کسی باین نوع کسان ثروتی زیاد بسپارد، یا اختیارات مطلق بدهد، یا قلعه‌ای را به آنها تسلیم کند و یا دخترانی را که دوست‌داشتنی هستند در اختیار آنها بگذارد، از این جهان می‌روند، پیش از آنکه مردم از روی حقیقت بدانند، اینها چه کسانی بوده‌اند.

امروز، که تو تمام این ثروت و اختیارات و دختر خود را، که بواسطۀ زیبائی‌اش دلارام هرکس است، در اختیار من گذاردی، موقعی بدست من دادی، تا به مردم بنمایم، من کسی نیستم، که به میزبان خود خیانت کنم، یا عهد خود را بشکنم و یا نسبت به او بواسطۀ حب پول متعدّی باشم. بدانکه، من قدر این هدیه را می‌دانم و، مادامی‌که من عادل باشم و شایعه عدالتم باعث تمجید مردمان از من باشد، هرگز آن را فراموش نخواهم کرد و بلکه جدّ خواهم داشت، که نیکی‌های زیاد به تو بکنم. اما در باب دخترت تصور مکن، که من کسی را، که لایق او باشد، پیدا نکنم. من دوستان زیاد دارم، که مردند و هریک لایق او. باین مسئله، که آیا شوهر دخترت بقدر او دارائی خواهد داشت، نمی‌توانم جواب بدهم، ولی بدان، هر قدر مال‌ومنال دخترت زیاد باشد، ابدا احترام تو را در نظر شوهرش زیادتر نخواهد کرد. اینها، که پهلوی من نشسته‌اند، کسانی هستند خواهان آنکه نشان دهند، که مانند من نسبت به دوستان باوفایند و از دشمن، تا نفس می‌کشد، نمی‌گذرند، مگر اینکه خواست خدا طور دیگر باشد، اینها جویای نام‌اند، نه مال تو، و لو اینکه ثروت آسوریها و سریانیها را بر آن بیفزایند». گبریاس گفت «کوروش، تو را به خدا، بگو، کیانند چنین کسان، تا من از تو خواهش کنم، یکی را از آنها به پسری بمن بدهی». کوروش جواب داد: «لازم نیست، من بگویم، تو با ما بیا، بزودی خودت چنین کسان را خواهی شناخت».