و اسب اعزل[۱] هم بد بود، یعنی کژدم و او را (ص ۱۱۶) کشف[۲] گویند، یعنی همیشه عورتش پیدا باشد و اسب سک دُم نیز بد بود و اسب افحج[۳] نیز بد بود، آنک پای بر جای دست خود نتواند نهاد و اسب اسوق[۴] نیز بد باشد، دایم لنگ بود، از آن بود که در مفاصل غدد همی دارد و اسب عرون[۵] هم بد بود و از آن بود که در مفاصل دست استخوان دارد و اگر در مفاصل پای دارد افرق[۶] خوانند، هم بد بود و سرکش و گریزنده و بسیار بانگ و ضراط[۷] و لگد زن و آنک در سرگین افکندن درنگ نکند و آنک نر بسیار فروهلد بد بود و اسب زاغ چشم شب کور بود.
حکایت:: در حکایتی شنودم که چوپان احمد فریقون[۸] روز نوروز پیش وی برفت، بی هدیۀ نوروزی و گفت: زندگانی خداوند دراز باد! هدیۀ نوروزی نیآوردم، از آنک بشارتی دارم به از هدیه. احمد فریقون گفت: بگوی، چوپان گفت: ترا دوش هزار کرّۀ زاغ چشم زادست. احمد وی را صد چوب فرمود زدن و گفت: این چه بشارت بود که مرا آوردی که هزار کرۀ شب کور بزاد؟
اکنون چون بگفتم و علتهاء اسبان بدانستی نیز بدانک هر یکی را نامی
- ↑ اَعزَل بمعنی پیچیده دم
- ↑ در اصل اکسف که در لغت نیست و کَشُف بمعنی پیچیدگی استخوان دم اسب است.
- ↑ اَفحَج روند چنان که پاشنه ها از یک دگر دور و نوک پاها بیک دگر نزدیک باشند.
- ↑ در اصل: اَسهَق و خ: اشبق و اَسوَق بلند پای باشد.
- ↑ در اصل عروق که در لغت نیست و عَروُن بمعنی رنجور از بیماری عَرَن است و آن رنجی است در پاهای چهارپایان که فرو ریختن موی آرد و آماس کند و شقاق آورد.
- ↑ خ: اَقرَن که بمعنی پیوسته ابروست و درین موضع معنی نمیبخشد و افرق بمعنی اسبی است که یال آن از میان جدا باشد یا اسبی که یکی تهی گاه آن از دیگری بالاتر باشد یا اسبی که یک خصیه بیش نداشته باشد.
- ↑ در اصل: صراط
- ↑ این کلمه در کتابهای مختلف هم بدین نهج ضبط شده و هم فریغون با غین.