این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۹۱
است چون اسار[۱] و کعاب[۲] و مشمش[۳] و عرن[۴] و شقاق[۵] و قمع[۶] و ناموره[۷] [و] جذام[۸] و برص و جرد[۹] و نمله[۱۰] (ص ۱۱۷) و ملح[۱۱] و نفخه[۱۲] و وفند[۱۳] و ارتعاش و سرطان[۱۴] و فتق[۱۵] و مکتاف[۱۶] و قفاص[۱۷] و خناق[۱۸] و رئوم و معل[۱۹] و عضاض[۲۰] و سمل[۲۱] و سفتنی[۲۲] و رهصه[۲۳] و بره[۲۴]، این همه علتها مجمل بگفتم، اگر همه تفسیر کنم دراز گردد، این همه که گفتم عیب است و پیری از همه عیبها بتر بود، این همه عیبها که گفتم بتوان بردن و عیب پیری را نتوان بردن؛ اما اسب بزرگ خر یا پنج دانگی، اگرچه مرد منظر انی باشد،
- ↑ خ: اهشار و در هر دو صورت در لغت نیست، آ. کری در ترجمۀ فرانسۀ خود اعشار دانسته و ورم اعصاب ترجمه کرده است
- ↑ در اصل کقاب که در لغت نیامده کعاب و کعّاب دارای پستانهای برآمده و بنمو رسده است و درین مقام بی مورد مینماید ولی آ. کری در ترجمۀ فرانسۀ خود لِعاب دانسته و مشمشه ترجمه کرده است
- ↑ در اصل: دحین که در لغت ضبط نشده و ممکن است مشمش لغتی در مشمشه مرض معروف دواب باشد.
- ↑ در اصل: عدن که در لغت ضبط نشده و عَرّن رنجی است در پای ستور که فرو ریختن موی آرد و آماس کند و شقاق آورد
- ↑ در اصل: سفاق و شقاق شکافتگی است در بالای سم ستور که از رنجوری باشد.
- ↑ در اصل: جمع و قمع اسبی باشد که یک زانوی آن درشت تر از زانوی دیگر باشد
- ↑ در اصل نقطه ندارد و در هر صورت لفظی مشابه آن نیست که درین مقام معنی دهد، خ: ناصور
- ↑ در اصل: حدام
- ↑ در اصل چنین است و خ: جود و در هر حال هیچ یک ازین دو کلمه در لغت ضبط نشده و آ. کری در ترجمه فرانسه خود جِرد خوانده و فلج اوتار ترجمه کردهاست.
- ↑ نَمله شکافتگی در سُم اسب
- ↑ مَلح آماس که در بالای سم اسب باشد
- ↑ در اصل نفحه و نفخه (بفتح و کسر و ضم اول هر سه آمده) آماس کردگی شکم باشد
- ↑ در اصل فندوان تماس، فَند بمعنی ناتوانی از پیری بسیارست
- ↑ در اصل: سطان
- ↑ در اصل نقطه ندارد
- ↑ در اصل: مهیاب (بی نقطه) و مکتاف ستوری باشد که کتف آن از زین یا پالان زخم برداشته باشد
- ↑ در اصل: ففاس و قُفاص بیماری است در اسب که پاهای آنرا خشک میکند
- ↑ در اصل: حنان
- ↑ خ ربود معل و در هر صورت این دو کلمه را بهیچ صورت معنی نیافتم و آ. کری در ترجمۀ فرانسه خود دو کلمه را یک لفظ دانسته و رُبود مَعل خوانده و بمعنی تنگ نفس آورده است.
- ↑ در اصل: عصاص و عِضاض خوی بداسبی است که بدندان گیرد.
- ↑ خ نسبل و هیچ یک ازین دو شکل معنی نمیبخشد
- ↑ خ سفمی و این دو کلمه را نیز معنی نیست و آ. کری در ترجمه خود سِفتی خوانده
- ↑ در اصل: رهمه و رَهصه دردی بود که از راه رفتن بر سنگ بپای رسد.
- ↑ خ: نره و هر دو کلمه را معنی نیست و آ. کری در ترجمۀ فرانسه خود فَرَه خوانده و چرب ترجمه کرده است