برگه:Chahar Maqale.pdf/۱۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

همی گذشت بمیدان شاه کشور عظیم شخصی قلعه‌ستان و صفدر و در اثناء قصیده در اشارت براشدی و قصیدۀ او گوید

تمام کرد ۱یکی مدحتی چو بستان ز وزن و معنی لاله ز لفظ عهر چنانکه راشدی استاد این صناعت کند فضایل آن پیش شه مقرر بدیهه گفتست اندر کتابخانه بفر دولت شاهنشه مظفر بر آن طریق بنا کرد آن که گوید حکیم راشدی آن فاضل سخنور «رونده شخصی قلعه گشا و صفدر پناه عسکر و آرایش معسکر» مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع ز وزن مجتث باشد دو حرف کمتر خدایگانا امروز راشدی را بفر دولت سلطان ابو المظفر رسید شعر بشعری و شد بگیتی چو جود کف تو اشعار او مشهر ز شعر اوست همه شعرهای عالم چنانکه هست همه حرفها ز مصدر چو نثر او نبود نثر پر معانی چو نظم او نبود نظم روح‌پرور اگر نباشد پیشت رهی مصدق وگر نداری مر بنده را تو باور حدیث کردن بی‌حشو او نگه کن بدین قصیده که امروز خوانده بنگر دهند بی‌شک افاضل بر آن گواهی اگر بگاه فضیلت سازد رهیت محضر ۲و از قصیدۀ دیگر مسعود سعد سلمان چنان معلوم میشود که ما بین مسعود سعد سلمان و راشدی کدورت و منافستی که همیشه مابین فضلای معاصر معهود است روی داده بوده، در خطاب بسیف الدوله گوید خدایگانا دانی که بندۀ تو چه کرد بشهر غزنین با شاعران چیره زبان هر آن قصیده که گفتیش راشدی یک ماه جواب گفتم به زان بدیهه هم بزمان اگر نه بیم تو بودی شها بحق خدای که راشدی را بفکندمی ز نام و ز نان

کلیات چهار مقاله جلد ۱