چون سلن حکایت خود را به انتها رسانید، کرزوس از او پرسید: بعد از این شخص کی را خوشبختتر دیدهای و یقین داشت، که قانونگذار یونانی، لااقل در درجه دوّم، اسم او را ذکر خواهد کرد. سلن گفت: «دو برادر را، که از اهل آرگیو بودند. یکی را کلهابیس مینامیدند و دیگری را بیتن. اینها مادری داشتند، که پیر بود.
در یکی از اعیاد او خواست به معبد ربة النوع هرا برود، چون گاوها را بموقع نتوانستند حاضر کنند، این دو برادر مادر را در عرّابهای نشانده و خودشان را بآن بسته عرّابه را به مسافت ۴۵ استاد۱ کشیدند. اهالی آرگیو این دو برادر را خیلی ستودند و به مادرشان از داشتن چنین اولاد تبریک گفتند. مادر، که از این رفتار پسرها بینهایت متأثر شده بود، از ربة النوع درخواست کرد، بهترین طالع انسان را نصیب آنها کند. پس از دعای مادر این دو برادر برای خدایان قربان کردند، ناهار عید خوردند و بعد در معبد بخواب رفته دیگر بیدار نشدند. خدا خواست بفهماند، که مرگ برای انسان به از زندگانی است. اهالی آرگیو مجسمه این دو جوان را ساخته بمعبد دلف تقدیم کردند، تا یادگاری از این دو جوان نامی در معبد مزبور بماند. کرزوس در این وقت به سلن گفت «آتنی عزیز، در حیرتم، که تو سعادت مرا به هیچ شمرده اشخاص عادی را بر من ترجیح میدهی» سلن جواب داد «من میدانم، که خدایان بخیلاند و انسان در زندگانی خود باید با چه ناملایماتی مواجه شود و چه مصائب و محنی را تحمل کند. حدّ سنّ انسان را من هفتاد سال میدانم و هر روز غیر از روز گذشته است. بنابراین انسان، یعنی وجودی، که دست خوش حوادث است. در این شکی نیست، که تو ثروت زیاد داری و بر مردمان زیاد حکومت میکنی، ولی فقط وقتی میتوانم تو را سعادتمند بدانم، که بشنوم عمر خود را به خوشبختی بسربردهای، زیرا شخص متمول بر شخصی، که فقط نان روزانه دارد، برتری ندارد، مگر اینکه به خوبی عمر خود را بسربرده باشد. بنابراین درباره متمول، تا نمرده است، نمیتوان گفت، که سعادتمند بوده. جمع شدن تمام چیزها در یک شخص مجال است. چنانکه مملکتی نمیتواند از هر حیث از مملکت
________________________________________
(۱) - تقریبا یک فرسخ و نیم.
تاریخ ایران باستان جلد ۱