برگه:Chahar Maqale.pdf/۱۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

چون بهندوستان شدم ساکن بر ضیاع و عقار پیر پدر بنده بو نصر برگماشت مرا بعمل همچو نایبان دگر من شنیدم که میر ماضی را بندۀ بوده والی لوکر پس شگفتی نباشد ار باشد مادحت قهرمان چالندر تا رساند بجشن هر نظمی نقش کرده ز مدح یک دفتر اندکی پس از آن ابو نصر فارسی مغضوب و گرفتار آمد و مسعود سعد سلمان نیز که از جمله عمال او بود معزول گردید و ثانیا بحبس افتاد و قریب هشت یا نه سال این دفعه در حصار مرنج بسر برد تا بالأخره بشفاعت ثقة الملک طاهر بن علی بن مشکان در حدود سنۀ ۵۰۰ از حبس خلاصی یافت در حالتی که پیر و شکسته و ضعیف شده بود و بهترین اوقات جوانی خود را در قلل جبال و اعماق وهاد در قعر زندانهای تاریک گذرانیده از اشغال دیوانی کناره نمود و بقیۀ عمر را در عزلت بسر برد تا در سن هشتاد سالگی تقریبا این جهان را بدرود گفت،

فحول شعراء معاصر بر بزرگواری و استادی او معترف بوده و نزد او اظهار خضوع و فروتنی می‌نموده‌اند عثمان مختاری غزنوی شاعر معروف را در مدح او قصیده‌ایست که بعضی از ابیات آن این است

بر اهل سخن تنگ ماند میدان از جای بشد طبع هر سخندان هر طبع که بر سحر بود قادر از عجز چو مسحور گشت حیران خاطر نبرد پی همی بمعنی فکرت بکشد سر همی ز فرمان چون جزو بکل باز شد معانی زی خاطر مسعود سعد سلمان مخدوم سخن پروران مجلس سر دفتر خوان گستران میدان طبعش بسخن ده هزار دریا دستش بسخا ده هزار چندان ابر هنرش ناپدید گوشه بحر سخنش ناپدید پایان ای گنج ایادی بهشت کردی بزم امل از تحفهای احسان

کلیات چهار مقاله جلد ۱