زینت‌المجالس/جزء نه: فصل دو

از ویکی‌نبشته

فصل دویم در بیان ممالک جهان و احوال بعضی از بلدان و بحار ربع مسکون و ذکر تاریخ بعضی از شهرهای ایران و اسامی بانی آنها و بعضی دیگر از اشیاء

اما ولایت عراق

حکایت در مسالک الممالک مسطور است که

عراق عرب

را کرد بمنزلهٔ دل ایران داشته‌اند و چون دل سلطان وجود است ابتدا بشرح آن اولی است و چون امیر المؤمنین علیه السّلام در آنجا آسوده‌اند و مدتی در آنجا توطن داشته‌اند تقدیم آن واجب است حدودش تا بیابان نجدو در پای فارس و ولایت خوزستان و دیار بکر است طولش از تکریت تا عبادان صد و بیست و پنج فرسنک است و عرضش از عقبهٔ حلوات تا قادسیه محاذی بیابان نجد صد و هشتاد فرسنک است و در زمان عمر چون عراق عرب مفتوح شد آن را بر اهل اسلام وقف کرده بمساحت آن ولایت فرمان داد بعد از مساحت سی و شش هزار هزار جریب برآورد کردند و بدین حساب ده هزار فرسخ مسافت دارد هر جریبی شصت گز در شصت گز عمر بر جریب گندم کار چهار درم و بر جو کارد و درم و بر نخلستان هشت درم و بر میوه هشت درم خراج معین کرده و در آن ولایت پانصد هزار آدمی از اهل ذمه توطن داشتند عمر ایشان را سه قسم ساخت بر قسم اعلی هر مرد را چهل و هشت درم جزیه مقرر کرد و بر قسم اوسط تقریبا بیست و چهار درم و برادنی دوازده درم مقرر کرد تا سال‌به‌سال می‌دادند و مجموع خراج دیوانی عراق عرب در زمان عمر صد و بیست هزارهزار درم نقره بود و در زمان حجاج بن یوسف خراج آن ولایت بپانزده هزارهزار دینار رسید و این تفاوت بواسطهٔ ظلم حجاج بن یوسف بود و حمد اللّه مستوفی در نزهة القلوب آورده که در زمان غازانخان خراج عراق عرب سیصد تومان که هر تومانی ده هزار مثقال طلا است رسیده بود

کوفه

از اقلیم سوم است طولش از جزایر خالدات ۶-و عرض از خط استوا لا و از روی اتفاق چون طول و عرض عطلت دلالت دارد که از متوطنان آنجا کاری نیاید و قولشان اعتماد را نشاید و این مثل در میان عرب مشهور است که «الکوفی لا یوفی» هوشنگ پیشدادی ابتدای عمارت آن کرده بعد از تخریب، سعد وقاص در عهد عمر بتجدید در عمارت آن سعی نمود و امیر المؤمنین مدینه هاشمیه را در جنب آن ساخت و ابو جعفر دوانیقی در زمان خلافت خود در عمارت آن بیفزود و بارو در آن قصبه و بر شهر کوفه کشید و دور آن باره هیجده هزار گام بود و هوای آن گرم‌تر از بغداد است و شمالش نیز بیشتر است و حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام را در مسجد کوفه زخم زدند و آن حضرت دست مبارک در ستونی زده اثر پنجه همایونش در آن بدید شد و از بسکه مردم بجهة تبرک روی در آن ستون مالیده‌اند کوی شده است و امیر المؤمنین علی علیه السّلام در کوفه چاهی حفر نموده در تمام آن شهر بغیر از آب آن چاه شیرین نیست و اکنون شهر کوفه خرابست بمرتبه‌ای که آثار و اطلال آن نیز پیدا نیست و بغیر از مسجدی که حضرت شاه ولایت را در آنجا زخم زده‌اند و خانه‌ای که آن حضرت توطن داشته‌اند از عمارت چیزی دیگر باقی نمانده است و آن منزل بمرتبه پاکیزه و منزه است که بینندگان گمان می‌برند که مگر امروز آن را تعمیر نموده‌اند و کوفه در زمان سلطان احمد جلایر بیکبارگی خراب شد و مزار صحابه در آنجا بسیار است و روضه مقدسه امیر المؤمنین علی در دو فرسنگی کوفه است و آن را قدیم مشهد غزوی می‌گفتند چه آن حضرت وصیت کرده بود که چون درگذرم کالبد مرا بر شتری بار کرده آن را رها کنید هرجا که شتر زانو بر زمین زند مرا در آن محل دفن کنید حضرات ائمه یعنی حسنین علیهما السلام بفرموده عمل نموده مزار آن حضرت را ظاهر نساختند و در زمان تسلط بنی امیه مستوره بود و در عهد هرون الرشید فی سنة خمس و سبعین و مائه که خلیفه بشکار رفته بود نخجیری پناه به آن زمین برد هرون هرچند سعی نمود اسبش در آن زمین نمی‌رفت و کلاب و طیور معلم گرد آن نمی‌گشتند از پیران ولایت تحقیق نمود گفتند چنین بما رسیده که مزار فایض الانوار اسد للّه در این مقام است هرون بحفر آن فرمان داد حضرت شاه ولایت پناه را زخم زده خفته یافتند هرون بوسه بر قدم آن حضرت نهاده گنبدی بر فراز سر آن حضرت بنا کرد و در سنهٔ سیصد و سی و چهار عضد الدولهٔ دیلمی عمارت عالی ساخته آن مقام قصبه شد و حصاری بر آن کشیده دورش دو هزار و پانصد گام و غازن خان دار السیاده در آنجا بنا کرده باتمام رسانید سلطان محمد خدابنده و پسرش سلطان ابو سعید مدارس و خوانق در آن مشهد مقدس ساخته در رساله سلطان ملک شاه سلجوقی آمده که سلطان نوبتی از کوفه بمشهد مقدس می‌رفت در راه مناری کج شده دید نیمی از زمین برخاسته بود نیمی افتاده از حال آن پرسید گفتند که نوبتی امیر المؤمنین علی علیه السّلام از اینجا می‌گذشت این منار بجهة تواضع کج شد آن حضرت اشاره فرمود که بایست همچنان بماند و عمارت مشهد حضرت امام حسین (ع) را نیز عضد الدوله دیلمی ساخت و بعد از آنکه متوکل عباسی آب در آن بسته بود و آب حیرت کرده آن زمین که مدفن آن حضرتست خشک مانده متوکل بتخریب عمارتی که مختصر بر سر آن حضرت ساخته بودند امر کرده بود سلطان اویس ایلکانی و پسرش سلطان حسین عمارتی عالی که اکنون هست ترتیب دادند

بغداد

از اقلیم سوم است و ام البلاد عراق و عرب و بر طرف دجله افتاده طولش ف ح و عرضش لح ی در زمان اکاسره در آن زمین بطرف غربی دجله قریهٔ کرخ نام شاپور ذو الاکتاف ساخت و بر طرف شرقی دیهی ساباطنام و انوشیروان در صحاری آن قریه باغی بنا نهاد موسوم بباغ داداسم و علم آن شهر المنصور باللّه ابو جعفر عبد اللّه بن محمد بن عبد اللّه عباس که خلیفه ثانی بود از خلفای بنو عباس در سنه ۱۴۹ بغداد را بنا کرد بطالع قوس و پسرش مهدی بجانب شرقی دار الخلافه ساخته بسیار عمارت کرد و هرون الرشید در اتمام آن سعی نموده بمرتبه‌ای رسانید که طول عمارت آن چهار فرسنگ و عرض یک فرسنگ شد و المستظهر باللّه احمد بن مقتدی جانب شرقی را بارو کشید و دور آن هیجده هزار گام بود و میوهای گرمسیری مثل خرمای مختوم و انگور بهرزی نیکو می‌باشد و پنبه و غله نیکو می‌آید چنانچه یکمن تخم یک‌صد من ریع می‌دهد اما اکنون بسبب عدم التفات قیاصرهٔ روم و فقدان همت اهل آن ولایت اکثر آن ولایت نامزروعست و نهرهای قدیم خراب و بایر گشته و بدان سبب در آنجا گرانی روی نموده و با آنکه غله آنجا را از غایت قوت آن زمین تا نخورانند ریع نیکو ندهد و درخت گز بمرتبهٔ در آن زمین بلند می‌شود که دور ستونش دو گز می‌باشد و آب دجله در اقصای دیار روم و ارمن می‌گذرد و آبها بدو ملحق می‌گردد و چون از موصل بگذرد در اول دیار عراق آب النون کبری که گذر اسب بهیچ وجه نمی‌دهد بدو پیوندد و در زیر واسط پنج نهر معتبر از او برمیدارند چنانچه در دجله چندان آب نمی‌ماند که کشتی در آن تواند رفت و چون بدیه مطاره رسد فاضل آب نهرها با آب فرات که از نسطایح هرون آید باو پیوندد و آبهای خوزستان نیز بدو ملحق شده شط العرب شود و در زیر بصره بدریای فارس ریزد و فارسیان او را اروندرود گویند و بر جانب غربی آن مزار فایض الانوار امامین الهمامین موسی بن جعفر الکاظم علیهما السلام و محمد بن علی الرضا واقعست و آن موضع قصبه‌ایست معمور و مزارات ائمه و اولیا مثل ابراهیم ادهم و جنید بغدادی و سری سقتی و معروف کرخی و حسین منصور حلاج و حارث محاستی و احمد مسروق و ابو الحسین خضرمی و غیرهم بسیار است و انوری در تعریف بغداد گفته:

خوشا نواحی بغداد و جای فضل و هنر کسی نشان ندهد در جهان چنان کشور بغداد خوش است لیکن از بهر کسی کو را بمراد دل بود دسترسی با همنفسی بسر برد عمر عزیز ضایع نگذارد از جوانی نفسی

انبار

بر کنار فرات بجانب مشرق افتاده است اکنون خرابست لهراسب کیانی بجهة اسیران بنی اسرائیل که بخت النصر آورده بود آن شهر را تعمیر نمود

بابل

از مداین سبعهٔ عراق عرب بوده و اکنون بایر و خرابست و آن نیز بکنار فرات طرف شرقیست قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السّلام ساخته بوده است و طهمورث دیوبند بتجدید آن را عمارت کرده دار الملک ضحاک و نمرود بود و ضحاک بر سر تلی قلعهٔ ساخته بود که آن را کنگ در می‌گفتند اکنون خرابست و بر سر آن تل چاهی عمیق است صاحب عجایب المخلوقات گوید که هاروت و ماروت در آنجا محبوسند

بصره

از اقلیم سوم است عتبة بن غزوان بفرمودهٔ عمر ساخت مسجد جامع آن را عبد اللّه بن عامر بنا کرده بود حضرت ولایت منقبت امیر المؤمنین علی علیه السّلام آن را بزرک گردانید و مرویست که بجهة تحقیق سمت قبله آن آن سرور کمر آن بنّا را گرفته او را برداشت تا بنور کرامت و ولایت آن حضرت کعبه را بنظر آورد و قبله را بر سمت آن راست کرد هوای آن دیار در روز بغایت گرم می‌باشد اما شب چندان حرارت ندارد و باغستان بسیار دارد و زمین باغستان بلند است و آب شط العرب در نشیب اما بوقت مد دریا آب هر روز بلند می‌شود و باغستان را آب می‌دهد در قدیم طول آن باغستان سی فرسنک بوده و عرضش دو فرسنک حمد اللّه مستوفی گوید اهل بصره سیاه‌چهره‌اند و شیعی اثنا عشری و زبان ایشان بعربی معربست و فارسی نیز گویند اما در این زمان که سنهٔ اربع و الف هجریست در مذهب بخلاف آنانند چه اکثر حنفی و شافعی‌اند و توابع بسیار دارد از آن جمله نیسانست که ابلیس اول در آنجا نزول نموده و بیات و با دریائی و با کسائی سه قصبه‌اند و دربا دربائی قصب بسیار است

حله

از اقلیم چهارم است و طولش عطم و عرضش لانه امیر سیف الدولة بن صدقه منصور اسدی بنای آن نهاد فی سنه ۴۳۶ در عهد قایم عباسی و اکثر عمارت آن برطرف غربی آن واقعست و بر جانب شرقی معموری‌اند کیست و آب فرات آبیست در غایت گوارندگی و نیکوئی و بدین جهت آن را فرات گویند چه فرات بلغت عرب آب خوش‌طعم گوارنده را گویند و قوله تعالی هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ و منبع آب فرات کوهستان ارمنیه‌وار زن- الروم است و در اول چشمهٔ بزرگیست که دور آن دویست و پنجاه گز باشد و چندان آب از آن چشمه بیرون می‌آید که گذر آب بدشواری می‌شود و چون مسافتی برود دیگر چشمها و انهار بدو ملحق شوند و آبی عظیم شده بولایت روم بگذرد و در یک فرسخی آذربایجان گذشته بحدود ملاطیه از دیار روم بیرون آید؛ و بدیار شام داخل گردد و در دیار شام آب سبحه و کیسوم و دیعان و غیرهم بدو پیوسته برقه و عانه و تبت آید و در سواد عراق عرب نهرهای بسیار از آن نهر برمیدارند و در قدیم نهرهای عظیم در آن محل از فرات برداشته بودند که مدار مداین سبعهٔ عراق و قراء و مزارع بر آنها بوده مثل نهر سوار و نهر ملک و نهر صینی و نهر ناحیه که شهر کوفه و ضیاع و قرای آن را مدار بر آن نهر بود اکنون اکثر این نهرها بسبب عدم التفات پادشاهان زمان خرابست بالجمله فرات از واسط گذشته در زیر دیه مطاره بآب دجلهٔ بغداد منتظم گشته شط العرب می‌گردد و در دریای بصره می‌ریزد و طول فرات چهارصد فرسنگ است و چون نخلستان بسیار دارد هوایش بعفونت مایلست و اهل آنجا شیعی اثنا عشریند و سفیدچهره و ضخیم الجثه حمد اللّه مستوفی گوید که اهل حله در مذهب بغایت متعصب‌اند

تکریت

از اقلیم چهارم است طولش غوک و عرضش لدل بر کنار دجله افتاده است بجانب غربی شهری وسط بوده است و از میوهایش خربزهٔ نیکو می‌باشد و در سالی سه بار زرع می‌کنند

سامره

معتصم عباسی آن را بنا کرده است و عمارت آن در زمان معتصم هفت فرسنگ بود در طول و یک فرسنگ در عرض و در آنجا مسجد جامعی ساخت و مناری در آن مسجد باتمام رسانید در ارتفاع صد و هفتاد گز که راهش از بیرون بود گویند که حضرت خاقان اعظم شاه اسماعیل بهادر خان بر استری سواره بر بالای آن مناره برآمد و در میان مسجد معتصم کاسهٔ سنگی وضع کرده بود که دورش بیست و سه گز بود و در بلندی هفت گز و در حجم نیم گز و آن را کاسهٔ فرعون می‌گفتند و اکنون اثری از آن ظاهر نیست و حالا از عمارت سامره قلعهٔ محقر باقیمانده و منزل حضرت امام الهمام علی بن محمد الرضا و پسر او امام حسن عسکری در آنجاست و در آن خانه آسوده‌اند و امام محمد بن الحسن المهدی در سردابه واقعست در فرود آن منزل عالی غایب شده‌اند و خلایق از اطراف و اکناف جهان بجهة زیارت روضهٔ مقدس حضرت آنجا می‌روند و جمعی از سادات در آنجا ساکن‌اند که مردم را زیارت می‌فرمایند و معاش ایشان از تردد صادر دو وارد می‌گذرد

حلوان و حیره

نیز از مداین سبعهٔ عراق بوده‌اند و اکنون هر دو ویران و خرابند و حیره بر یک فرسخی کوفه واقع بوده و اطلال و عمارات و خورنق و سدید که نعمان بن منذر بجهة بهرام گور ساخته بود باقیست و خالس و خاففین و دحیل و دیر عاقول و قادسیه و محول و عسکره از شهرهای وسط عراق عرب بوده و اکنون بعضی خرابست و برخی آبادان

خالص

ولایتی است و در قدیم سی‌پاره ده معمور آبادان داشته بر آب نهروان

مداین

از اقلیم سیم است طهمورث دیوبند ساخته کرد بادنام کرد و جمشید باتمام رسانیده و بطیسفون موسوم گردانید بزرگ‌ترین مداین سبعه بوده است و اکنون خرابست و جمشید در مداین بر دجله از سنک و آجر پلی ساخته بود چون اسکندر رومی بآنجا رسید آن عمارت را بنظر درآورده گفت این اثری عظیم است از ملوک فارس از غایت رشک بتخریب آن فرمان داد و اردشیر بابکان نتوانست که آن پل را بتجدید عمارت کند از زنجیر جسری بر دجله بست و مداین را بحال عمارت آورده دار الملک گردانید

نهروان

شهری بزرگ بوده است از مداین سبعه بر کنار آب سامره و اکنون آن آب را خوانند و آن شهر بکلی خرابست طریق خراسان ولایتی معتبر است و قصبهٔ آن یعقوبا بوده است و اما اکنون در آن ولایت شهروان که شهری وسط است شهر آن ولایت است نعامه قصبه‌ایست میانهٔ بغداد و واسط بر کنار دجله هیئت شهری بوده و قلعهٔ داشته محکم و اکنون بعضی عمارت آن باقی مانده و آن شهر بر غربی فرات واقعست و نخلستان و میوهٔ بسیار دارد و قریهٔ حیه که از توابع آنجاست بغایت خوش هواست چنانچه درخت جوز و بادام و خرما و نارنج در همه باغی می‌باشد از هیبت کند چشمهٔ قیر نتوان بود

واسط

از اقلیم سیم است طولش قاله و عرضش لاک حجاج بن یوسف ساخت فی سنه ۵۳ بر کنار دجله افتاده است و بسبب نخلستان هوایش بتعفن مایلست

حدید و عانه

دو قصبه معمورند

عراق عجم

چهل‌پارهٔ شهر است و اکثر بلادش معتدل هواست حدودش بولایت آذربایجان و کردستان و خوزستان و فارس و جیلانات و قوس پیوسته است و طولش از سفیدرود تا یزد صد و شصت فرسنک و عرضش از جیلانات تا خوزستان صد فرسنگ است و در عهد پیشین در عراق عجم چهار شهر معتبر بوده اصفهان و ری و قم و همدان حمد اللّه مستوفی گوید که جدم امین الدین نصیر مستوفی دیوان آل سلجوقی بود دفتر او را بنظر درآوردم در آن زمان دو هزار و پانصد و بیست تومان مغولی حقوقی دیوانی عراق بوده و تومان مغولی صد تومان تبریز است که در زمان ما شایع و رایج است و اکنون بجهة تخریب ولایت معلوم نیست که عشری از آن باقی مانده باشد

اصفهان

از اقلیم چهارم است اما بجهة طول و عرض حکما آن را از اقلیم سوم شمرده‌اند طولش از جزایر خالدات قوم و عرضش از خط استوا لب که در اصل چهارده بوده است: کران و کوشک و جوباره و دشت و بعضی را طهمورث و برخی را جمشید بنا کرده بودند و چون کیقباد کیانی بر تخت سلطنت نشست آنجا را دار الملک ساخت تا کثرت و ازدحام تمام در آن دیار روی نموده در ظاهر قریها عمارات می‌ساختند تا آن چهار، ده بهم پیوسته یک شهر شد رکن الدوله حسن بن بویه آن را حصار کرد دور بارویش بیست و یک‌هزار گام است طالع عمارتش برج قوس هوایش معتدلست و در تابستان و زمستان گرما و سرما بمرتبهٔ نیست که کسیرا از کار باز دارد و زلزله و صاعقه و بارندگی که بموجب خرابی باشد کمتر اتفاق افتد اما بهر چندگاه وبا در آن دیار پیدا شود و خلق بسیار تلف گردند چنانچه در این زمان اربع و الف هجری طاعونی ظاهر شد که اکثر اهل اصفهان جلای وطن نمودند و خلق بسیار رخت سفر آخرت بربستند و چون آن بلیه درگذشت بار دیگر بمساکن خویش رجوع نمودند خاکش بدن میت را از تفرقه نگاه دارد و هرچه بدو سپارند از غله و غیره نیکو محافظت کند و تا چند سال تباه نگرداند زنده رود بر جانب قبله بر ظاهر شهر می‌گذرد و از او نهرها در میان شهر جاریست و زاینده‌رود نیز گویند اما زنده‌رود بجهت آن گویند که آبش کمتر تلف گردد و مجموع بزراعت رود و زاینده‌رود بجهة آن خوانند که چون در موضعی آب رود را بالتمام بازبندند از اصل ذهاب رود باز چندان حاصل شود که رودی بزرگ گردد و در عجایب المخلوقات - آورده‌اند که فاضل آب زنده‌رود در موضع کاوخانی بزمین فرومیرود و بعد از مسافت شصت فرسنگ در ولایت کرمان پیدا می‌شود و بدریای فارس می‌ریزد و می‌گویند که در قدیم نی پارهٔ نشان کرده در کاوخانی فرورفت و در کرمان سر بیرون کرد حمد اللّه مستوفی گوید که این روایت ضعیف است بجهة اینکه زمین کرمان از زمین کاوخانی ضعیف‌تر است و اللّه اعلم بصحته و در بعضی مواضع چون دو گز زمین حفر کنند بچاه رسد و آب چاهش در طعم و گوارندگی بآب زنده‌رود نزدیک است و اکثر میوها و اقسام حبوبات آنجا نیکو آید و ریع نیکو دهد الا انار که نیکو نیاید و تسعیر غلات وسط باشد اما میوه بغایت ارزانست و از میوها انگور کشمشی و خربزهٔ کزوی و هندوانه و امرود بلخی که آن را اهل اصفهان امیری خوانند و زردالوی سرمر بغایت لطیف بود و مرغزارها و شکارگاهها فراوان دارد و از همه نوع شکار در او می‌باشد حمد اللّه مستوفی گوید که سلطان محمد ملکشاه سلجوقی مدرسهٔ عالی در محله کلبار بنا کرده و مدفن سلطان هم آنجا بوده سنگی بوزن بیست هزار من که بت اعظم هندوان بود و در وقت فتح هند بدست سلطان افتاده بود و کفار آن را برابر مروارید از آن حضرت می‌خریدند و پادشاه بواسطهٔ تعصب ملت نفروخته باصفهان آورده بود و در آستانه آن مدرسه گذاشته بود آن مدرسه را خراب کرده بود از مصالح آن مدرسهٔ دیگر ساخت و در سر مزار هارون ولایت که بزعم اصفهانیان از اولاد امام موسی کاظم است عمارتی عالی طرح انداخته باتمام رسانید و آن بت را دو نیمه ساخته نیمی تراشیده‌اند و در این ایام بر در مدرسهٔ میرزا شاه حسین گذاشته آب در وی ریزند تا صادر و وارد بیاشامند و اهل اصفهان سفیدچهره و مردانه‌اند و در ایام سابق همیشه مردم آنجا با یکدیگر محاربه و منازعه می‌نمودند و خلقی کثیر از جانبین بقتل آمده‌اند و بدین سبب گفته‌اند اصفهان شهرکیست پرنعمت آنچه در وی طلب کنی شاید همه چیزش نکوست الا آنکه اصفهانی در او نمی‌باید و اهل انجا در قدیم الایام شافعی مذهب بوده‌اند و اکنون شیعه اثنا عشریند و اهل شهر و ولایت یک مذهب دارند و چنان مذکور است که هزارپاره دیه و مزرعه دارد و از کلام حمد اللّه مستوفی چنان معلوم می‌شود که حق دیوانی آنجا در عهد مغول سی و پنج تومان بوده ولایتش پنج ناحیه است ناحیهٔ جی هفتاد و پنج دیه است ناحیه مار بین پنجاه و هشت پاره دیه است ناحیه کوارج سی و شش پاره دیه است و ناحیه قهاب چهل قریه است ناحیهٔ برخار سی و دو پاره دیه است ناحیهٔ النجان بیست پاره ناحیه بر اوان هشتاد پاره دیه است ناحیه روی دشت شصت و هشت و فاغان قصبه آنست

بلوک ری

شهری اکنون خرابست و از زمان قتل‌عام مغول تا این تاریخ ویران مانده است و اکنون طهران و ورامین شهر آنجا است و حقوق دیوانی آنجا هفتصد تومان بوده است که هفتاد هزار تومان تبریزی باشد و بشآمت عمر سعد که بجهة حکومت آنجا مرتکب قتل حضرت امام حسین علیه السّلام شده آن شهر و ولایت مرتبه به مرتبه ویران می‌شد تا کار باینجا رسید که عشر عشیری از معموری اول باقی نمانده است

طهران

آب و هوای طهران از سایر ولایات ری بهتر است در قدیم قصبهٔ بود و حضرت پادشاه مؤید منصور مغفور در عمارت آن کوشیده بر او باروئی برکشید که تخمینا دورش یک فرسخ باشد و اکنون معمور و آبادانست و از ارتفاعاتش غله و میوه نیکو می‌آید و از آن جمله خربزه و انگور و انجیر او بغایت لطیف می‌باشد اما خورنده میوهای آن از تب و لرز خلاص نگردد و در ولایت ری وبا بسیار افتد زیراکه شمالش بسته است و هوایش گرم و متعفن است و آبش ناگوار و در این باب گفته‌اند:

دیدم سحرگهی ملک الموت را بخواب بی‌کفش می‌گریخت ز دست وبای ری و شهر کهنهٔ ری موسوم به راز بوده گویند نوبتی اصفهانی و رازیئی را در باب خوبی شهر با هم مناظره روی نمود اصفهانی بر زبان آورد که خاک اصفهان تا چهل روز مرده را از هم نریزاند رازی جواب داد که خاک ری مردهٔ چهل‌ساله را دوست دارد و نمی‌می‌راندی

کهنه

را شیث بن آدم ساخته و هوشنک پیشدادی در عمارت و زراعت آن افزوده بعد از خرابی باز منوچهر مرمت کرده و بعد از آن چنانکه گذشت بشومی عمر سعد خراب‌شده مهدی عباسی احیای عمارت آن کرده در زمان هجوم لشکر چنگیز خان بقتل عام خراب گشته

سلطانیه و قزوین

سلطانیه از اقلیم چهارم است طولش فذع و عرضش لزلط ارغون خان بن آقا خان بن هلاکو خان بنیاد نهاده و پسرش سلطان محمد خدابنده باتمام رسانیده بنام خود منسوب ساخت طالع عمارتش برج اسد است دور بارویش آنچه ارغون خان بنا کرده بود دوازده هزار گام بوده و در او قلعه‌ایست از سنک تراشیده‌اند که خوابگاه سلطان ابو سعید است در این زمان بغیر از آن قلعهٔ معموری ندارد آبش از کاریز است و بغایت خوش‌گوارا است و هاضم و علفخوارهای خوب دارد

قزوین

از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات ندع و عرضش از خط استوا لدع و اصل شهر قزوین که شاپور ذو الاکتاف ساخته بود اکنون محله‌ایست در میان شهر و تاریخ عمارت آن ماه عیار است سنهٔ ثلاث و ستین و اربعمائه اسکندری طالع و عمارتش برج جوزا چون حضرت پادشاه مؤید المنصور قزوین را دار الملک ساخته بدان سبب کثرت عظیم در قزوین روی نمود و اکنون در غایت معموریست و هوایش معتدلست و آبش از قنوات و باغستان بسیار دارد و سالی یک‌بار باغها را آب دهند و از میوها انگور و بادام و فستق و خربزه و هندوانه که از مزرعهٔ فیض‌آباد حاصل می‌شود بغایت نیکو است و شکارگاهها و علفخوارهای نیکو دارد بتخصیص علف شتر و بر سه فرسخی قزوین چشمه‌ایست که در روزهای گرم تابستان آب آن یخ بندد و چون یخ شهر تمام شود از آنجا توان آورد و مردم آنجا اکثر حنفی مذهب و بعضی شیعهٔ اثنا عشری و بعضی شافعی نیز می‌باشند و امام‌زاده حسین بن موسی کاظم در آنجا مدفونست و بشاهزاده حسین مشهور است و احمد غزالی در آنجا مدفونست ولایتش سیصد پاره دیه است با مزرعه

ابهر

از اقلیم چهارم است کیخسرو بن سیاوش کیانی بنا نهاده که باتمام رسانیده و در آنجا قلعهٔ گلین است که داراب بن داراء کیانی ساخته و دور با روی آن پنج هزار و پانصد گام بوده هوایش سردسیر است و آبش از رودخانهٔ که بدان شهر منسوبست حدود سلطانیه برمیخیزد و بولایت قزوین می‌ریزد غله‌اش بسیار است اما نانش بد است از میوهایش امرود و آلو و گیلاس نیکوست و ولایتش بیست و پنج‌پاره دیه است

آوه

از اقلیم چهارم بطالع سنبله دور بارویش هزار گام بود و پنبه و غله در آنجا بسیار حاصل می‌شود اما نانش زبونست و از میوهایش انجیر بهتر است و مردم آنجا شیعه اثنا عشریند و از قدیم باز همین مذهب داشته‌اند و بغایت متعصب بوده‌اند ولایتش چهل‌پاره دیه است و اکنون در شهر و ولایت معموری نمانده است

رودبار

ولایتی است که شاه رودبار در میانش می‌گذرد و آب شاه‌رود دو شعبه است یکی از طالقان قزوین برمیخیزد و شعبهٔ دیگر از جبال تستر و در ولایت طارمین در سفیدرود جمعشده در گیلان کویم ببحر خزر می‌ریزد و طول این رود پنجاه فرسنگ است و دیار رودبار در شمالی قزوین بشش فرسخی افتاده است و در آن جانب قریب پنجاه قلعهٔ مستحکم بوده است و بهترین آن قلاع الموت است و اکنون معمور است و الموت دار الملک اسماعیلیه بوده است و آن قلعه از اقلیم چهارم است و الداعی له الحق الحسن بن زید الباقری در سنه ۲۴۶ بتعمیر آن قیام نموده و در سنه ۴۸۳ حسن صباح بر آنجا استیلا یافت و آن قلعه را در قدیم الموت می‌گفتند یعنی آشیانهٔ عقاب و حرف الموت بعدد جمل تاریخ صعود حسن صباحست بر آن حصار و ولایت رودبار اگرچه بعضی گرمسیر است اما سردسیرش چنان نزدیکست که در دو موضع آواز هم توانند شنید و در یکی جو دروند و در دیگری هنگام زرع جو باشد از میوهایش سیب و امرود نیکو آید و نانش خوب باشد

ساوه

از اقلیم چهارم است طولش مدح و عرضش لدج قدیم الایام بحیرهٔ داشت و در شب ولادت حضرت رسالت صلی اللّه علیه و اله آن بحیره بزمین فروشد و بدان شهری بطالع جوزا ساختند و در زمان سلطان محمد خرابی بحال برج و باروی آن راه یافت و امیر ظهیر الدین بن ملک شرف الدین ساوجی آن را عمارت کرده و فرش آجر انداخت و دور آن بارو هشت هزار و دویست زرع است و پسرش صاحب اعظم خواجه شمس الدین قریهٔ رود را بارو کشیده و داخل شهر ساخت و در آن قرب چهار هزار ذراع باشد هوای ساوه بگرمی مایلست اما صحیح است و آبش از قنوات و رودخانهٔ مزدقانست و رودخانه کاوه و سارو در دو فرسخی ساوه می‌گذرد و بعضی از ولایات ساوه و آوه نیز بر آن آب مزروعست و آن آب بعضی از کوه الوند همدان برمیخیزد و برخی از کریوهٔ اسدآباد یا شاندرود و قرلو و همدان و شعبهٔ دیگر از کوه راسمند و دیگر جبال بر ولایت همدان گذشته بساوه و آوه رسیده و پس از سدی که خواجه شمس الدین محمد صاحب‌دیوان در ماهی- بره ساخته دریاچه می‌شود و فاضل آب بهاریش از هفتاد پولان که اتابک شیرگیر سلجوقی ساخته گذشته بولایت مقاره منتهی گردد و آب تابستانی ساوه و آوه بر آن سد است طول این رودخانه چهل فرسنک است و در آنجا در زمستان یخ آب در چاه می‌بندند و تابستان آب سرد از چاه برآید و از میوهایش انگور و سیب و به و انار بغایت خوبست و در آنجا غله بسیار است اما نانش بد است اهل شهر ساوه در قدیم شافعی مذهب بوده‌اند و اهل ولایت بغیر از دلوس جرد مجموع شیعه اثنا عشریند اما در این زمان اهل شهر نیز شیعه‌اند ولایتش چهار ناحیه است صد و بیست و پنج‌پاره دیه در ظاهر ساوه بجانب شمال مشهد سید اسحاق بن موسی بن جعفر کاظم است در عجایب المخلوقات مسطور است که در یک منزلی ساوه بجانب خرقان کوهیست بلند و در آن کوه غاریست مانند ایوانی در آنجا صورتهای عجایب و غرایب در سنک نقش کرده‌اند و در آخر آن غار حوضی است و بر بالای آن سنگ بشکل پستان زنان از کوه برآمده است و قطرات آب از آن پستانها فروچکیده در آن حوض جمع می‌شود و آب آن از طول مکث متغیر نمی‌گردد و موجب شفای بیمار است

سجاس و شهرود

دو شهر بوده است و در فترت مغول خراب شده‌اند و اکنون بقدر دو دیه است و چند دیه دیگر از توابع آنست و قبر ارغون در کوه سجاس است و در ولایت انجره قصبه‌ایست که کیخسرو کیانی ساخته است و در آن قصبه سرائیست بزرگ و در صحن سراچشمه‌ایست بشکل حوضی بزرک بل دریا که ملاحان بقعرش نتوانند رسید و جوی آب که هریک آسیائی بگرداند پیوسته از آن دریاچه بیرون می‌آید و چون جویها را می‌بندند آب حوض زیاده نمی‌شود و چون می‌گشایند برقرار جاری می‌گردد و در هیچ موسم کم‌وبیش نمی‌شود

طارم عالی و سافل

ولایتی گرمسیر است و بر شمالی سلطانیه یک‌روزه راه واقعست و میوه سلطانیه از آنجا است و در زمان قدیم شهری فیروزآبادنام در آنجا بوده است و در عهد معول خراب و اکنون قرب صدپاره دیه است

طالقان

ولایتیست سردسیر و در شرقی قزوین در کوهستان افتاده است و اهل آنجا شیعه‌اند

مردقان

شهرکی وسط است از اقلیم چهارم هوایش بسردی مایلست و غله و انگورش نیکوست

فسکل دره

در شرقی غزوین و جنوب طالقان افتاده قریب چهل پارهٔ دیه است

بلوک قم و کاشان

درین بلوک چند شهر است

قم

از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات مه عرضش از خط استوا لدی و طالع عمارتش برج جوزا و بارویش زیاده از ده هزار گام است گویند که چهل گام از باروی قزوین زیاده است هوایش معتدلست و آبش از رودی که حریادقان می‌آید و در آنجا نیز همچون آوه زمستان یخ در چاه می‌بندد و تا بهنگام گرما بازمیدهد و آب چاهش در پانزده‌گزی می‌باشد و اندکی بشوری مایل بود و ارتفاعاتش غله و پنبه بسیار باشد و از میوهایش نار و فستق و خربزه و انجیر سرخ نیکوست و در آن شهر درخت سرو سخت نیکو می‌آید و مردم آنجا شیعهٔ اثنا عشریند و بغایت متعصب‌اند و اکثر آن شهر اکنون خرابست اما بارویش بیشتر برجا است و در زمان مغول بقول حمد اللّه مستوفی حقوق دیوانی آن شهر و ولایت چهارده تومان مغولی بوده

کاشان

از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات قوم و عرض از خط استوا لدح زبیده خاتون منکوحهٔ هارون الرشید بطالع سنبله بنا کرده باتمام رسانید هوایش گرمسیر است اما سرد سیرش بغایت نزدیکست چنانچه از گرمسیر تا سردسیر ده فرسخ زیاده نیست آبش از چشمهٔ فین است و رودی که از قصر می‌آید در زمستان سرما چنان می‌شود که یخ بسیار می‌گیرند ارتفاعاتش: غله وسط می‌آید و پنبه بغایت خوب و از میوها سردسیری و گرمسیری همه نوعی در آن می‌باشد و مع‌ذلک می‌ماند تا حدی که خربزه و انگور و انار آنجا تا نوروز سلطانی بلکه بعد از نوروز یک ماه می‌باشد و چنان تازه و تر نگاه می‌دارند که بیننده گمان می‌برد که مگر اکنون از فالیز یا از رز آورده‌اند از میوه‌هایش خربزه و آلوی بخارا و شفتالوی آردی و زردالوی رکنی و نار خزانی و ترشه بغایت نیکو می‌باشد و از حشرات عقرب آنجا بغایت قتالست و مردم آنجا شیعهٔ اثنا عشریند حمد اللّه مستوفی گوید که اهل کاشان حکیم‌پیشه و لطیف طبیعت‌اند و در آنجا جهال و بطال کمترند و الحق این معنی مطابق واقعست و اهل آنجا البته بکسبی مشغولند و حرفه شعربافی در آنجا رواج تمام دارد و وضیع و شریف مرتکب آن می‌گردند و بظاهر شهر باغات بسیار است و در هر باغی عمارتی پاکیزه ساخته‌اند و درون شهر کاشان بغایت پاکیزه است و چرک و کثافت و فضلات آن را بجهة زراعت بیرون می‌برند و در میان آن بلده قرب شش کاریز است که جاریست اما بر روی زمین نیست و چند زینه پایه فرومیباید رفت تا بآب رسد و بدین جهة سردابها مشتمل بر حوضهای بسیار است و چون هوا گرم شود اهل تنعم بل اکثر مردم به آن سردابها درآیند و از چاشتگاه تا عصری در آنجا می‌باشند و مثل راسته بازار کاشان در تمام جهان نیست طول آن بازار تخمینا دو هزار قدم باشد و تمام میان میدان کاشان فرش سنگ انداخته‌اند و بر چهار طرف عمارت عالیه ساخته‌اند بر یک حد ضلعش مدرسه و دار الشفائی ترتیب داده‌اند و در مقابل آن بر ضلع دیگرش خواجه عماد الدین شروانی که بانی میدان و مدرسهٔ مذکور است مسجدی وسیع ساخته و هم خواجهٔ مشار الیه بر ضلع شرقی میدان حمامی و کاروان‌سرائی باتمام رسانیده و بر ضلع غربی آن کاروان‌سرائی دیگر عمارت کرده و بر اینجانب محمد مخترع عمارتی مختصر در جنب دار الشفا ساخته و صندوقی چوبین بر غرفهٔ آن عمارت نصب کرده که چون ساعتی از روز گذشتی خروسی چوبین که بر غرفه آن عمارت نصب است در گردش آمدی و در این زمان آن صنعت خلل پذیرفته و شخصی امی عنایت‌نام و حاکمی که در آن بلده دست ظلم و ستم برآرد البته ماخوذ و مقهور گردد و از مزار اکابر در نفس شهر شش نفر از اولاد ائمه اثنی عشر آسوده‌اند و دور بارویش یک فرسخست و در جانب غربی بر کنار شهر سلطان ملک شاه سلجوقی قلعه گلین ساخته و بقلعه جلالی مشهور است چنانچه حصار قلعه و حصار شهر یکی شده و یک دروازه بشهر گشوده می‌شود و دروازهٔ دیگر بصحرا و الحق آن قلعه بغایت حصاری حصین است ولیخان بیک ولد محمد بیک ترکمان سنه ۹۹۵ چنان خیال استقلال در دماغ راه داده آن قلعه را که حضرت خاقان مغفور بتخریب آن فرمانداده بود و بعضی از کنگره‌های آن را انداخته بودند تعمیر کرده باستظهار آن ندای انا و لا غیر می‌داد و بدان جهت ایذای بسیار باهل کاشان رسیده خرابی کلی دست داده امید آنکه شرح این قضیه مشروح در آخر کتاب مسطور گردد و تا در اوایل سلطنت پادشاه جهانگیر فلک‌رخش ملک‌بخش مأخوذ و مقهور گشته بعد از قید و حبس بفرمان آن حضرت مقتول شد و شر او مندفع گشت و حقوق دیوانی کاشان در سنهٔ عشر و ستمأه هفتصد و پنجاه و پنج تومان و پنج هزار تبریزی بوده است

اردستان

بهمن بن اسفندیار بنا کرده و قرب پنجاه پاره‌دیه از توابع آنجاست و در محصول با کاشان مشابهتی دارد

تفرش

سیزده پاره دیه است و از قدیم الایام باز همین مذهب دارند هوایش معتدلست و آبش از چشمها که از کوهها برمیخیزد

زواره

از اقلیم چهارم است و آن قصبه را برادر رستم زال بر سر مغارهٔ ساخته و سی‌پاره دیه از توابع اوست

دلیجان

شهری وسط بوده و اکنون قصبه‌ایست که قرب هزار خانه در او باشد و در قدیم بیست پاره دیه از توابع او بوده است

جربادفان

از اقلیم چهارم است طولش مداب و عرضش لدم همای بنت بهمن کیانی ساخته و بکلبادکان موسوم گردانیده هوایش معتدلست و آبش از رودیست که از آنجا بدلیجان می‌رود و از محصولش غله و انگور بغایت خوبست و مردم آنجا در قدیم شافعی بوده‌اند و این زمان در اظهار تشیع غلو تمام دارند و در آن دعوی صادقند حقوق دیوانی آنجا در عهد مغول چهار تومان و دو هزار که چهارصد و بیست تومان و دو هزار دینار این زمان باشد ولایتش قرب پنجاه‌پاره دیه است اکثر در غایت معموری

کمره

ولایتی است وسیع و عرصه‌ایست رفیع مشتمل بر سی قریه و قرب چهارصد مزرعه دارد و از اعظم قری آن خمابین است که بنا کردهٔ همای بنت بهمن است و از این‌جهت بهمایون موسوم بود و بکثرت استعمال بخمابینی مبدل شد و هوایش سردسیر است مایل باعتدال ارتفاعاتش غله و پنبه بغایت خوب است و انگورش متوسط است و از قدیم الایام الی آن مذهب اثنی عشری دارند و اواسط و ادانی آن ولایت بشغل حراست اشتغال دارند و مزار فایض الانوار امام‌زاده واجب التعظیم و التکریم سهل بن علی حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در طرف شمال ولایت مذکوره واقعست و از غایت اشتهار بتعریف و توصیف محتاج نیست و مزار متبرکه و مرقد منورهٔ محمد بن مالک اشتر رضی اللّه عنهما در مواضع علیاء ولایت مزبوره است و چنین مذکور است که در محلی که آن خاک پاک مدفن آن حضرت شده از کرامات آن جناب چشمهٔ آبی در غایت عذوبت از زیر مرقد منور قریب بدو آسیا گردان جریان یافته و از یمن کرامت آن حضرت ناقص و زاید نمی‌شود

خوانسار

قصبهٔ بزرگیست و قریب بسه فرسنک طول باغات آنجا است و در عرض یک میل در زمان خاقان جنت مکان بغایت معمور و آبادان بوده اما این زمان اهل آنجا بیسامان شده‌اند و مذهب تشیع دارند و در آن قصبه قریب بیست شاعر بالفعل موجودند و طبیعت اکثر اهل خوانسار موزونست

زاهان

ولایتی است و در او دهات معتبر بوده و اکنون خالی از معموری نیست و ساروق دار الملک آنجا بوده است و آن قریه را طهمورث دیوبند ساخته است هوای آن ولایت معتدلست و آبش از کاریز مردم آنجا از قدیم باز شیعی اثنا عشریند و بسی متعصبند

گرمرود

از اقلیم چهارم است ابو دلف عجلی در زمان هرون الرشید بتعمیر آن پرداخت کوه راسمند بر شمال آنجا است و در پای آن کوه چشمه‌ایست که موسوم است بچشمه کیخسرو و مرغزاری طویل و عریض

وشاق

قلعه‌ایست در ولایت نطنز چون وشاق در آنجا حاکم گشت بوشاق معروف شد نجیب الدین جربادقانی در حق آن قلعه گوید.

چو سرکشی که بهر صبحدم بگاه طلوع درآمد از کمرت پای آفتاب بتک

نطنز

از اقلیم چهارم است وسط قریب بسی پاره دیه از توابع آنست میوهای سرد سیری در او بسیار است حقوق دیوانی آن در عهد اولاد هلاکو خان دو تومان و دو هزار و پانصد دینار بوده از قرای آنجا برزرود و ابیانه دو دیه معتبر معمور بغایت خوش‌هوا و مجموع آن ولایت سردسیر باعتدال نزدیک است

تیمور

از اقلیم چهارم است و جمشید آن را ساخته

بلوک لر بزرگ

که اکنون به کوه کیلویه مشهور است لورکان

شهری کوچکست و هوائی بد دارد و از حاصلش انگور بسیار است

غزوه

که شهر سوس عبارت از آنست شهری کوچک است و بر دو طرف آب واقع شده و باغستان بسیار دارد و اکنون بهبهان دار الملک آنجاست و آن ولایت بدیوان نواب کامیاب فلک رکاب نسبت دارد

بلوک لر کوچک

ولایتی معتبر است و در او چند شهر است

بروجرد

از اقلیم چهارم است و شهری طولانی هوایش وسط است و شرابش نیکو و در آنجا زعفران می‌باشد

خرم‌آباد

شهری وسط است و امروز دار الملک امرای آنجا است و در اینجا قلعه مستحکم است که استظهار لران برآنست و حقوق دیوانی بلوک لر کوچک در عهد اتابکان قدیم که معاصر مغول بوده‌اند هزار تومان تبریزی میشده

همدان

از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات مح‌سح و عرض از خط استوا لدی جمشید پیشدادی بنا کرده بطالع حمل و در او قلعه گلین بزرگ بوده است در میان شهر که آن را شهرستان خوانند چنانکه صاحب طبقات گوید که دو فرسنگ طول داشته است و هوایش سردسیر است و آبش گوارنده و در اندرون شهر چشمها بسیار است و هم در طبقات مسطور است که هزار و ششصد و چند در اندرون شهر بوده است باغستان بسیار دارد و میوه‌اش ارزان و غله‌اش فراوانست اما نانش بد است حمد اللّه مستوفی گوید که اکثر مردم آنجا معتزله‌اند و در این زمان بعضی سنی و برخی شیعه‌اند و در زمان خلفای بنی عباس بغایت معموره بوده است چنانچه مراداویج دیلمی آن شهر را خراب کرده و دو خروار بند شلوار ابریشمی از ابزار مقتولان جدا کرده‌اند و چون سلجوقیان آن شهر را دار الملک ساختند باز معمور گشت و اکنون آن معموری بحال خود نمانده است اما در اندرون شهر بسیار است ولایتش پنج ناحیه است ناحیه اول را فریوار گویند و آن در حوالی شهر است و هفتاد و پنج پاره دیه است و ابو دجانه انصاری که از اصحاب بدر است در شادمان‌رود که از اعظم قرای این ناحیه است بلکه نسخه خلد برین و رنک نگارخانه چین است ناحیه دویم در مائین چهل و یک پاره دیه است ناحیه سیم شیراهین چهل پارهٔ دیه است ناحیه چهارم اعلم سی و پنج پاره دیه است ناحیه پنجم سرورود بیست و یک پاره دیه است حقوق دیوانی آنجا غیر ولایت در عهد تتار ششصد و چهل و پنج تومان تبریزی رایج الحال بوده و کوه الوند در قبلهٔ شهر همدانست و دورش تقریبا سی فرسخ باشد و هرگز قلهٔ آن از برف خالی نباشد و از بیست فرسنک راه آن کوه را توان دید و مشهور است که بیست و چهار هزار چشمه از آن کوه برمیخیزد اما آنچه محصور است چهل و دو رودخانه از آن فرود می‌آید و بر قله آن کوه چشمه ایست در سنک خارا گویند هفتهٔ یک روز آن آب بر زمین می‌رسد و باقی اوقات نمی‌تواند رسید و اسدآباد شهری بوده است و اکنون خرابست

درگزین

در ما قبل دهی بوده است از ناحیه اعلم همدان و اکنون شهر وسط است و زمینی مرتفع دارد و در او باغستان بسیار است و غله و پنبه و انگور نیکو می‌آید مردم آنجا از قدیم سنی شافعی مذهب‌اند

رود- آور

قصبه‌ایست و قصبات دیگر مثل تویسرکان با هفتاد موضع دیگر از توابع آنست هوایش سردسیر باعتدالست و آبش از کوه الوند و زمینش مرتفع در آنجا پیش از این زعفران بسیار مرزوع میکرده‌اند و شبدیز و فولاد نیز ولایتست و چند موضع توابع دارد و سامان دیهی است بزرگ از حوالی خرقان

نهاوند

از اقلیم چهارم است طولش لح و مه و عرض لدک شهری وسط بوده و اکنون قلعه‌ای مانده است هوایش معتدل و آبش الوند کوه و زمینی مرتفع دارد و مردم آنجا کردانند و از قدیم باز شیعی اثنا عشریند

بلوک یزد

سه شهر است اما

یزد

را در کتب ما تقدم از کورهٔ اصطخر فارس گرفته‌اند و یزد از اقلیم سوم است طولش قط ع هوایش معتدلست آبش از کاریز و قنوات و اکثری عمارات ظاهری آن از خشت خام است چه در آنجا بارندگی کمتر می‌باشد و گلش مانند گل کاشان بقوتست و در آنجا نیز مانند کاشان سردابها و حوض‌خانه‌ها ساخته‌اند و در آنجا آب جاریست چنانچه چند زینه پایه فرو باید رفت تا بسر آب رسند و یزد شهری بغایت پاکیزه و نظیف است و در آن شهر کثافت نمی‌باشد چه فضله آدمی و حیوان را روز به روز از شهر بیرون می‌برند و در زاعت می‌اندازند حاصلش غله و و پنبه و میوه و ابریشم است اما غله آنجا چندان نیست که اهل آن را کافی باشد بلکه از کرمان و شیراز غله بآنجا نقل می‌کنند و غلات بدین سبب تسعیر دارد از میوهایش انگور مثقالی و انار شیرین و انجیر بغایت نیکو می‌باشد مردم آنجا قبل از این شافعی مذهب بوده‌اند و این زمان اکثر اثنا عشریند و اهل یزد بالتمام عمل پنبه‌اند و اکثر بجامه‌بافی مشغول و سلیم الطبع و سلامت روند حمد اللّه مستوفی گوید که عمل پیشگان یزد معجب و طامع و مفسدند و اهل آنجا را بسستی طبع منسوب دارند

نائین و مسد

دو شهر کوچکند از اقلیم سوم

ذکر بلاد آذربایجان

و آن نه بلوکست و بیست و هفت پاره شهر و هوای اکثر آن بلاد بسردی مایلست و حدودش بولایت عراق عجم و موغان و گرجستان و ارمن و کردستان پیوسته است طولش از بادکوبه تا خلخال نود و پنج فرسخ و عرض از ماجروان تا کوه سینا پنجاه و پنج فرسنک دار الملک آذربایجان در ما قبل مراغه بوده است و اکنون تبریز است لیکن تبریز در سنه ۹۹۳ بسبب استیلای رومیه بکلی ویران شده است و قلعهٔ آن طایفه در آنجا ساخته‌اند و جمعی از سپاهیان در آنجا ساکن گردانیده‌اند تا بمحافظت آن ولایت قیام نمایند و معمور است و جمعی قلیل از اهل تبریز در نواحی آن قلعه ساکنند و آن جماعت را نیز از ظلم آن طبقه کار بجان و کارد باستخوان رسیده است اهل تبریز بعضی بهنگام فتح شهر کشته شدند و برخی را بعلت اسیری بردند و جمهور ایشان در اطراف بلاد عراق متفرق و پراکنده گشتند و حقوق دیوانی آذربایجان در زمان سلجوقیان و اتابکان ششصد و پنجاه هزار تومان این زمان بوده است

بلوک تبریز

سه شهر است اما

تبریز

از اقلیم چهارم است و قبهٔ اسلام ایران بود طولش از جزایر خالدات مدع و عرض از خط استوا الح ع زبیده خاتون زوجهٔ هرون الرشید ساخته فی سنه ۱۹۹ و بعد از شصت و نه سال در زمان متوکل عباسی بزلزله خراب شده قاضی رکن الدین جوئی در مجمع ارباب الممالک آورده که در آن‌وقت ابو طاهر شیرازی منجم در تبریز بود حکم کرد که در آن شب شهر بزلزله خراب گردد و حکام بالزام مردم را بصحرا راندند تا در زیر خاک هلاک نشوند و آن حکم موافق آمده آن شهر در همان شب بکلی خراب شد و قرب چهار هزار کس که در شهر باقی مانده بودند و یکی از امرای او که قبل از القایم باللّه عباسی حاکم تبریز بود باختیار منجم مذکور بطالع عقرب بنیاد عمارت تبریز مذکور نمود که تبریز را از زلزله آفتی نرسد مگر سیلاب دور باروی شهر شش هزار گام بوده و ده دروازه داشته و چون در عهد مغول دار الملک گشت ازدحام تمام در آنجا روی نموده بر ظاهر شهر عمارت کردند چنانچه عمارات ظاهر شهر ده برابر بلده بود غازان خواست که تبریز را حصار کند چنانچه تمامت باغات و عمارت ولیان کوه و سنجار آن داخل شهر گردد اما بجهة وفات او باتمام نرسید و غازان خان در زیر شهر در موضعی که آن را اشام می‌گفتند شهرچهٔ بجهة مقبرهٔ خود ساخته است و در آنجا عمارات عالیه کرده و بشب غازان مشهور است و وزیر سعید خواجه رشید الدین بموضع لیانکوه شهرچه دیگر ساخته و آن را ربع رشیدی نام کرده و در او عمارات بی‌نظیر ساخته و خواجه تاج الدین علی شاه تبریزی در خارج محلهٔ سامبان مسجد جامعی بزرک ساخته صحنش دویست و پنجاه گز و طاقی بزرک از طاق کسری عالی‌تر باتمام رسانیده اما چون در عماراتش تعجیل نمود آن طاق فرود آمده و در آن مسجد انواع تکلفات بتقدیم رسانیده و سنگ مرمر بیقیاس بکار برده و شیخ حسن چوپانی عمارتی عالی که بآن زینت و استحکام پیش از آن در تبریز عمارتی نساخته بودند باتمام رسانیده و اکنون باستاد شاگرد مشهور است و جهانشاه قرا یوسف ترکمان مسجد جامعی در تبریز ساخته‌اند که مثل آن عمارتی در ربع مسکون نیست و همچنین حسن بیک بن علی بن قرا عثمان ترکمان مسجدی دیگر در غایت تکلف ترتیب داده حضرت خاقان مغفور نیز مسجدی نظیف در کمال زینت و استحکام ساخته بود اما رومیه بسبب عداوتی که با دودمان ولایت نشان داشتند مسجد را بکلی ویران و سوختند و شهر تبریز باغستان بسیار داشت و آب مهرازود که از کوه سهند می‌آید و نهصد و چند کاریز که ارباب ثروت احداث کرده بودند در آن باغات صرف می‌شد اکنون بشآمت رومیان یک درخت و یک برگ سبز در آن دیار نمانده است و مضمون کریمه «إِنَ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ» بظهور پیوسته امید که عن‌قریب این مضمون بیت شیخ نظامی درباره آن طایفه بتحقیق پیوندد که درخت افکن بود کم زندگانی بدرویشی کشد نخجیر بانی مسود اوراق از ثقه‌ای استماع نموده که رومیه از تبریز اولاد صغار و سادات عظام اسیر کرده بولایت مصر و شام برده فروختند از آن جمله رومئی سیدزاده را در معرض بیع آورده بود و مشتری در قیمة آن مضایقه داشت رومی بر زبان آورد که این پسر از نسل پیغمبر است او را ببهای اعلا باید خرید مشتری از او سؤال نمود که این معنی از کجا بر تو ظاهر شده جواب داد که پدرش را من کشتم و گیسوانش را گرفته سر او را نزد دار بردم بالجمله فسادی که در آن بلده بظهور رسیده در هیچ تاریخی کس نشان نداده و از میوه‌های تبریز امرود و تخم خلف و سیب مشکی و زردآلوی حلوینی و تخم احمد و انگور خوردهٔ رازقی و ملکی و طبر زد و خربزه مجد الدینی و آلوی زرد بسی نیکو می‌باشد مردم آنجا سفید چهره و خوب صورت و متکبر و صاحب نخوت‌اند و در قدیم اکثرشان بقول حمد اللّه مستوفی شافعی مذهب بوده‌اند اما در عهد خاقان جنت مکان بعضی در مرتبهٔ تشیع غلو داشتند که فوق آن تصور نتوان کرد و برخی بر مذهب خود باقی بوده‌اند و فقیر و غنی آن دیار از کسب خالی نباشند حمد اللّه مستوفی گوید که تبریزیان در محبت و دوستی سست نهادند.

هرگز نشود بطبع تبریزی دوست مغزند همه جهان و تبریزی پوست آن را که بدوستی نیابی صادق گوهر که غریبست که تبریزی خواست خواجه همام الدین تبریزی در جواب گوید.

تبریز نکو و هرچه ز انجاست نکو است مغزند، مپندار تو ایشان را پوست با طبع مخالفان موافق نشوند هرگز نشود فرشته با دیوان دوست چون اکثر مردم تبریز افیون می‌خورند و در صباح هرکس با ایشان سخن گوید جواب درشت شنود و بعد از پیشین که کیفیت ایشان رسیده باشد اگر از کسی صد دشنام شنوند بزبان تواضع و ملایمت جواب گویند مشهور است که تبریزیان صاحب نخوت و متکبرند و بسرعت خلل در بنای مودت ایشان راه یابد و رنود آنجا سخت حبره کش‌اند و بی‌باک و در مقبرهٔ سرخاب انوری و خاقانی و ظهیر فاریابی و فلکی شیروانی آسوده‌اند و حقوق دیوانی آنجا در عهد غازان خان هشتصد و هفتاد تومان و پنج هزار دینار خانی بوده است ولایت آن هفت ناحیه مشتمل است بر چند پاره دیه معمور

اوجان

را بیژن بن گیو ساخته است غازان بتجدید عمارت آن نموده از سنگ و گچ باروئی بر آن کشیده و دور آن سه هزار قدم بود آبش از کوه سهند است و در او میوه نباشد اما غله بسیار است

بلوک اردبیل

در این بلوک دو شهر بوده اردبیل و خلخال لیکن الحال خرابست

اردبیل

از اقلیم چهارم است طولش مرلب و عرضش لج ع کیخسرو بن سیاوش ساخته و در پای کوه سیلان افتاده است هوایش در غایت سردیست چنانچه غلهٔ آنجا را هم در آن سال که دروند بالتمام خورد نتوان کرد بعضی تا سال دیگر همچنان با خوشه بماند و بغیر از غله حاصلی نباشد آبش بغایت گوارنده و هاضم بود و از کوه سیلان آید بر این سبب اهل آن دیار أکول باشند ولایتش صدپاره دیه است همه سردسیر و بر سر کوه سیلان قلعهٔ محکم بوده است آن را بهمن دز میگفته‌اند فردوسی گوید که در وقت نزاع کیخسرو و فریبرز ابن کاوس در باب سلطنت مقرر شد که هریک از آن دو شاهزاده که بهمن دز را فتح کند پادشاه باشد و آن مهم بسعی کیخسرو کفایت شد حقوق دیوانی اردبیل و ولایت او هشتاد و پنج هزار دینار طلا در دفاتر قدیم مسطور است و مزار فایض الانوار حضرت قطب الاولیاء برهان العرفا سلطان الساکین شیخ صفی الدین و اولاد بزرگوارش در آن دیار است و مطاف طواف خلق روزگار است و از ارباب جرایم هرکه بدانجا پناه می‌برد از حوادث روزگار مصون و محروس می‌ماند

خلخال

شهری وسط بوده است و اکنون علم ولایتی شده که قریب صد موضع باشد در قدیم الایام بر سر کریوه ولایت خلخال که از بلندی بآسمان دم مساوات می‌زند چنانکه اثیر گوید:

گه کرده خشک سینهٔ او را مطنجنه مه برده سر کریوهٔ او را بمیهمان شهری بوده فیروزآبادنام که حاکم‌نشین آن دیار بوده است و حاکم آنجا را قاجریان میگفته‌اند و بعد از خرابی فیروزآباد خلخال حاکم‌نشین شد و اکنون آن نیز خرابست و در آن ولایت دره‌ایست بطرف آفتاب روی آن چشمه‌ایست که آبش بتابستان یخ می‌بندد و بطرف نسا چشمه‌ایست که بیضه در آن می‌پزد و در یک فرسخی خلخال کوهیست چون دیواری راست بالا رفته مانند کوه بیستون بلندی آن دویست گز باشد و فرازش بشکل مخرجه کوهی تقریبا یازده گز بیرون آمده و آن مخرجه ذهابست و لایزال قطرات از آن فرومیریزد چنانکه دو آسیاگردان آب ازان قطرات حاصل می‌شود بنیاد زرع خلخال از آن آبست و در آن حدود علف‌زارهای نیکو است و ماست در آنجا چنان می‌بندند که بکارد می‌برند

دار البرز

ولایتی است در او صد پاره دیه باشد

شاهرود

ولایتی است متصل بهم کمابیش سی پاره ده باشد و شنال از معظمات آن ولایتست و الحق آن قریه‌ایست بغایت خوش‌هوا در دره واقع شده و خانهایش بر بلندی و باغاتش در نشیب

بلوک پیشکین

در این بلوک هفت شهر است و اکنون هریک از آن شهرها بقدر دهی باقیمانده است اما

پیشکین

را اول ورامی گفته‌اند چون پیشکین کرجی حاکم آنجا شد بنام او معروف گشت

ارد، و ارجاق

دو قصبه‌ایست آباد فیروز بن یزد- جرد بن بهرام گور ساخته و در قدیم آن را شادفیروز می‌خواندند و اورجاق پسر فیروز عمارت کرد

آهر

قصبه‌ایست مسود اوراق گوید که در تابستان بآنجا رسیدم که برودت هوا کثرت هبوب شمال و صبا بمرتبهٔ بود که با وجود پوستین بدن از شدت برد آزار می‌کشید

کلیبر

قصبه‌ایست در میان بیشهٔ افتاده و چند ولایت دیگر در این بلوک هست که ذکر زیادهٔ آن حاصلی ندارد

بلوک خوی

در این بلوک چهار شهر بوده-

خوی

از اقلیم چهارمست و شهری وسط دور بارویش شش هزار گام هوایش بگرمی مایل نیست و آبش از کوههای سلماس مردمش سفیدچهره و خطائی‌نژادند و خوب‌صورت بدین سبب خوی را ترکستان ایران گفته‌اند و قرب هشتاد ده از توابع اوست

سلماس

از اقلیم چهارمست خواجه علی شاه وزیر حصار کرد دور بارویش هشت هزار گام است و هوایش بسردی مایلست و آبش از جبال کردستان برمیخیزد و باغاع بسیار دارد و انگورش خوب می‌آید و مردمش پاک سنی‌اند

ارمنیه

از اقلیم چهارم است و دور بارویش ده هزار گام و بر کنار بحیره واقعست و مردم آنجا نیز سنی‌اند

میانج و گرمرود

ولایتیست و در او صد پاره دیه است و مردمش سفیدچهره و نیکواخلاقند

بلوک مراغه

از اقلیم چهارم است

مراغه

شهری بزرگ و هوایش بگرمی و سردی معتدل است و بعفونت مایل بجهة آنکه کوه سهند شمالش برگرفته است و آبش از رودیست که از سهند برمیخیزد ولایتش شش ناحیه است و مردمش سفیدچهره و ترک و اکثر حنبلی مذهب و بر ظاهر مراغه خواجه نصیر الدین طوسی و هلاکو خان رصد بسته است و دو سه شهر کوچک در این بلوک هستند

بلوک مرند

از قدیم مرند بلوکی سرخود بوده و توابع داشته و این زمان داخل تبریز است چون در کتب قدیم آن را جداذ کرده‌اند مسود اوراق نیز متابعت نموده

مرند

اقلیم چهارم است شهری بزرگ بوده است و دور بارویش هشت هزار گام بوده است و اکنون قصبه‌ایست هوایش معتدلست و از میوهایش خربزه و شفتالو و زردالو در غایت خوبی می‌باشد و در صحرای مرند بجانب قبله کرم قرمز هست و در یک هفته بموسم تابستان قرمزی توان گرفت و اگر نگیرند قرمز را سوراخ کند و ولایت مرند شصت پارهٔ ده است

دزمار

ولایتی است در شمال تبریز تقریبا پنجاه پارچه ده باشد هوایش معتدلست و بگرمی مایل و میوه‌های نوباوهٔ تبریز از آنجا می‌باشد

زنگیان

سه قصبه‌اند و باغستان فراوان دارد

بلوک نخجوان

نخجوان

از اقلیم چهارم است و آن را بهرام چوبینه ساخته است و اکثر عمارات آن آجر است میوه کم دارد و مردمش شافعی مذهب‌اند و ولایت بسیار دارد و چند قلعهٔ محکم از توابع آنست مثل النجق و سورماری و غیر آن حقوق دیوانی آن شهر و ولایت در دفاتر سلجوقیان صد و هیجده هزار دینار طلا است که هفتصد و پنجاه تومان این زمانست

اردوباد

شهری وسط است و باغستان بسیار دارد

ماکوبه

قلعه‌ایست در شکاف کوهی و قصبهٔ در پای آن قلعه واقعست چنانکه آن کوه را تا نیمروز سایه به آن ده است و هرکه بزرگ کشیشان بوده در قدیم آنجا ساکن میشده

ولایت موغان

هوایش گرمسیر است و بعفونت مایل و حدودش بولایت او من و شروان و آذربایجان پیوسته است حقوق دیوانیش در عهد سلجوقیان صد و نود و پنج هزار تومان تبریزیست و در عهد مغول بسی تومان و سه هزار دینار خانی رسیده و اکنون حال آن باقی نیست از کریوه سنگ بر سنگ که محاذی تومان بیشکین است تا کنار آب ارش ولایت موغان و درین مسافت چندانکه کوه سیلان پیدا نباشد گیاه آن زهردار است و چهارپایان را هلاک کند و در بهار زهرش کمتر بود و دابهٔ گرسنه را بیشتر ضرر رساند و چون کوه سیلان پیدا شود آن مضرت در آن نباشد اما آب ارش از کوههای ارزن الروم برمیخیزد و آن حد از حدود از جنوب بشمال رفته بر ولایت ارمن می‌گذرد و بآب کرد فراهواضم شده در حدود ولایت کشاسفی بدریای خزر می‌ریزد و این ولایت بر مجری این آبست و زراعت بسیار کنند طول این رود صد و پنجاه فرسنگ است و در عجایب المخلوقات مسطور است که معلول علت رشته چون از آب ارش بگذرد بشرطی که پایش تا زانو یا بیشتر در آب باشد همان لحظه از آن علت خلاص یابد و اگر شخصی از آن آب بگذرد چنانکه نیمهٔ زیرین بدنش در آب باشد یا بیشتر چون دست بر پشت زن عسر الولد کشد فی الحال وضع حملش روی نماید

باجروان

از اقلیم چهارم است در قدیم شهر موغان بوده و اکنون خرابست و بقدر دهی آبادانی دارد و در مسالک الممالک مسطور است که این آیه در کلام مجید در حکایت حضرت موسی و خضر واقعست قوله تعالی «إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِفَتٰاهُ لاٰ أَبْرَحُ حَتّٰی أَبْلُغَ مَجْمَعَ اَلْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً» تا اینجا که «عَلیٰ أَنْ تُعَلِمَنِ مِمّٰا عُلِمْتَ رُشْداً» این صخره صخرهٔ شروانست و آن بحر دریای جیلان و آن قریه ده باجروان و در صور الاقالیم آمده که صخرهٔ موسی در انطاکیه بوده و هوای باجروان بگرمی مایلست

پیلوار

از اقلیم پنجمست امیر پیلهٔ سوارنام یعنی سوار بزرک از امرای آل بویه ساخته و اکنون مقدار قریهٔ مانده است

محمودآباد

در صحرای کاوماری در کنار دریا است غازان خان ساخته

ابرشهر

ابن گودرز ساخته فردوسی گوید کزین ابرشهره جوهاد کرد بجنک از جهان روشنائی ببرد در کنار بحر جیلان واقعست

آران

از کنار آب ارس تا کرمین النهرین ولایت آرانست پیلقان از اقلیم پنجم است قباد بن فیروز ساسانی ساخته و در فترت مغول خراب شده و اکثر عمارات آن از آجر بوده است و چون امیر تیمور گورکان فتح ولایت روم نموده در حین معادت از روم بآنجا رسیده بعمارت آن امر فرموده و فرمان واجب الاذعان به نفاذ انجامید که مهندسان خبیر و معماران روشن ضمیر طرح شهری کشیدند مشتمل بر سوری عریض و خندقی عمیق و چهار بازار و بیوت و رودخانات و حمامات و باغچه و بستان و غیر آن‌ها در ساعتی مسعود اساس انداختند و بطناب پیموده بر شاهزادگان قسمت نمودند و لشکریان باهتمام تمام بعمارت اشتغال نموده مجموع آن بنیه عمارت از خشت خام و پخته در مدت یک ماه تمام شده و دور باروی آن دو هزار و چهارصد گز بوده و عرض دیوارش یازده گز مقدار ارتفاع قریب بپانزده زرع و عرض خندق سی زرع و عمق آن بیست گز و در عرض بارو و جهة پاسبانان خانها ساخته‌اند و در هر ضلعی از اضلاع اربعه برجی برافروخته و ده دروازه گشودند و کنگره و سنگ‌انداز ترتیب دادند و شهری چنین با وجود کثرت برف و سرما یک ماه باتمام رسید نهری عظیم از آب ارس را بریده آن ولایت را معمور و آبادان ساختند

بردع

از اقلیم پنجم است و اسکندر رومی ساخته قباد بن فیروز تجدید عمارت آن کرده در آنجا فندق و شاه‌بلوط بسیار است

کنجه

از اقلیم پنجمست و زمینش بغایت مرتفعست و گفته‌اند.

چند شهر است اندر ایران مرتفع‌تر از همه بهتر و سازنده‌تر از خوبی آب و هوا کنجه و بر کنجد از آن و صفاهان و عراق در خراسان مرز طوس است و نباشد افترا

ولایت سروان کشاسفی

از کنار آب کر تا باب الابواب ولایت شیروانست متصل به باب الابواب کوهی عظیم است و کوههای فراوان بدان پیوسته چنانکه از ترکستان تا ولایت بحار هزار فرسنگ تخمینا طول آنست بدین سبب بعضی آن کوه را قاف گویند اما البرز عبارت از آن کوه است طرف غربیش را که بجبال کرجستان پیوسته است لکزی نامند در صور الاقالیم مسطور است که در کوه لکزی اقوام فراوان ساکنند و به هفتاد لغت سخن می‌گویند و در آن کوه عجایب بسیار است چون آن کوه بملاطیه رسد آن را قانمقلا خوانند و چون بانطاکیه رسد حکام خوانند و آن موضع از آن کوه میان شام و روم فارق است و چون میان حمص و دمشق رسد کوه لبنان نامند و چون بوسط منتهی گردد آن کوه را عرج خوانند و جانب شرقیش را که بجبال اران و آذربایجان پیوسته است فتق خوانند و چون بحدود عراق و گیلان رسد دزکوه خوانند و چون بوسط قوس و مازندران رسد موز خوانند و مازندران در اصل موزندرون بوده است و چون بدریای خراسان رسد سونج خوانند حقوق دیوانیش در عهد خواقین شیروان شصت و پنج هزار تومان تبریزی این زمان بوده و در عهد مغول هفتصد و سی و چهار تومان این زمان بوده

باکوبه

از اقلیم پنجم است و هوایش بگرمی مایلست

شماخی

قصبهٔ شیروانست و از اقلیم پنجم انوشیروان عادل ساخته هوای آنجا نیز بگرمی مایلست

قیلز

از اقلیم پنجمست قریب بدربند قباد پدر نوشیروان ساخته و فیروز قباد نیز قصبه‌ایست نزدیک دربند

کشتاسفی

ولایت کشتاسفی در کنار کشتاسب از آب کردارس دو نهر بریده و دیها بر آن ساخته‌اند و برنج بسیار در آنجا حاصل می‌شود

ولایت کرجستان

دار الملک این ولایت شهر تفلیس است و آن بلده از اقلیم پنجمست و آب کر در میان آن روانست و عمارت بر روی کوه ساخته‌اند و در آنجا حمامات بسیار است و آب گرم از سنگ بیرون می‌آید و بآتش احتیاج ندارد و در آنجا بر سر تلی قلعهٔ مستحکم است الآن از اقلیم پنجمست فیروز بن یزدجرد ساخته هوایش بسی نیکو و بسردی مایلست-و الانی و قرص-دو شهرچه‌اند و در آن ولایت ولایت روم قرب شصت شهر است همه سردسیر حدودش ارمن و کرجستان و سام و بحر روم پیوسته است حقوق دیوانی آنجا در عهد سلاجقه نود و هفت هزار و پانصد تومان بوده است از تومانات این زمان

سیواس

از اقلیم پنجمست طولش از جزایر خالدات عالیه و عرض از خط استوا له سلطان علاء الدین کیقباد سلجوقی باروی آن را از سنگ تراشیده و صوف سیواسی مشهور است

آبلستان و انقره

دو شهر کوچک‌اند

آذربایجان

از اقلیم چهارم است سلطان علاء الدین بن کیقباد باروی آن را از سنگ تراشیده پرداخته هوایش بغایت خوبست و آب فرات بر ظاهر آن می‌گذرد

ارزن الرّوم

در آن بلده کلیسائیست در غایت عظمت چنانکه عالی‌تر از آن عمارت در آن ملک نیست و در آنجا گنبد پنجاه گز بوده و در شب ولادت حضرت رسالت صلی اللّه علیه و اله از آنجا پارهٔ فرود آمده و هرچند می‌خواهند که بجا کنند عمارت نمی‌پذیرد و در برابر آن کلیسا مسجدی بر شکل کعبه معظمه ساخته‌اند ارک شهری وسط است

ارسیاک

در قدیم شهری بزرک بوده و اکنون قصبه‌ایست

افسر

از اقلیم چهارم است عز الدین قلیج سلجوقی ساخته اما سید شهری معظم بوده و سلطان علاء الدین کیقباد بتجدید عمارت آن کرده حاصلش میوه غلّه از همه نوعی هست و هوای خوب دارد

اوبک

قلعه‌ایست بر سر کوهی ذو فروط و سماط و همیون و شهره شهرهای کوچک‌اند

غوریه

از اقلیم پنجم است و اکنون انگوریه

قسطاس

قیصر ساخته و در آن زمین گنجی یافته و در عمارت آن صرف کرد در نواحی

عموریه

کوهیست که غار اصحاب کهف در آنجاست و دور آن کوه هیجده فرسنگ است

قراحصار

چند قلعه‌ایست بر این نام بر کمر کوهی ساخته‌اند و تریاک بسیار از توابع آن حاصل می‌شود و بیشتر افیونی که در روم صرف می‌شود از آنجا می‌آورند

قوینه

دار الملک سلاطین سلجوقیه بوده و سلطان قلج ارسلان در آنجا قلعهٔ از سنک تراشیده ساخته است و در آن قلعه دولت‌خانهٔ بجهة خود ترتیب داده و بغایت عالیست و چون باروی قوینه خراب شد سلطان علاء الدین کیقباد آن بارو را از سنک تراشیده ساخته است و در آن قلعه دولت‌خانهٔ بجهة خود ترتیب داده بغایت عالیست و چون باروی قوینه ساخت ارتفاع سی گز و دوازده دروازه دارد و بر بالای هر دروازه کوشکی قلعهٔ از سنک تراشیده پرداخته‌اند بغایت پاکیزه و آبش از کوههای آنجا است و بر آن آب بر در یکی از دروازها جهة طهارت گنبدی عظیم ساخته‌اند چنانکه در بیرون گنبد سیصد لولهٔ آب جاریست و باغستان فراوان دارد و غلهٔ بسیار از او حاصل می‌شود و از میوهایش زردالو بغایت خوبست

قیصریه

از اقلیم پنجمست و در پای کوه رحاست افتاده شهری عظیم است و سلطان علاء الدین کیقباد قلعهٔ از سنک تراشیده و در آنجا ساخته است و در معجم البلدان مسطور است که بنیاس حکیم در آن شهر برای قیصر حمامی ساخت که بیک چراغ گرم می‌شد

کات

شهری وسط است از اقلیم پنجم

کاخ

قلعه‌ایست محکم بر سر کوهی و شهری وسط در پایان او اول و لول دو شهر کوچک‌اند

ملاطیه

از اقلیم چهارم و در آن حدود حصنی حصین است و آن را قلعه دیه خوانند بطلیموس حکیم صاحب مجستی از آنجاست و علف‌زارهای فراوان دارد و غلهٔ بسیار نکدره و نکنار دو شهر وسطاند

ولایت قرابان

کوهستان و بیشه است و در او قلعهٔ فراوان و اهل آنجا بغایت شجاعند

قره‌شهر و زرمند

دو شهر کوچکند زیارت بازار و اکربدول دو شهر وسطاند کدوک نیز شهری کوچک است

فرس حصار

و شهری حصار و فلوسه کشفی شهرهای وسطاند از شهرهای روم

استنبول

دار الملک روم است و شهریست بغایت بزرک و عظیم چنانچه چند کوه در میان شهر است به یک جانب دریاست و خصوصیات آن بسیار است و زبان از تعریف آن عاجز و قاصر و هم در این فصل در این ابناء مرد کرد ولایت مغرب شمهٔ از حالات آن بلده مرقوم خواهد شد انشاء اللّه تعالی.

ولایت ارمن

و آن بر ۲ قسمت ارمنة الاکبر در شرق افتاده است و ولایت روم بر شمالش و دیار شام بر جنوبش دریای روم بر غربیش بلاد اسبیس و طرابزن از معظم دبار آنجاست و ارمنة الاصغر داخل ولایت ایرانست و هوایش معتدل و حدودش بدیار بکر و کردستان و آذربایجان و اران پیوسته است حقوق دیوانیش در قدیم سیزده هزار تومان این زمان بوده است و دار الملک آن اخلاطست از جیش و سبزگری و خزاوین و خوشاب و هنگاباد و سلم و گیرود و بلاد جردوان و سلطان ولایجرد از شهرها و قصبهای آنجاست ولایت

دیار بکر و ربیعه

بیست و نه شهر است همه گرمسیر حدودش بولایت روم و ارمن و کردستان و عراق عرب پیوسته است و شهر موصل دار الملک آنجا است و حقوق دیوانی آن ولایت در عهد بدر الدین اللؤلؤ هزار تومان این زمان می‌باشد و از جملهٔ آن موصل و اردبیل و جزیره و جروان و جانی و سیواس و رأس العین و جابوس و ارزن و عفر و عماریه و مارن و ساغر و میافارقینست و چند شهر دیگر بتفصیل مذکور می‌گردد

رقه

از اقلیم چهارم است و اکنون خرابست و در عهد قادر خلیفه جعفرنامی که حاکم آن ولایت بود بر لب آب فرات که محاذی رقه است قلعهٔ از سنگ خارا ساخته است و دورش هزار گام بعد از صد سال نبیرهٔ او سایق در آن قلعه آغاز قطع طریق کرده‌اند راههای شام و روم مسدود گشت و سلطان ملکشاه آن قلعه را جبرا قهرا گرفته سایق را بقتل آورده در کتب مسطور است که آن قلعه در برابر قریهٔ صفین است که حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام با معویه در آنجا محاربه نموده و از آنجا در کنار آب فرات مشهدیست که از دور اشخاص شهدای مهاجر و انصار که بضرب تیغ شامیان خاکسار سر در نقاب تراب کشیده‌اند در تابوتها پیداست و چون نزدیک می‌روند هیچ نمی‌توان دید

رها

از اقلیم چهارم است در رسالهٔ ملکشاهی آورده است که دورش پنج هزار و هفتصد گام است و در قدیم در آنجا کنیسه از سنک ساخته بودند و گنبدی از سنک تراشیده در میان آن پرداخته بودند که صحن آن صد گز بود صاحب مسالک الممالک گوید که از آن عظیم‌تر عمارت در جهان کسی نساخته و اکنون خرابست

ساغر و سخار

ساغر از اقلیم چهارم است و شهری بزرگ بوده و هوایش خوشست و در آنجا مسینه‌آلات خوب سازند

عمادیه

شهری بزرگست عماد الدوله دیلمی بتجدید عمارت آن کرده باسم خود ساخت حقوق دیوانیش شصت و هشت هزار دینار است

سنجار

از دیار ربیعه است و از اقلیم چهارم بر روی پشته ساخته‌اند و در آنجا قلعه‌ایست که بر سر سنگی ساخته‌اند و بر شهر مشرفست و در آن دیار رودیست صورنام که قریب ده فرسنگ باغات و اراضی را آب می‌دهد و باغات و اراضی او یک فرسنگ عرض و ده فرسنگ طول دارد حقوق دیوانی دویست و سی و شش هزار دینار است

قرقیاء

از اقلیم چهارم است قرقیاء بن طهمورث دیوبند ساخته

نصیبین

از ربیعه است از اقلیم چهارم دور بارویش شش هزار و پانصد گام است هوایش متعفن است و انگور بسیار دارد و در آنجا عقرب قتال بسیار است و پشه بیشمار و بمرتبه پشه آنجا بزرگند که برابر مگسی می‌باشند و خلق را متضرر می‌سازند صاحب جامع الحکایات بتقریبی در ذکر حشرات گفته است که در قدیم الایام پشه و ملخ را در آن دیار بسته بود چنانچه قطعا درون شهر نصیبین نمی‌توانستند آمد و اگر کسی بر باروی شهر ایستاده دست بطرف صحرا می‌داشت پشه دست او را می‌گزید اما بدنش که داخل درون شهر بود از آفت لذع پشه ایمن بود و در عهد صلاح الدین یوسف بن ایوب باروی آن را بازمیکردند که بتجدید عمارت کنند خمهای مسین سربسته بیافتند تصور کردند که گنجست چون سر او را باز کردند پشها و ملخها بیرون پریدند و آن عمل باطل شد

ولایت کردستان

و آن شانزده بلوکست و هوای معتدل حدودش بعراق عرب و خوزستان و عراق عجم و آذربایجان و دیار بکر متصل است و مال دیوانی آن در زمان سلمان شاه ابوه قرب دویست تومان خانی بوده است و تومان خانی شصت و پنج تومان این زمان بوده است زمان مغول که ولایت خراب شده بود به بیست و یک تومان و هزار و پانصد دینار خانی رسیده بود و اکنون آن نیز موجود نیست شهر و قصبات آن اینست که مذکور می‌گردد الانی بهار خنیسان در بند تاج خاتون در بند زنگی کنکور دینور پیلور فی الجمله آبادانی دارد

کرمانشاه

از اقلیم چهارم است بهرام بن شاپور ذو الاکتاف ساخت و انوشیروان در آن دکه پرداخت صد گز در صد گز در یک مجلس در آن دکه خاقان چین و رای هند و قیصر روم او را دستبوس کردند شهری وسط بوده است و اکنون مزرعهٔ مانده است و خسرو پرویز در آن صحرا باغی ساخته بود و دو فرسخ در دو فرسخ که میوهای گرمسیری و سردسیری در آنجا بوده و نخجیر بسیار در او سر داده تا توالد و تناسل می‌کردند و سلطان‌آباد و چمچال و کرند و مائین دشت خرابند

حرسین

قلعه‌ایست که فضه در پای آن بوده.

وسطامه

دهی بزرگ بوده در محاذی صفة شبدیز بر آن نگاشته‌اند و یک آسیاگردان آب از آن زیر صفه که از سنک خارا در آن پایان کوه تراشیده بیرون می‌آید و اکنون از وسطامه اثری باقی مانده

شهرزور

از اقلیم چهارمست قباد بن فیروز ساسانی ساخت صاحب صور الاقالیم گوید که آن را شهرزور بجهة آن گویند که حکامش اکراد بوده‌اند و هر کرا زور بیشتر بوده بر مسند حکومت می‌نشسته

ولایت خوزستان

درو دروازهٔ شهر بوده است و اکنون بیشتر آن بلاد خرابست حدودش بکردستان و عراق عرب و فارس پیوسته است مال دیوانیش در زمان خلفای عباسی سیصد تومان خانی بوده و اکنون بعضی در تصرف اعراب و برخی داخل دیوان شاهیست و اعراب نیز هر سال پیشکش بدرگاه می‌فرستند

تستر

الان بشوشتر مشهور است از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات فدل و عرضش از خط استوا لال هوشنک پیشدادی ساخته بود و خراب شده اردشیر بابکان بتجدید عمارت نموده و شکل آن شهر را مانند شکل اسب ساخته چنانکه شاپور ذو الاکتاف بدست قیصر او را بایران آورده و باز شاپور بر او غالب شده از بند خلاص گشت چنانچه سبق ذکر یافت شهریار ایران بجهة تدارک خرابی که از قیصر در ایران واقع شده بود فرمود تا قیصر بندها بر رود شوشتر بست و نهر دشت‌آباد که مدار ولایت شوشتر بدانست بدان سبب جاری شد و شوشتر چهار دروازه دارد و هوایش بغایت گرم است و در تابستان مردم آنجا اغذیه غلیظ می‌خورند و مضر نیست بجهة آنکه آب شوشتر از کوه زرده و جبال کر بزرک برمیخزد و بعد از سی فرسنک و کسری به تستر می‌رسد و چون قریب المسافت است هنوز سردی بآن می‌باشد لاجرم در آن گرما مردم آنجا غذای غلیظ می‌توانند خورد و شاپور ذو الکتاب شادروانی ساخته و آب را بگرد تستر درآورده چهار دانک آن آب در ممر اول درهٔ غربی آن شهر روانست و دو دانک در ممر مجدد در شرقی آن بلده جاریست و در حدود دزفول بشط العرب می‌ریزد و از نیکوئی زمین آنجا بیک درازگوش شخم توان کرد غله و پنبه و نیشکر در او خوب می‌آید و پیوسته ارزانیست چنانکه هنگام تنگی تسعیر غله در آنجا کمتر از آن فراخی شیراز است و مردم آنجا اکثر سیاه‌چرده و لاغرند و حمد اللّه مستوفی گوید که اهل تستر حنفی مذهب‌اند و سلیم‌طبع و بخود مشغول و در میان ایشان مردم متمول کمترند و در این زمان اکثر اهل شوشتر شیعی اثنا عشریند

اهواز

شهری بزرگ بوده و اکنون خرابست و اردشیر ساخته اکثر خوزستان را در قدیم اهواز میگفته‌اند بنام آن شهر

حویزه

از اقلیم سوم است شاپور ذو الاکتاف ساخته

دزفول

از اقلیم سوم است و از بناهای اردشیر بابکانست و پلی بر آب دزفول بسته‌اند مشتمل بر چهل و دو چشمه و طول آن پانصد و بیست قدم است و عرضش یازده گز و دزانشهر را بدان پل اضافه نموده دزپول گویند و درجات شرقی در بالای شهر چوبی از سنگ بریده‌اند و در زیر بارو رسانیدند و دولابی بزرک بر آن جوی ساخته‌اند مدار آب شهر بر آن دولابست و در حدود و نواحی دزفول مرغزاریست نیمفرسخ در نیمفرسخ همه نرگس خود رواست و در نیستان در آن نواحی هستند که شکوفهای زرد بسیار بقا دارند و ثمره نمی‌دهند و سکره و رامز و طرازک و مسرقان-شهرهای وسط بوده‌اند و در قدیم الایام بغایت معمور

شوش

شهریست وسط مهما بیل بن فلیان بن شیث بن آدم ساخته و اول شهری که از خوزستان ساخته‌اند آن بوده و قبر دانیال پیغمبر در آنجا است بجانب غربی آن شهر و آن چشمه‌ایست و در آنجا ماهیان بسیار است و از آدمی نمی‌رمند و کسی ایشان را متعرض نمی‌شود

عسکر مکرم

شاپور ذو الاکتاف ساخته و بسبب عقرب بسیار که در وی باشد خراب شده اما بسبب آب‌وهوا بهترین سایر آن ولایتست

ولایت فارس

دار الملک ایران بوده و اگر چه ایشان بر اکثر معمورهٔ جهان فرمانروا بوده‌اند اما چون در قدیم دار السلطنت آن قوم ملک فارس بوده بملوک فرس در السنه و افواه دایر و سایر گشته‌اند حقوق دیوانی آنجا بموجب عهد و شرط حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام بمقاسمه معین بوده بقدر حاصل از بعضی مواضع عشر و از برخی خمس و ربع و ثلث و نصف می‌داده‌اند واثق عباسی آن را معین گردانیده در زمان مقتدر علی بن عیسی بفرمان او خراج بر او مقرر کرده آن ولایت را مساحت کرده شش هزار مثقال طلا برآمد بمثقال شرعی که چهار دانک مثقال این زمان باشد و مبلغ مذکور ششصد هزار تومان تبریزی می‌شود و در زمان آل بویه نیز آن مقدار حاصل داشت اما ایشان ششصد هزار دینار بدار الخلافه حساب می‌کردند و در بعضی اوقات جزوی را نیز نمی‌دادند و در زمان مغول بدویست و هشتاد و هفت تومان و هزار و دویست دینار خانی رسیده بود که صد و سی هزار تومان و کسری این زمان باشد ولایت فارس را پنج کوره گرفته اردشیر خوره و قباد خوره و اصطخر و شاپور خوره و داراب خوره

کورهٔ اردشیر خوره

باردشیر بابکان منسوبست و در این کوره اول شهر فیروز- آباد معمور گشته شیراز از اقلیم سوم است و قبلة الاسلام آن دیار طولش از جزایر خالدات فج‌فج و عرض از خط استوا لط بروایتی شیراز را طهمورث بنانهاده و بقولی در آن زمان فارس بن ساسور بن سام بن نوح شهر ساخته بنام خود موسوم گردانیده بود بعد از خرابی آن بلده محمد بن یوسف ثقفی برادر حجاج ظالم و بقولی عمزادهٔ آن بدبخت محمد بن قاسم بن ابی عقیل شیراز را بنا نهاده و باتمام رسانیده بطالع سنبله فی سنه اربعه و سبعین هجری در زمان عضد الدوله در ظاهر شیراز قصبهٔ جهة سکنای عساکر ترتیب داده بکرفیا- خسرو موسوم گردانید و این قصبه بمرتبه معمور گشت که بیست هزار دینار طلا حاصل داشت و اکنون اثری از آن ظاهر نیست و صمصام الدین بن عضد الدوله بجهة دفع اعدا شیراز را بارو کشید و بعد از خرابی سور شرف الدین محمود شاه انجو بتجدید در تعمیر حصار آن سعی نموده و باز خراب شده شاه شجاع آن را عمارت کرده اکنون آن بارو نیز خراب گشته ظاهرا شیراز قبول حصار نمی‌کند و شهر شیراز هفده محله و نه دروازه دارد اما کوچهای آن در زمستان چرکین و کثیف می‌باشد و مع‌ذلک کوچه و بازار آن تنگست و هوایش معتدلست و اکثر اوقات روی بازارش از ریاحین خالی نیست و در بهار تمام سبزه و خرم می‌شود بمرتبهٔ که از بام خانها سبزه می‌روید آبش از قنواتست و بهترین آنها از کاریز رکن‌آباد است که رکن الدوله حسن بن بویه اخراج نموده و حافظ شیرازی در توصیف آن گفته:

خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگهدار از زوالش ز رکناباد او صد لوحش اللّه که عمر خضر می‌بخشد زلالش از ارتفاعاتش غله و سایر حبوبات وسط می‌آید اما نانش تلخست و بغایت بد می‌پزند و از میوهایش انگور بغایت خوب می‌باشد لیکن خوبی آن با بدی معاملهٔ بازاریان آنجا برابری نمی‌کند.

از تمنای گوشت مردن به که تقاضای زشت قصابان و درخت سرو در آن شهر بسیار است و نمو نیکو نمی‌کند مردم آنجا اکثر لاغر و زردند و درویش الا بازاریان شیراز بغایت اوباش می‌باشند و فحاش و اکثر ایشان شافعی مذهبند و بعضی شیعه اثنا عشری و در آنجا طلبه علوم بسیار می‌باشند و از اطراف ولایات مردم بجهة تحصیل و تکمیل آنجا می‌روند و اکثر اوقات فضلای صاحب تحقیق از آنجا برمیخیزند مثل ابو اسحاق شیرازی که در عهد خلفا در مدرسهٔ نظامیه بغداد مدرس بوده و سیادت پناه فضیلت انتباه سید صدر الدین محمد و مولانا معظم قدوة العظماء فی العالم مولانا جلال الدین محمد دوانی و سیادت پناه حقایق دثار معارف آگاه سید غیاث الملة و الدین منصور در این ایام قدوهٔ ارباب تحقیق و قبلهٔ اصحاب تدقیق روشن ضمیر صاحب توفیق افتخار عالم سعادات امیر تقی الدین محمد نسابه در آن شهر تشریف دارند و طلبه از علوم فیض لزومش محظوظ و بهره‌ور می‌گردند و سادات صحیح النسب در شیراز می‌باشند و در آن بلده بینوا بسیار است اما از کدیه محتر زند و البته باندک کسبی مشغول می‌باشند و قبل از این ساکنان آنجا در طاعت و عبادت درجهٔ عالی داشته‌اند اما اکنون عوام آنجا اکثر اوقات بشرب دوام مشغولند و در شهر شراب بسیار می‌باشد و مسجد عتیق را در شیراز عمرو بن لیث صفار ساخته و گویند که آن مقام هرگز از ولی خالی نیست و بین المحراب و المنبر دعا مستجابست و مسجد نو که اکنون خرابست اتابک سعد بن زنگی بنا نهاده و مساجد و خوانق و مدارس خراب و آباد در او بسیار است کمابیش بقعه باشد و یک طرف میدان شیراز مزار فایض الانوار احمد بن الامام الهمام موسی بن جعفر علیه السلام واقعست و عمارت عالیه بر آن مشهد ساخته‌اند و رونق تمام دارد و اهل شیراز را با امام‌زادهٔ مذکور اعتقاد تمام است و دیگر مزارات در آنجا هست مثل مزار بابای کوهی و شیخ روزبهان و شیخ سعدی و شیخ حسن که پدر حاجی رکن است

نوشکانات و اعمال سیف

ناحیهٔ چندند و همچنین فراوان و وادان و سردستان و کوبیخان نیز ناحیهٔ چندند از این کوره سیراف در قدیم شهری بزرگ بوده است

صمکان

و سیرت سمکان شهری خوش بوده است و از عجایب جهان زیراکه در میان او رودی می‌گذرد و بر آن رود پلی ساخته‌اند و بالای پل سردسیر است و درختان جوز و چنار و امثال آن دارد و طرف زیر گرمسیر درخت خرما در آنجا می‌باشد و دهی بزرگ است

فیروزآباد

از اقلیم سوم است گشتاسب ساخته جوزنام آن کریوه بود و در میان شهر عمارتی عالی طرح انداخته چندان بلند گردانید که هوای طبقه بالائین آن نسبت بزیرین چون سردسیر بود بگرمسیر و بفواره آب برده و بالای آن عمارت را ایوان گفتندی و چون اسکندر رومی بدان نواحی استیلا یافت از فتح فیروزآباد عاجز آمده بجهة آنکه کوهی بلند فیروزآباد را احاطه کرده چنانکه از هرکجا که خواهند بدانجا روند کریوه قطع باید کرد عاقبت رودخانه آنجا که دهیست بزرگ نزدیک بفیروزآباد و زمینش مرتفعست بانجا سرداد تا آن شهر غرق شده و بمرور ایام و طول شهور و اعوام آن دریاچهٔ شد و بعد از سیصد سال از این قضیه اردشیر بابکان مملکت ایران را مسخر ساخت خواست که نوبت دیگر آن را عمارت کند از حکما استدعا نمود که نوعی سازند که آن آخره از آب خالی شود و رود حنافکان بممر اول اندازند یکی از حکما موضع بیرون شدن آب را پیدا ساخته سنک‌تراشان را جمع فرمود تا از آن جانب کوه درهٔ را شکافته و چون نزدیک به آن رسید که بآب رسند دو میخ آهنی ساختند که بدازی پنج گز و بر سر کوه نشاندند و دو زنجیر که بمقابل ران شتری بود بر آن میخها تعبیه کردند و از آهن بشکل زنبیل چیزی ساخته و سنک‌تراشان در آنجا نشسته بکار خود مشغول شدند و جمعی از اهل قوت بر سر کوه ایستادند تا چون راه گشاده گردد و آب زور آورد ایشان بزنجیر آن جماعت را بالا کشند و چون راه گشوده شد آن‌چنان زور آورد که آن زنجیرها گسسته بیچارها را درربود و هنوز حلقهٔ چند از آن زنجیرها باقیست و چون زمین خشک شد اردشیر در آنجا شهری ساخت کارزین و قیر دو قصبه‌اند بغایت خوش‌هوا و باغات بسیار دارند و در آنجا مرغزاریست و شش فرسخ نرگس خودروست مسو و اوراق در حین معاودت بآنجا رسید نرخ خوردنی در آنجا ارزانست

کوار

شهرکی خوش است است و توابع بسیار دارد و بهمن اسفندیار در آنجا بندی بسته است تا آب بالا آمده و آن دیها از آن معمور شده.

ماندستان بیابانیست سی فرسنک و در آن قریها است برزگران در آنجا رفته غله کارند و تابستان از آنجا فرار نمایند از غایت گرمی هوا میمند شهری کوچکست مرمود و نیمخان دو قصبه‌اند

کوره اصطخر

از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات مج و عرضش از خط استوا بقولی کیومرث بنای آن نهاده و بقولی پسر کیومرث اصطخر بنا کرده و هوشنگ بر آن افزوده و جمشید باتمام رسانیده چنانکه از حد حفرک تا آخر رامجرد که چهارده فرسنگ مسافت است طول آن شهر بوده و عرضش ده فرسنک و سه قلعهٔ محکم بر سر کوهی بلند که بیننده تصور می‌کند که آن جبال را خراطی کرده‌اند و بسه‌گنبدان مشهور بوده است قلعهٔ اصطخره و قلعهٔ شکوان و قلعهٔ شکسته و در این ایام بغیر از قلعهٔ اصطخر و قریهٔ میرخاسکون که قرب صد خانه درو باشد چیزی دیگر از آن شهر معمور نمانده و جمشید باصطخر بپای کوهی قصری ساخته است و بعضی از آثار آن تا امروز باقی مانده است و بچهل مناره مشهور گشته صفت این سرای در پای کوه که ساخته است از سنک سیاه و آن دکه را چهار سو است یک جانب آن بکوه پیوسته و سه طرف دیگرش در صحرا گشوده بلندی آن دکه سی گز باشد و سنک‌هائی که در آن دکه بکار برده‌اند هریک تقریبا در طول سه گز و چهار گز و در عرض بهمین طریق و دو نردبان در دو جانب آن ساخته‌اند چنانکه سواره بر آنجا توان رفت و بر بالای دکه خانها از سنک تراشیده ساخته‌اند و بعض بحال خود مانده و برخی خراب شده و بارگاه جمشید مشتمل بر چهار ستون بوده است هر ستونی از سنگ سفید مخروط در بلندی بیست گز باشد و بر او چنان نقاری باریک کرده‌اند که بر چوب نرم نتوان کرد در فارس‌نامه آورده که آن سنک بمرتبهٔ سخت است که بهیچ وجه شکسته نمی‌شود و چون از او بسوهان قدری برآورده آن را بر هر زخمی که پاشند التیام یابد و چنان سنگی در ولایت فارس نیست و معلوم نمی‌شود که آن ستونها از کجا آورده‌اند و صورتهای عجایب و غرایب بر آن ستونها و سایر دیوار و خانها بسر تیشه ترتیب داده‌اند و سقف آن بارگاه فروریخته است و میان خاکها توتیای هندی پیدا می‌شود و معلوم نیست که بجهة توتیا به آن خاک آمیخته شده و هر ستونی از سه پاره‌سنگست و همچنان بهم وصل کرده‌اند که شکاف آن مرئی نمی‌شود و هر پارهٔ از این قریب به پنج شش گز باشد و در آنجا بچند محل صورت جمشید در سنگ نقش کرده‌اند جائی بدین‌طریق که مجمری در دست دارد و بخور می‌سوزاند و پیش آفتاب برسم عبودیت ایستاده است و در محلی دیگر بدستی گردن شیری گرفته و بدستی خنجر بر او زده و بشکل براق حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و اله دابهٔ نقش کرده‌اند رویش بشکل آدمی با ریش مجعد و تاج بر سر و دو دست و پا و دم بر صفت گاو و در آن کوه گرمابهٔ از سنگ کنده‌اند چنانکه آب گرمش از چشمهٔ زاینده است و بآتش محتاج نیست و بر سر آن کوه دخمهای عظیم بوده که عوام آن را زندان باد گفتندی و هنگام ظهور اسلام اهل اصطخر چند نوبت خلاف عهد کردند و مسلمانان را در آنجا قتل‌عام کردند و در عهد صمصام الدوله دیلمی قتلمش بن اسرائیل سلجوقی برادر الب‌ارسلان سلجوقی متعاقب لشکر بدان دیار برده آن شهر را بکلی خراب کردند در مجمع ارباب الممالک مسطور است که آن عمارت خانهٔ همای بنت بهمن بوده و صاحب صور اقالیم گوید که آن ستونهای مسجد سلیمان پیغمبر است اما این روایت بغایت ضعیف است چه باعتقاد مسود اوراق سلیمان علیه السّلام بملک ایران نیامد و فارس را متصرف نگشته دیگر آنکه فقیر آن عمارت را برأی العین مشاهده کرده و در آنجا صورت جمشید کشیده‌اند که آفتاب می‌پرستد و این معنی منافی مسجد بودن آنست

ایرج

دهی بزرک است و در پایان کوهی و آبش از پایان آن کوه می‌آید و خانهای ایشان را در آن کوه کنده‌اند

اسفندان و قمان

اسفندان شهری کوچک است و قمان دهی بزرک و در کوه آنجا غاری عظیم است و مستحکم و در روزگارهای مخوف پناه ایشانست

اقلید و سرمس

دو شهر کوچک است و در آب‌وهوا و میوه نزدیک بهم انار و زردآلوی سرمس بغایت شیرین و نیکوست و خشک کرده بولایت برند

سرند و آباده

دو شهر کوچک‌اند و آباده حصاری مستحکم دارد و هوائی معتدل و آب روان و در آنجا غله و انگور بسیار بود و عسل وافر حقوق دیوانیش در زمان مغول بقول حمد اللّه مستوفی بیست و پنج هزار و پانصد دینار بوده.

رامجرد

ناحیه‌ایست در کنار آب کروبندی در آن محل در قدیم الایام بر آب کر بسته بودند و آن بند در زمان اتابک عادلی خلل یافته اتابک سلطان مسعود سلجوقی آن را عمارت کرد تا آب بر آن ناحیه نشسته و رود دیگر از ولایت کلار فارس برمیخیزد و آب شعب بوان و آب باش و دیگر رودهای کوچک بدان پیوسته آبی عظیم می‌شود و آن آب بر هیچ زمین نمی‌نشیند مگر آنکه بندی بر آن بندند و یکی از بندها سد را مجرد است که گذشت و دیگر بندیست که امیر عضد الدولهٔ دیلمی بسته و هیچ عمارتی در ایران بحسن استحکام آن نیست و آن بند ولایت کربال علوی را آب می‌دهد و بند قصار کربال سفلی را و این هر دو چون از این ولایت بگذرد بیکی از دریاچهای فارس ریزد طولش صد و سیزده فرسنگست

کان‌فیروز

ناحیه‌ایست بر کنار آب کر و در آن حدود بیشهٔ عظیم است و شیر بسیار دارد و در حدودش نخجیر فراوانست

ماین

شهرکیست در میان کوهستان براه کوشک و هوایش معتدلست و بسردی مایل و حاصلش غله و میوه و مردمش اکثر اهل دردند

ابرقوه

از اقلیم سوم است در قدیم آن بلده را در پایان کوهی ساخته بودند، از آن جهت او را ابرکوه می‌گفتند و چون او خراب شد این شهر بر هامون عمارت نمودند، هوایش معتدل و آبش از کاریزار میوهایش انار بیدانه بغایت نیکو می‌باشد مردمش از ارباب حرفه‌اند و سلیم الطبع و درویش‌وش و مزار طاوس الحرمین آنجا است و تربت آنجا سقف قبول نمی‌کند گویند که چون جهود چهل روز در ابرقوه بماند البته هلاک شود و بدین جهت یهود در آنجا نمی‌باشد و از جملهٔ قرای آنجا فراغه است و در آنجا سروی هست که ببلندی و رفعت آن هیچ درختی در جهان نیست و مانند سرو کشمر مشهور است

بیضا

شهری کوچکست و خاکی سفید دارد و بدان جهة بدین نام موسوم گشته گشتاسب کیانی ساخته هوای معتدل دارد و توابع بسیار و از آنجا علمای متبحر برخاسته‌اند چون قاضی ناصر الدین بیضاوی

کورهٔ دار ابجرد و جهرم

شهری وسط است بهمن بن اسفندیار بنا کرده و مواضع بسیار از توابع آنجا است هوایش گرم است و خرمای شاهانی آن بلده بغایت نفیس است

فساء

از اقلیم سومست فساء بن طهمورث ساخته و گشتاسب بتجدید عمارت کرده در اول مثلث بود و در زمان حجاج ظالم از او مروان شکلش بگردانید و بتجدید معمور ساخت و در زمان شبانکاره خراب گشته اتابک عادلی آبادان گردانید هوایش گرمسیر و آبش از قنوات

شاپورجرد

بشاپور بن اردشیر منسوبست

کازرون

از اقلیم سوم است طولش مع و عرضش لحط بطور اهل سه دیه طهمورث دیوبند ساخته فیروز بن بهرام یزدجرد آن را شهری گردانید و چون سه دیه بوده اکنون نیز عمارت آن متفرقست هوایش گرمسیر است و آبش از سه کاریز و اعتماد ایشان بر بارانست و در آنجا نوعی از خرما می‌باشد که آن را جیلان می‌گویند بخوبی در جهان همتا ندارد و در این ایام افیون بسیار از آنجا حاصل می‌شود و کرباس بسیار بر آنجا می‌بافند و به هر طرف می‌برند و مردم آنجا شافعی مذهب‌اند و در بهاران از سر دیواری آنجا بنفشه و ریاحین سبز می‌زند

نشاور

از اقلیم سوم است طهمورث ساخته اسکندر خراب گردانید و شاپور بن اردشیر بابکان بتجدید آن بنا کوشیده بنام شاپور نام نهاد و از کثرت استعمال نشاور شد هوایش گرم است و شمالش بسته بدین جهة خالی از ضعفی نیست و آبش از رود خانهٔ عظیم که ببهمن منسوبست حاصلش برنج و گندم و خرما و میوه ترنج و نارنجست و بسیار می‌باشد و ابریشم نیز حاصل می‌شود و نیلوفر و نرگس بسیار می‌روید و مردمش شافعی مذهب‌اند و بر ظاهر نشاور بشکل مردی سیاه‌چرده صورتی ساخته‌اند بهیکل دو مقابل آدمی باشد و بعضی گویند طلسمی است و برخی برآنند که فاجری بود و خداوند عز و علا عبرة للناظرین او را سنگ گردانیده

جره

شهری کوچکست و بگره مشهور و در زیر شیراز است و بند امیری که امیر عضد الدولهٔ دیلمی بر آب کر بسته است در ربع مسکون مثل آن عمارت نیست و بر بالای شیراز واقعست و در این باب گفته‌اند:

از خطهٔ شیراز گشایش مطلب کز زیر گره دارد و از بالا بلند جند مغان شهری کوچک است و گرمسیر

خشت و کمارج

دو شهرند در میان کوهستان و بغیر از درخت خرما و غله هیچ محصول در این نمی‌باشد.

نویندکان و هفتخوان

از اقلیم سوم است شاپور وارد شیر ساخته بود و ابو سعید کازرونی چنان آن را خراب گردانید که مأوای ارانب و ثعالب گشت و اتابک حاولی مجددا معمور گردانید هوایش گرمسیر است همه نوعی میوه می‌باشد و شعب بوان از مشاهیر متنزهات جهانست دره‌ایست در میان دو کوه طولش سه فرسخ و نیم عرضش یک فرسنک و نیم همه درختان و انواع میوها دارد و هوائی در غایت اعتدال و در آنجا دیها فراوانست و در میان دره رودی بزرک روانست و بر هر دو طرف سر کوههای آن اکثر اوقات از برف خالی نباشد و در آن عرصه از کثرت درخت آفتاب بزمین نمی‌تابد و چشمهای بسیار و قلعهٔ سفید از یک فرسنگی نوبندکانست و در ولایت نویندکان نخجیر بی‌اندازه است خایجان و ده علی و خلار ناحیهااند و هریک مشتمل بر چند پاره ده و بلاد شاپور و تیر مردان و خویکان و جیل و جیلونه نیز هریک ناحیه‌ایست و توابع دارد

کوره قبادخوره

بقباد پدر انوشیروان منسوبست

ارجان

در تلفظ ارقان گویند قباد ساخته اول شهری بزرگ بوده است و بواسطهٔ استیلای ملاحده خراب گشته

ریشهر

از بنای لهراسب کیانیست و شهری وسط است در کنار دریای فارس هوائی بغایت گرم و متعفن دارد و اهل آنجا در تابستان خصیتین در حب البلوط بندند و الا از کثرت عرق مجروح گردد حاصل آن خرما و کتانست و اکثر مردم آنجا تجارت دریا کنند

مهرویان

فارسیان ماهی‌رویان خوانند شهریست بر کنار دریا چنانچه موج دریا بآن می‌رسد و هوایش گرم و متعفن است و هرکه از بصره و خوزستان و هرموز رود گذارش بر آنجا باشد و آنجا گوسفند دنبه‌دار کمتر است و بز بسیار مؤلف فارس نامه گوید از هریک بز هشتاد رطل شیر دوشیده‌اند و بزر کتان آنجا بسیار است

خبس

و بزیجان و غلاوجان و هودن از این کوره‌اند و هریک چند بارگاه از توابع دارد.

قلاع ولایت فارس

شانزده قلعهٔ معروف و مشهور در فارس هست و در قدیم هشتاد قلعه بوده و چون فارسیان سر از فرمان سلاجقه کشیدند سلجوقیان اتابک خاولی را بآنجا فرستادند اتابک اکثر آن قلاع را جبرا قهرا گرفته خراب کرده اکنون آنچه از آن قلاع مشهور است

قلعه سفید

از قدیم است بانی آن معلوم نیست و سالهای دراز خراب بوده در اوایل زمان سلاجقه ابو نصر مالی آن را بر حال عمارت آورده و آن قلعه بر قلهٔ کوهی واقعست که دورش بیست فرسخ باشد و با هیچ کوهی اتصال ندارد بجز یک راه که بر بالای کوه توان رفت راهی نیست و بر بالای کوه زمین نرم و هموار است و چشمهای آب خوش‌گوار و باغات دارد و پیرامن آن کوه میدانی فراخست و نخجیر بسیار دارد و عیب آن قلعه اینست که هزار کس می‌باید تا او را محافظت نمایند و امیر تیمور گورکان آن را خراب کرده دیگر معمور نشد و امروز آن را امارت پناه اللّه و یردی خان بحال عمارت بازدارد

قلعه اصطخر و شکسته و شنکوان

سبق ذکر یافت قلعهٔ اصطخر و قلعهٔ آباده و زامیرج و قلعهٔ تبریز بر سر کوهیست که تنها افتاده و بکوه دیگر پیوستگی ندارد و در اطرافش قریب ده فرسخ علف چارپای نیست قلعه سرخدای و قلعه خورشوه خرشه نامی از عمال حجاج ساخته با استظهار یاغی شد و قلعه خورمه و قلعه خواران و قلعه شهاره و قلعه شهیران و قلعه کازرین و قلعه کلقند طعان که بیک مرد توان نگاه داشت و قلعه آنجا چند سال حصون ماند در دیار فارس پنج بحیره هست بحیره سیمکان مدیر و آماده و بحیره بر ساحل آنست طولش دوازده فرسنگ، دورش سی و نه فرسنگ بحیرهٔ دشت ارژن آبش شیرینست و دورش سه فرسنگ بحیره‌نام ما بین شیراز و سروستانست دورش ده فرسنگ بحیره نهرجرمه بحیره حور و چهره دورش ده فرسنگ

غیس و بحرین

از اقلیم دوم است و این شهر در جزیره واقعست در بحر فارس چهار فرسخ در چهار فرسخ هوایش بغایت گرم است و آبش از آب باران که در مصافع جمع گردد و بحرین از اقلیم دوم است و این شهر در جزیره واقعست و آن جزیره در میان بحر عمان و فارس افتاده است ده فرسخ در پنج فرسخ مساحت آنست و در آن جزیره باغستان و آب روان و دیها است و از میوه‌های بحرین خرما بیشتر است و هوای بحرین بغایت گرم است و آبش از عیون و قنواتست و مردم او پاکدین و نیکو اعتقادند در مسالک الممالک مسطور است که هرکه در بحرین مقام کند سپرزش بزرگ شود و ایرون و خارک نیز دو جزیرهٔ معمورند

ولایت شبانکاره

شش موضعست و مجموع گرمسیر حدودش بولایت فارس و کرمان و بحر فارس پیوسته است حدود دیوانیش در عهد سلاجقه دویست تومان خانی بود و در عهد معول بیست و شش تومان و شش هزار دینار بوده است

ایج و زرکان

قلعه ایج در زمان قدیم دیهی بوده و حبوبه در زمان سلاطین سلاجقه آن را شهری گردانید و اکنون بدستور اول دیهیست بزرگ اما موضعی خوش‌هواست و باغات بسیار دارد و میوهٔ بیشمار و در آنجا کمان نیکو می‌سازند

اصطهبانات

قصبهٔ پر درخت است و هوای معتدل دارد و در او انواع میوها باشد برک و طارم دو قریهٔ بزرگند بر سر حد کرمان

نیریز و بوانات

دو شهر وسطاند و در آنجا کشمش بسیار می‌باشد

دارابجرد

از اقلیم سوم است داراب بهمن اسفندیار ساخته شهری مدور بوده است چنانکه اگر بپرگار ملاحظه نمایند تفاوت در او نباشد هوایش گرمسیر است غله و خرما در او نیک آید و در آن حدود کوهیست که به هفت رنک نمک در او می‌باشد و جنود رستاق و جندوه از توابع آنجا است

لار

شهری بزرگست ولایت بسیار از توابع آنجاست و حاکم علی‌حده دارد حاکم آنجا باج‌گذار اعلیحضرت شاهیست و در سنه ثلاث و الف هجری زلزله شده مجموع عمارت شهر لار و قلعه آنجا خراب شده شدت زلزله بسرحدی بود که مردمی که فرار می‌نمودند و از شهر بصحرا می‌رفتند در اثنای راه زمین شکافته شده ایشان را فرومیگرفت

ولایت مکران و کرمان و هرموز

و آن یازده شهر است حقوق دیوانیش در عهد سلجوقی هفتصد و هشتاد دینار بوده است و در زمان مغول شصت و هفت تومان و شش هزار و پانصد دینار خانی بوده

کرمان

بکرمی منسوبست و مشهور است که هفت دیار داشته است و حکایات آن در شاهنامه مسطور است و اکثر آن دیار معتدل الهواست حدودش بمکران و شبانکاره و عراق عجم و قهستان پیوسته است

کواشیر

دار الملک کرمانست از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات حب لب و عرضش از خط استوا لط در تاریخ کرمان مسطور است و اکثر آن دیار معتدل- الهواست و گشتاسب در آنجا خانه ساخته و اردشیر قلعه ساخته و یزدشیر خوانند طالع عمارتش برج میزانست و بهرام بن شاپور ذو الاکتاف بر آن عمارت افزود و در کتاب سمت العلماء آمده است که حجاج ظالم غضبان بن قشعری را بفتح آن ولایت فرستاد و او بحجاج نوشت که «ان قل الجیوش بها ضاعوا و ان کثرت بها جاعوا» حجاج آن لشکر را طلب نمود و در زمان عمر بن عبد العزیز مفتوح شد و بفرمان عمر مسجد جامعی ساختند و امیر علی الیاس در او قلعه ساخت

بم

از اقلیم سوم است قلعه حصین دارد و هوایش بگرمی مایلست

جیرفت

از اقلیم سوم است در تاریخ کرمان مسطور است که چون عمر عبد العزیز فتح کرمان کرد آن موضع بیشهٔ بود و در آنجا سباع ضاره بودند لشکر اسلام آنها را پاک کردند و دیها ساختند و هریک بنام بانیش موسوم و هوایش گرم است و در او قلعه‌ایست محکم و حاصلش پنبه و غله و خرماست خبیص و شهر بابک و کرمان ما شیراز قصبات کرمانند

هرموز

از اقلیم دوم است و بغایت گرمسیر اردشیر بابک ساخته و ملک شمس الدین در سنهٔ خمس و عشر و سبعمائه از بیم خرابی هرموز را گذاشته در جزیره جرون طرح شهر انداخته باتمام رسانید و در هرموز نخل و نیشکر بسیار است و اکنون جزیره جرد را هرموز می‌گویند و فرنگیان قریب بصد و بیست سالست که بر او استیلا یافته‌اند و مهم استیلا بجائی رسیده که حاکم هرموز را قطعا در هیچ امری دخلی نمانده است چه در اول کار رئیس نور الدین وزیر آن دیار بجهه مصلحتی ناقص فرنگیان را در آنجا آورد مقرر ساخت که عشری از تمغای جرون از ایشان باشد و بتدریج فرنگیان در آنجا مستولی می‌شدند تا این زمان که سلطنت و مملکت را فروگرفته پادشاه و وزیر آنجا را بی‌اختیار گردانیدند

مغاره

ما بین کرمان و قهستان آغاز این مغاره از ولایت قزوین است و از قریهٔ که ترکان آن را آقا خواجه می‌گویند تا گذر دریای هرموز و چندانکه می‌رود عرضش زیاده و عرض جنوبش از ولایت قم و کاشان و زواره و ما بین یزد و کرمان و مکران گذشته بدریا رسیده است و طرف شمالش بر دیار ری و قوس و قهستان و زابل گذشته بدریا پیوسته و این مغاره از اقلیم سوم است طولش چهار صد فرسنگ است آغاز عرضش ده فرسنگ و انجامش دویست فرسنگ است بر گذر دریا و گرک و سگان این مغاره کمتر از سایر مغارات اسلام است اما در او قطاع الطریق بسیار است و هوای آن معتدلست

حرسق

سه دیهست در راهی که باصفهان می‌آید طبس گیلکی از اقلیم سیم است و حاصلش غله و پنبه و خرماست کمستان شهری کوچک است

ولایت قهستان و نیمروز و زابلستان

و آن شش شهر است و هوائی معتدل دارد و حدود آن بولایت مغاره و خراسان و ماوراء النهر و کابل پیوسته است و دار الملکش سیستانست

سیستان

ولایتی طویل و عریض است از اقلیم سیم جهان پهلوان گرشاسب ساخته بر ریک موسوم نموده و براه ریک روان نزدیک است دریاچه زره‌بندی عظیم ساخته است تا شهر از آسیب ریک مصون مانده است و بهمن بعد از تخریب عمارت کرده سنکان نام کرد و شکستکان عوام نام کردند و عرب این لفظ را معرب ساخته سجستان گفتند و بمرور سیستان شد هوایش بگرمی مایلست و آبش از هیرمند و باغستان در او بسیار است و میوهٔ بیشمار

قهستان

شانزده ولایت است

ترشیز

از اقلیم چهارم است بهمن بن اسفندیار ساخت شهری کوچک و گرمسیر و آبش از کاریز است و دیه بسیار دارد و معظم قرای آن کشمر بوده و در آن ولایت در قدیم سروی بوده که به بلندی و عظیمی آن در ربع مسکون هیچ درختی نشان نداده‌اند گویند که جاماسب حکیم آن درخت را نشانده فردوسی گوید:

یکی شاخ سرو آورید از بهشت به پیش در ترشز اندر بکشت گویند که اصناف طیور در شاخهای آن خانه ساخته بودند بموجب فرمان متوکل عباسی چون آن درخت را انداختند چند خروار خاشاک از آشیانهٔ مرغان جمع آمده و در ولایت ترشیز چند قلعهٔ حصین است قلعهٔ پردار و میکال و آتشگاه و مجاهد- آباد و از این ولایات غله به نیشابور و سبزه‌وار می‌برند

تون

از اقلیم چهارم است در اول شهری بزرگ بوده و این زمان آن‌چنان نماند بر وضع شهر چین ساخته‌اند که اول حصاری بغایت بزرگ برآورده و خندقی عمیق بی‌آب ترتیب داده‌اند و بازار در گرد حصار ساخته‌اند و خانها در گرد بازار و باغات بر گرد خانها و غله بر گرد باغات و بر گرد غله‌زار بندی بسته‌اند که آب باران می‌گیرند و بآن غله را می‌پرورند و در آن بندها خربزه بی‌آب زراعت می‌کنند بغایت شیرین می‌باشد آبش از کاریز است و هوایش معتدلست و حاصلش میوه و ابریشم و غله

کناید

شهری کوچک است بسر کوه زر ساخته و حصاری محکم دارد و آبش از کاریز است و چاه اول کاریز پانصد گز است و بعضی تخمینا هفتصد گز باشد و چند موضع از توابع کتاید است و آب مجموع از کاریز است و چهار فرسنک طول کاریز است و از طرف جنوب بشمال می‌رود حاصلش مانند تونست

دشت بیاض

ولایتیست قصبه آن را فارس گویند و نسبت بتون ییلاقست

برکند

قصبه‌ایست و در آنجا زعفران بسیار می‌باشد و چند موضع توابع دارد، زیر کوه ولایتست و سه قصبه دارد

طینس سینا

از اقلیم سیم است شهری کوچک است و گرمسیر و آبش از کاریز است و در آن ولایت چاهی بوده است که هرکه از خاک آن مقدار دانهٔ جاورس میخورده همان لحظه میمرده است در زمان سلطان محمد خدابنده آن چاه را انباشته‌اند و هم در آن ولایت چاهیست که در زمستان آب بسیار در آن می‌رود و در تابستان بیرون می‌آید که زراعت می‌کنند و چاهی دیگر هست که چون در آنجا نگاه کنند شکل ماهی می‌نماید

قاین

از اقلیم چهارم است و حصاری محکم دارد و چند کاریز آب در درون شهر است در زیر زمین چنانکه در اکثر خانها سردابها ساخته‌اند و حاصلش زعفران و غله و میوه است و مردم آنجا سیاه‌چرده‌اند و هرکس را آلات حرب مهیا است

مؤمن‌آباد

ولایتی است و چند پاره دیه دارد و قلعهٔ مستحکم

ولایت زال

ولایتیست عریض زاول شهری بزرگست و گرمسیر و در او میوها بسیار و شکارگاهی خوب دارد فیروزکوه در معجم البلدان آمده که قلعهٔ حصین است

غزنین

از اقلیم سوم است طولش باک و عرضش از خط استوا حای چون عرض بغداد است شهری کوچکست و هوایش سردسیر و اگر تغییر هوا بسبب عرض بلد بودی بایستی که این دو شهر یک هوا داشتی لیکن تغییر هوا بسبب نشیب و فراز زمین است هرجا که بلندتر است سردتر است

میمند

از اقلیم سوم است شهری وسط و گرمسیر است

ولایت خراسان

در آن چهار بلوکست حدودش بقهستان و فارس و مازندران پیوسته است و خوارزم

بلوک نیشابور

نیشابور از اقلیم چهارم است طهمورث دیوبند آغاز عمارت کرده خراب گشته بود اردشیر شهری ساخته شاپور ابن اردشیر حاکم خراسان بود آن شهر را از پدر طلبیده و اردشیر مضایقه نمود شاپور مردی غیور بود، در آن موضع که طهمورث شهر ساخته بود و خراب شده بلدهٔ طرح انداخته نیشابور موسوم گردانید و دور بارویش ده هزار گام بوده و بر شیوه رقعهٔ شطرنج هشت قطعه در هشت قطعه نهاده و از زمان اکاسره تا آخر عهد طاهریه دار الامارهٔ خراسان و بلخ هر دو بوده و چون یعقوب بن لیث صفار استیلا یافت نیشابور را دار السلطنه ساخته و سنه خمس و ستمائه آن شهر بزلزله خراب شد و در پهلوی آن بلدهٔ دیگر ساخته بشاد باج مشهور گردیده و دور بارویش شش هزار و نهصد گام بود و بسنهٔ. . . آن نیز بزلزله خراب شد بگوشه دیگر شهر ساخته و آن شهر در پیش کوهی نهاده است بر جانب قبله و دور بارویش پانزده هزار گام است و آبش از قنوات و آب رود از کوهی که می‌آید در شرقی نیشابور است و آن کوه بغایت بلند است و از کوه تا بشهر دو فرسنگ بیش نیست و بر این دو فرسنک در این رودخانه چهل آسیاگردان کرده‌اند و آن‌چنان شده است که در یک ساعت چند خروار گندم آرد می‌شود و بر جانب شمال کوه پرگریوه چشمه‌ایست که آن را چشمه سبز گویند امیر چوپان بر سر آن چشمه کوشکی ساخته‌اند و در شب جمعه آوازهای هایل از میان چشمه ظاهر می‌شود و از آبادانی تا این چشمه پنجفر سخست و پارسایان را شب بر کنار چشمه احیا داشته‌اند و مشاهده کرده‌اند که شتر آبی و گاو آبی و آدم آبی از چشمه بیرون آمده و چریده است و مرقد شیخ فرید الدین عطار و عبد اللّه مبارک در آنجا است و بحدود چشمه سبز و طوس بحیره‌ایست که آن را بحیرهٔ چشمه سبز می‌گویند دورش یک فرسنگ باشد و هیچ ملاحی بقعرش نمی‌رسد و از آن بحیره دو جوی برداشته‌اند هریک بیست آسیاگردان که به نیشابور می‌رود و از این بحیره اسبی بیرون آمده یزدجرد اثیم پدر بهرام گور را با لگد بکشت و آب آن بحیره شیرینست و خوش‌طعم و صاحب عجایب المخلوقات گوید که رافع بن هرثمه خواست که قعر آن را بداند ملاحان را فرستاد ایشان بعد از غوص بسیار گفتند که هزار گز بته رفتیم و بقعرش نرسیدیم و اکنون نیشابور روی بخرابی نهاده و در این ایام حشم اوزبک بر آنجا استیلا یافته و خرابی بر خرابی افزوده‌اند

اسفرائین

از اقلیم چهارم است و شهری وسط و بمسجد جامع آنجا کاسهٔ بزرگست دورش دوازده زرع هوایش معتدلست و درخت جوز بسیار دارد و توابع آن قنوات دارد

بیهق

ولایتیست و شهرستان آن سبزوار است و سبزوار از اقلیم چهارم است در قدیم شهر وسط بوده و در زمان خاقان مؤید مغفور کرة بعد اخری بر آن شهر استیلا یافته قتل‌عام کردند و بکلی خراب شد هوایش معتدلست و بازارهای فراخ خوب دارد و طاقی از چوب بسته‌اند که چهار سوی بازار است حاصلش غله و میوه است و چهل پاره دیه توابع آنست و مردمش از قدیم الایام شیعهٔ اثنا عشریند پیاز شهری وسط است جوین ولایتست

جاجرم

از اقلیم چهارم است و شهری وسط و در حوالی یک‌روزه راه گیاه زهردار است حمد اللّه مستوفی گوید که در آنجا قلعه‌ایست و در پای آن درخت چناریست و هرکه صباح چهارشنبه پوست آن را بدندان گیرد هرگز او را در دندان نگیرد و در حوالی جاجرم کوهیست و در آن کوه شکافی واقعست که از آنجا آب بمقدار دو آسیاگردان بیرون می‌ریزد و بدان سبب آن کوه را شقاق می‌خوانند در عجایب المخلوقات آمده که در آن کوه غاریست که هرکه سر در آنجا برد از عفونت ابخرهٔ آن رنجور گردد و هم در آن حدود کوهیست که در وقت رفتن در آنجا از قوت باد بر زمین نتوان ایستاد و بر قله آن باد نباشد

خبوشان

شهری وسط است از اقلیم چهارم است و توابع بسیار دارد و هوائی خوب شفان شهری وسط است و بیست پاره دیه از توابع آنست

طوس

از اقلیم چهارم است و جمشید پیشدادی ساخت و بعد از خرابی طوس نوذر بتجدید عمارتش کرد و اکنون خرابست و شهر مشهد مقدس که مدفن امام الهمام المظلوم ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثنا است و در زمان حاقان مغفور بغایت آبادانی و معموری رسیده اما در این ایام که بتصرف حشم اوزبک درآمد خرابی تمام بحال آن راه یافته از ارتفاعاتش اقسام میوها بغایت خوبست و غله بسیار حاصل می‌شود و شرح خصوصیات مشهد را دفتری علی‌حده باید این مختصر را گنجایش آن نباشد و در حدود مشهد کوهیست و در آن کوه غاریست بر مثال ایوانی و دهلیزی دارد و چون در آن دهلیز تاریک مسافتی بروند بروشنی رسند و چهار طبقه پیدا شود و در آنجا چشمه‌ایست که چون آبش قدری راه برود سنگ گردد و چون از آن چشمه پیشتر روند بادی عظیم وزیدن گیرد و مانع دخول شود

کلات

قلعهٔ حصین است در آن نواحی

بلوک هرات

هرات ولایتی است وسیع و هم از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات صدک و عرضش از خط استوا لدل جهان پهلوان نریمان بنای آغاز آن نهاده و اسکندر عمارت آن را باتمام رسانیده و این رباعی در تفصیل بانیان هرات گفته‌اند:

لهراسب نهاده است هری را بنیاد گشتاسب ز نو بنای دیگر بنهاد بهمن بنوی عمارتی دیگر کرد اسکندر رومیش همه داد بباد و دور بارویش هزار گام است هوائی بغایت خوبی و صحت دارد و پیوسته باد شمال می‌وزد «لو جمع تراب الاصفهان و شمال الهرات و ماء الخوارزم فی بقعة لم یمت الناس فیها ابدا» باغستانش بسیار است و هیجده پاره دیه متصل بشهر است و چندان باغات و عمارت و ابواب البر و خوانق و مدارس که در هرات ساخته‌اند در هیچ ولایت نیست از میوه‌هایش انگور فخری و خربزه بغایت نیکو است در حین حکومت ملوک غور در هرات دوازده هزار دکان آبادان و شش هزار حمام و کاروانسرا و طاحونه و ۴۴۴۰۰۰ خانهٔ مردم‌نشین داشته و در عهد سلطان حسین بایقرا در یک حرفهٔ خبازی روزی بیست و یکمن تخمه بر روی نان می‌کرده‌اند باقی آبادانی بر این قیاس باید کرد و در این روزگار حشم اوزبک در آنجا استیلا یافته‌اند امید که بار دیگر بتصرف گماشتگان دیوان اعلی درآید الحمد للّه و المنه که نیست و نابود شدند

اسفندار

شهری وسط است و توابع دارد

قوشخ

از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات صدمه و عرض لدبه شهری کوچک و مواضع معتبر از توابع آنجاست و صد نوع انگور خوب دارد و خربزه‌اش نیکو است و آسیاهای آن از باد می‌گردد

باخزر

ولایتی است از اقلیم چهارم و اهل آنجا سنی‌اند

بادغیس

از اقلیم چهارم است ولایت دهستان از توابع آنجاست و در آن شهر ولایتی است که مجموع درخت فستق است و پنج فرسنگ در پنج فرسنگ تقریبا مردم در آنجا رفته بجهة خود ججع کنند از عجایب حالات آنکه اگر شخصی قصد فستق دیگری کند خر او را در همان شب گرک می‌خورد

جام

از اقلیم چهارمست و شهری وسط است و قریب بدویست پاره دیه و مزارونده جام در آنجاست

خست

شهری وسط است و پنجاه پارچه دیه دارد

خاف

ولایتی است و قصبات آن سنجان در وزن و سلام از توابع آنست و مردم آنجا حنفی مذهبند و در آنجا ابریشم و روناس بسیار حاصل گردد

راده

ولایتی است قصبهٔ آن زاده است و پنجاه پاره از توابع آنست و مزار شیخ قطب الدین که مقدم حیدریانست در آنجا است ولایت و شهرستان آن را آهنگران گویند

غرجیان

از اقلیم چهارم است و پنجاه ده از توابع آنست و مردم آنجا ببلاهت منسوبند

بلوک بلخ و طخارستان

و ختلان و بامیان اما بلخ از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات عاها و عرضش از خط استوا لوه کیومرث بنیاد آن نهاده طهمورث باتمام رسانیده و لهراسب بارو کشیده شهری بزرگست و گرمسیر و هوایش در سازگاری وسط از میوه‌های آن خربزه نیکو است سلطان ملکشاه در رسالهٔ خویش آورده که ایشان را غیرتی نمی‌باشد

نامیان

از اقلیم چهارم است و هوایش سردسیر و در عهد چنگیز خان بسبب آنکه پسرش جغتای خان را در عین محاصره به تیر زدند بکلی خراب شد و اکنون فی الجمله عمارتی دارد جورجانان ولایتی است از اقلیم چهارم و هوایش معتدل ختلان از اقلیم چهارم است شهری بزرگ بوده و اکنون خرابست طالقان از ولایت طخارستان است شهری کوچک است و اکثر اهل آنجا جولاهند

فاریاب

از اقلیم چهارم است کیقباد کیانی ساخته هوایش گرمسیر است و در آنجا زعفران بسیار است و قصبات بسیار از توابع آنجاست معلم ثانی ابو نصر فارابی از آنجا خاسته

کالف

شهری کوچکست بر کنار جیحون و رود جیحون را نیز آب آمویه گویند و شرقی ایرانست و از جنوب بشمال می‌رود و یک شعبهٔ آن از کوههای تبت و شعبهٔ از جبال بدخشان و شعبهٔ از چغانیان و دیگری از ختلان برمیخیزد تا بهم می‌پیوندد بهر شعبهٔ چند آب دیگر ملحق شود و بعضی ازین شعب بر بلاد بلخ و ترمد می‌گذرد و چون بهم جمع شوند از درهٔ که آن را تنک دهان شیر می‌خوانند بنزدیک قریهٔ بوقنه از توابع هزار اسب بیرون می‌آیند و آن دره در میان دو کوه است چنان آن کوه‌ها بهم نزدیک شده‌اند که بین الجبلین صد گز فاصله زیاده نیست و آبی از این عظیمی از میان این دو کوه بیرون می‌ریزد و در تک پنهان می‌شود و بر آن امکان عبور نیست و از جیحون نهرهای عظیم برداشته‌اند و بر آن زراعت بسیار کرده مثل نهر هزار اسب و گردان و نهر جیره و کاخواره و غیرهم و هریک از این نهر گذار اسب نمی‌دهند و بعضی از این نهرها ببحیرهٔ خوارزم منتهی می‌شود و عمود آب جیحون از خوارزم گذشته از عقبه مسلم که ترکان او را کوز لاوی گویند فرومیریزد و سه فرسنک آواز آن بگوش سامعان می‌رسد و بعد از آن بدریا می‌ریزد و طول این رود پانصد فرسنک است و این آب در زمستان چنان یخ می‌بندد که قوافل بر بالای آن می‌گذرد و بارویش سه هزار گام است هوایش نیکو است و میوهٔ فراوان دارد

ولج

قلعه‌ایست بر بیست فرسنگی بلخ بر کوهی که هشت فرسخ دور اوست و بر آنجا راه نیست الا یک راه بر فراز آنجا آب و گیاه بسیار است

بلوک مرو شاهیجان

مرو از اقلیم چهارم است عرضش از خط استوا لوم کهن و زمرور از اقلیم چهارم است و طهموث عمارت کرده و شهر مرو را اسکندر رومی بنا و ابو مسلم مسجد جامعی در آنجا ساخت و در جنب آن دار الامارهٔ عالی برافراخت سلطان ملکشاه سلجوقی مرو را حصاری کشید که دورش دوازده هزار و سیصد گام بود در آنجا غله بغایت نیکو می‌آید گویند یکمن غله که در آنجا زرع کنند در سال اول صد من حاصل آید و در سال دوم غلهٔ که در وقت درو پاشیده باشی سی من و در سال سیم ده من هوایش متعفن است و در او بیماری بسیار مانند سکان شهر لار ساکنان آنجا نیز بعلت رشته مبتلا می‌شوند و زمینش شوره‌زار است و آبش از مرو الرود و چند کاریز آب احداث نمودند و بعضی از اراضی آن کشته‌زار است و از میوهایش انگور و خربزه در نهایت شیرین می‌باشد برزویه طبیب و ابو زر جمهر از مروند

ابیورد و نسا

از جملهٔ اقلیم چهارم است در او میوها فراوان می‌باشد و در آنجا گوسفندان دنبه‌بزرگ می‌باشند

خاوران

از اقلیم چهارم است و مهنه که مولد و مدفن شیخ ابو سعید ابو الخیر است از توابع خاورانست شیخ ابو سعید فرماید:

اندر همه دشت خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده در او رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست حکیم انوری نیز از خاورانست چنانکه در قصیده قسمیه که در مدح اهل بلخ در سلک نظم کشیده اشعاری به آن کرده

دی ز خاک خاوران چون ذره ناچیز آمده گشته امروز اندرون چون آفتاب خاوری

سرخس

از اقلیم چهارم است افراسیاب بنا نهاده و دور بارویش پنج هزار گام است و قلعهٔ محکم دارد و هوایش گرمسیر است و آبش از رودخانهٔ که ازهری بطوس می‌آید و خربزه و انگور در او نیکو می‌باشد

شیرخان

شهری کوچک است و گرمسیر و غلهٔ بسیار دارد

مرو الرود

از اقلیم چهارم است دور بارویش پنج هزار گام و هوایش گرم‌سیر تندرست است

قلعه نای

قلعه‌ایست که مسعود سعد سلمان را در آنجا بند کرده بوند ولایت مازندران هفت بلوکست اول جرجان دوم مورستان سیم استراباد چهارم آمل پنجم رستمدار و دهستان ششم وغد هفتم سیاه‌رستان

جرجان

از اقلیم چهارم است آبش از کوه است و کوه بشهر نزدیک و اهل آنجا شیعی و صاحب مروتند و در اوایل اسلام کثرت عظیم در آن شهر بود و در زمان آل بویه خرابی بسیار فاحش به آن راه یافت و در عهد مغول قتل‌عام روی نمود و اکنون چندان معموری ندارد و فیروز ساسانی جهة دفع نزاع تورانیان دیواری که طولش پنجاه فرسنک است در آن دیار ساخت و از امرا و اکابر قبر محمد بن امام جعفر صادق (ع) آنجا است و در آن شهر سنک آسیا هست که قطر هریک بیست گز باشد و در ضخامت دو گز

استراباد

از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات حط له و عرض از خط استوا لوله نزدیک بدریای خزر است و حاصل اینجا ابریشم و انگور و غله هست ولایت بسیار از توابع دارد و اهل آنجا شیعهٔ اثنا عشریند و بغایت پاکیزه طبع و لطیف

آمل

شهری بزرک بوده طهمورث بنای آن عمارت نهاده است هوایش بگرمی مایلست اما مجموع میوهای سردسیری و گرمسیری در او می‌باشد

دهستان

از اقلیم چهارم است قباد بن فیروز ساسانی ساخته است هوایش گرمسیر است و میوه‌اش اندک رستمدار ولایتیست قرب بسیصد پارهٔ دیه و آبش از شاه‌رود است و غد از بناهای طهمورث ولایت بسیار دارد و حصارش چهار هزار گام است

ساری

ولایت مازندرانست مردمش شیعهٔ اثنا عشریند حاصل ابریشمش بیشتر از سایر محصولاتست و هوایش خالی از تعفنی نیست

کبودجامه

ولایتی است که اکنونکه جرجان خراب شده مجموع آن ولایت نیز داخل کبودجامه است حاصلش ابریشم و غله و پنبه است نیم‌مزدان جزیره‌ایست در سه فرسخی استراباد شهرآباد قصبه‌ایست ولایت قومس و طبرستان دامغان از اقلیم چهارم است طولش مه و عرض لرک هوشنک ساخته و دور بارویش هزار گام هوایش بگرمی مایلست از میوهایش امرودی نظیر است و در بیرون آن شهر چشمه‌ایست که چون قاذورات در او اندازند باد چنان برخیزد که مجموع درختان بشکند و چون آن نجاست را پاک کنند باد تسکین یابد

بسطام

از اقلیم چهارم است شهری کوچک و هوائی معتدل دارد و مزار سلطان العارفین بایزید در آنجاست

فیروزکوه

در معجم البلدان مسطور است که قلعه‌ایست که کوه دماوند بر او مشرفست هوایش سردسیر است و در او جز غله نمی‌باشد کیومرث آغاز عمارت آن نهاده و هوایش سرد است و امرود عباسی در آنجا بمرتبهٔ شیرین می‌آید که از او دوشاب می‌گیرند

خرقان

دیهست از توابع بسطام هوای خوش و آب فراوان دارد و مزار شیخ ابو الحسن خرقانی آنجا است

سمنان

از اقلیم چهارم است طهمورث ساخته هوایش معتدلست و آبش از رود و کاریز و از میوهایش نار و انگور و بادام و مویز منقا و فستق و انجیر بغایت نیکو می‌آید و الحق موضعی دلگشاست و در عهد سلطنت اولاد امیر تیمور گورکان اکثر وزرا از آنجا بوده‌اند

ولایت جیلانات

دوازده شهر است از اقلیم چهارم است طولش از سفیدرود تا موقون چهل فرسنگ و عرض از دیماق تا دریا دوازده فرسنگ حدود آن بمازندران و عراق عجم و آذربایجان و بحر خزر پیوسته است

لاهیجان

شهریست معتبر و حاصلش ابریشم است و ابریشم آن بهترین دیگر مواضعست مگر ابریشم شفت که از ابریشم آنجا نیکوتر است و برنج و نارنج و لیمو بسیار در آنجا می‌باشد و دار الملک جیلانست

تولم

از اقلیم چهارم است و شهری وسط و غله و برنج و نارنج حاصل آنجاست

رشت

از اقلیم چهارم است هوایش بغایت متعفن و حاصلش مثل لاهیجانست فومن شهری بزرگست و ولایت و حاصل بسیار دارد شفت شهری کوچک است و ابریشم بسیار دارد کوجقان از بناهای اردشیر بابکانست

کویم

بر کنار دریا افتاده است و بندر آن ولایت است چنانکه کشتی از شروان و مکاو و طبرستان و غیر آن آنجا می‌آید.

ولایت ماوراء النهر

مملکتی عریض و وسیع و فسیحست و از بلاد مشهور آن سمرقند و بخارا و سغد و خجند و زرنوق و توروکش و بدخش و ترمد و اشناس و اسروشه و آذرکند و انزار و جاچ و سنجاب و نسف و نخشب و فاراب و فناکت که در عهد چنگیزخان بقتل عام خراب شد شاه‌رخ میرزا بتجدید عمارتش ساخت و بشاهرخیه موسوم گردانید و سغناق مخفی نماند که بعضی از مشاهیر آن دیار بتفصیل ذکر می‌گردد تا مطالعه کنند و بر خصوصیات آن اطلاع یابند چه تفصیل مجموع موجب اکثار و تطویل بود

سمرقند

از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات قبله و عرض از خط استوا لوله در مسالک الممالک مسطور است که سمرقند بهترین بلاد جهانست در ایام قدیم در آن زمین که اکنون سمرقند است قلعهٔ بزرگ ساخته بودند در آن زمان که گرشاسب بفرمان فریدون بتسخیر ممالک توران می‌رفت چون بدانجا رسید آن قلعه را محاصره نمودند و از اتفاقات آن حصار بزلزله در آن روز خراب شده قلعه مفتوح گشت و گنجی از زیر برجی بیرون آمد گرشاسب بآن اموال قلعه را عمارت نموده بغایت عظیم و عالی گردانید و خندقی عظیم بر گرد آن ترتیب داده دیواری ما بین حصاری و ترکستان و میانجی ایران و توران برآورد طولش بیست فرسنگ و اسکندر رومی در آن عرصه شهری بزرک ساخت دورش دوازده هزار گام در زمان ملوک طوایف شمرنامی از پادشاهان یمن از نسل تبع اول ملقب بشمر برعیش بروایتی با هزار علم که در سایه هر علمی هزار سوار جرار می‌رفتند بولایت ایران و توران لشکر کشیده اکثر ملوک طوائف مطیع و منقار او گشتند و چون بولایت ماوراء النهر رسیدند اهل آن شهر در مقام مخالفت برآمدند و او بعد از محاصره آن بلده را گرفته فرمود تا حصار و بروج و سور و قصور آن را کندند چنانکه آثار عمارت باقی نگذاشت و بهمان خاک شهری دیگر ساخت عجم آن را شمر کند گفتند و عرب معرب گردانیده سمرقند گفتند هوایش سرد است و آبش از رودخانه و جوی بزرگ در میان آن بلده روانست و بر آن نهر باغستان فراوان ساخته‌اند و سغد سمرقند که از مشاهیر جهانست و بهترین بلاد توران بر این آبست و از این آب در بهار بکشتی عبور باید کرد حاصلش غله و انگور و میوه بود و از میوه‌هایش خربزه و انگور در غایت نیکوئیست مردمش اکثر حنفی مذهبند و بعضی شافعی

ولایت بلاسارغون

مملکتی وسیع است از اقلیم ششم هوایش بغایت سرد است و اکثر مردمش صحرانشین و دواب بسیار دارند و از ارتفاعاتش چیزی دیگر بجز اندک غله نمی‌باشد

ولایت تبت

مملکتی وسیع است از اقلیم چهارم و پنجم و ششم و شهرهای بزرک دارد و از ارتفاعاتش غله و میوهٔ نیکو است و از بلاد مشهور جوجان است و در آن ولایت مشک نیکو می‌باشد

ولایت ایغور

مملکتی عظیمست و در او شهرهای معظم از اقلیم پنجم و ششم بلاد معتبرش بیشانع و الماق و خلخ و چکل و فاریابست و دیگر از شهرهای بلاد ایغور قم و کاشان و تاتار است که یکی از شعرا در حق غلامان سنجر که در در جنک قراختای سستی کرده بودند گفته:

زهی شمشیر زن ترکان پردل به نسبت از قم و تاتار و کاشان شما را پادشاه هفت کشور رسانیده بمیری از نحاسان ولی در کودکی خفته بسینه همه در پیش دکان رواسان فلک کفران نعمتهای سنجر طلب کرد از شما حق ناشناسان مسلم بین که از پیران کشیدند بشمشیر و بخنجر از خراسان

[ولایت] دیار تکلیت

ولایتی بزرگست و در زمان چنگیز خان خان آن دیار قوبا پانصد هزار سوار در مقابل چنگیز آمده شکست یافت و بمغول آن دیار را قاسین خوانند از اقلیم پنجمست و قراوس از شهرهای معتبر آن دیار است و اهل قراوس به آن شهر منسوبند و در آن مملکت صحرانشین بیحد و مرند

دیار خرخیر

مملکتی طویل و عریض است حدودش بملک ختا پیوسته از عادات اهل خرخیریکی آنست که مردگان خود را بسوزانند گویند که در ولایت خرخیر چهار وادیست و در هر وادی رودی عظیم می‌رود و در موضعی آن آبها بهم پیوندد و در میان کوهها و دره‌های تاریک می‌گذرد و گویند شخصی از اهل خرخیر زورقی کوچک ساخته در آن نشست و خواست که منتهای آن آب را معلوم کند چون چند روز رفت بمحلی تاریک و تار رسید که قرب سه شبانه‌روز تخمینا روشنی آفتاب و ماه ندید و چون بروشنائی رسید صحرائی وسیع در نظرش درآمد از زورق بیرون آمده بر درختی رفته منتظر نشست که شاید آدمی پیدا شود که خبری معلوم کند که ناگاه سه سوار دررسیدند قامتهای ایشان بمرتبهٔ بلند بود که تقریبا ده ذرع طول بالای آن جماعت بود و سگان همراه داشتند که هریک در جثه مانند گاوی بودند و اسبان ایشان از شتری بسی بلندتر و قوی هیکل‌تر ناگاه نظر سواران بر وی افتاد از حقارت جثه خرخیری متعجب مانده او را بر اسب خود نشاندند تا سگان وی را نخورند و او را بمنزل خود برده طعامش دادند و مردم آن ولایت از صغر هیکل او متعجب شدند و بر وی رحم کردند او را برداشته بر سر راه آوردند و باو راه نمودند تا در کشتی نشسته بدیار خود بازگشت و هیچکس ندانست که این جماعت از چه بومند

ولایت چین

ولایتی عریض و طویل است عرضش دوماهه راه و طولش سه‌ماهه بعضی از اقلیم دوم و برخی از اقلیم سوم و چهارم او را گویند و دار الملک چین را هجین خوانند و از اقلیم دویم است و مردمش اکثر بت‌پرستند و بر دین مانی نقاش و در آن دیار مسلمان و نصاری می‌باشد اما جهود نیست غلبه و تحکم و استیلا مسلمانان دارند اما کثرت ازدحام بت‌پرستان راست و آن شهریست بغایت بزرگ و دور بارویش سه شبانه‌روز است و نزدیک بآن بلده شهری دیگر هست لوقه‌نام از هجین بزرگتر اما هجین دار الملک است و در میان شهر جیحونی می‌گذرد و هر نصفی از شهر بر طرف آن رود واقعست و پادشاه آن ولایت را فغفور و طمغاج خان نیز گویند و اهل آن ملک در صنایع و حرفها بدرجهٔ اعلی و مرتبهٔ قصوی رسیده‌اند و در صنعت و هنر هیچ آفریدهٔ با ایشان برابر نیست از آن جمله در جامع الحکایات مسطور است که پادشاه چین سالی یک نوبت بارعام می‌دهد و اهل صنعتها بخدمت آمده زمین بوس می‌کنند و در پیش پادشاه تیشه تیز و تخته نهاده‌اند هریک از ارباب صنعت که بخدمت آیند یک ضرب از آن تیشه بر آن چوب زنند و بگذارند و ارباب صنعت بدین دستور عمل نمایند بر آن تخته صورتی ظاهر گردد پاکیزه چنانکه آن سال بهر جانور که متعلق باشد همان صورت بر آن تخته نقش شده باشد مثلا اگر سال نهنگ باشد صورت نهنک در غایت درستی بر آن نقش بسته بود و جمعی از بازاریان هستند که در شهر طواف می‌کنند و متاع می‌فروشند خواه قماش و خواه طعام و میوه و طریق سیر ایشان آنست که گردونی ساخته‌اند که بر بالای آن می‌نشینند و امتعهٔ خویش در آنجا می‌گذارند و این گردون را چنان ترتیب داده‌اند که بی‌چهارپای و بی‌محرک حرکت می‌کند و هرگاه می‌خواهند گردون را از گردش باز می‌دارند و هرگاه که خواهند روان سازند در کتب تواریخ مسطور است که یکی از ملوک اسلام از آل سلجوقی رسولی بدیار چین فرستاد و چون رسول بازگشت حکایت کرد که در خدمت پادشاه جماعتی را دیدم از خواص که بسنت چنان عمل می‌نمودند و پاکیزه عالم بودند یکی از آن طایفه گاه نزد من آمدی و پیغام پادشاه گذاردی و جواب بردی روزی نزد من آمد در حینی که خلوت بود من در روی او نگریستم صورتی دیدم از حسن دیدار و نور رخسارش آفتاب مانند صورت دیوار بیمقدار می‌نمود.

چون تو از رخ پرده برداری همان دم آفتاب در نقاب ابراز شرم تو رخ پنهان کند و بر سینهٔ او خالی سیاه دیدم که از زیر جامه‌اش می‌درخشید چنانکه از طراوت آن خال از زیر پیراهن چنان ظاهر بود که پنداشتم اندامش برهنه است من در حیرت بماندم پسر گفت ترا چه شد گفتم از نزاکت و لطافت جامهٔ تو متحیر شدم کودک بخندید و گفت گمان می‌بری که یک جامه پوشیده‌ام جامهای خویش بمن نمود پنج جامه بر زبر هم پوشیده بود متاع آن ولایت جامهای دیبا و جامهای نازک اعلا است و عاج و کندر و کهربا است و کهربا به آن موضع درختیست در ولایت صقلاب اگر بر زمین افتد رنگش بسیاهی مایل گردد و هرکه آن کهربا با خود دارد چشم زخم باو نرسد و قریب به آن شهر جزیره‌ایست و در آن جزیره حصاریست مستحکم و جمعی از سادات صحیح النسب در آن حصار می‌باشند و سبب سکون علویان در آن دیار آن بود که در زمان بنو امیه که در عداوت اهل البیت ید طولا داشتند جمعی از اولاد امیر المؤمنین علی علیه السّلام از ترس و بیم بخراسان رفتند تا از شر ظلمه و فسقه در امان باشند و چون خوارج و بنی امیه بر این وقوف یافتند کس بگرفتن ایشان به آن دیار روان ساختند و آن قوم بزرگوار از خوف جان روی بدیار ترکستان آوردند و هیچ جا قرار نتوانستند گرفت تا بولایت چین در آمدند اهل چین نگذاشتند که از آب عبور نمایند چون بیچاره گشتند بآن جزیره رفتند و در آن جزیره قلعهٔ بود که اهل آنجا بسبب استیلای ماران که پیدا شده بودند وطن مألوف را گذاشته باطراف رفته بودند علویان به آن قلعه درآمده مجاورت ماران را از مصاحبت بنو امیه بهتر دانستند و بآنحصار درآمده ببرکت قدوم ایشان ماران از آن حدود بیرون رفتند پادشاه چین بر این حال وقوف یافته بجهة ایشان وظیفهٔ معین ساخت و بفراغ بال روزگار میگذرانیدند

ولایت ماچین

ملکی بزرک و وسعت تمام دارد از اقلیم اول و دویم دار الملک آن شهر چینه است از مسافران مذکور است که در ربع مسکون بزرگتر از آن شهری نیست و باتفاق در دیار مشرق از آن بزرگتر بلدهٔ نیست و در میان آن شش دریاچه است دورش شش فرسنک و در حوالی آن عمارت شهریست هوایش بگرمی مایلست و برنج و شکر بسیار در آن ولایت حاصل می‌شود و خرما چنان عزیز الوجود است که یکمن خرما بدو من شکر معاوضه نمایند و این طرفه‌تر که هم در آن ولایت یکمن کشمش ببهای سه من شکر است و در ولایت ماچین گوسفند کمتر باشد و اکثر گوشت آن دیار از ماهی و گاو است و گوشت گوسفند بغایت گران می‌باشد و در آن شهر ازدحام مردم بمرتبه‌ایست که هر شب چند هزار نفس بمحافظت شهر می‌پردازند و اکثر کافر باشند و مسلمان کمتر باشد اما با وجود قلت مسلمانان کمال استیلا دارند

دیار کیمال

در آن ولایت شهر و دیه نمی‌باشد و مجموع صحرا نشینند و مزروعات و مغروسات در او نادر پیدا شود و از اقلیم ششم است و اکثر صحاری آنها بیشه است و آبهای روان دارد و استر در آنجا نمی‌باشد لکن سایر دواب از حیز احصا بیرونست و در آن زمین نمک نیست و تجار نمک در آنجا برده بقیمت تمام می‌فروشند و در تابستان غذای آن طایفه شیر است و در زمستان گوشت قدید هوای آنجا بغایت شد تست و بر دست راست زمین کیمال سه قومند که تجار بآنجا تردد می‌کنند و بیع و شری می‌نمایند و بیع شرای ایشان بمخاطبه نیست بلکه تاجر متاع خود حاضر می‌سازد و مشتری ثمن در مقابل آن می‌نهد اگر فروشنده راضی باشند ثمن بردارند و الا فلا و آن طایفه آتش‌پرستند و از جملهٔ متاعهای آن سرزمین طاسهای روئین پاکیزه است و در سالی یک روز روزه می‌دارند و اموات خویش را که در آن سال وفات یافته‌اند جمع آورده می‌سوزانند و بر ایشان نوحه کرده می‌گویند که ما بقضای الهی راضی و شاکریم

ولایت ختن

مملکتی عظیم است از اقلیم پنجم و از مشاهیر بلادش کاشغر و بیکی و صیرمست و ولایت و توابع بسیار دارد

ولایت خوارزم و جرجانیه

گفته‌اند ولایتی وسیع و عریض است از اقلیم پنجم هوایش سردسیر است و دار الملکش در قدیم شهر ارگنج بوده است و شهر کات را جرجانیه گفته‌اند و هزار اسب و ذرغان و حماص و اروجنس و ساهران و توران و کردان و خیوق که مولد شیخ نجم الدین کبری بوده است از شهرهای آن ولایت خیوق قصبه‌ایست از ارتفاعاتش خربزه بل اکثر میوهٔ نیکو آید

دشت قبچاق

باقلیم ششم متعلق است و در آن ولایت شهر و ده کمتر است و اکثر سکانش صحرانشینند و در آن دشت کوه نیست و مجموع مرغزار و علف‌زار است و از بلاد مشهورش یکی خزر است که این ولایت را باو نسبت داده است دشت خزر نیز گویند و شهر برطاس و سرا نیز از بلاد آن دشت است ارتفاعاتش برنج و گندم و جوز و جاورس است و حبوبات صیفی بیشتر و بهتر می‌آید و میوه نیاورده باشد و پنبه قطعا حاصل نمی‌شود معاش اهل آن دیار از مواشی و دوابست و هوایش سرد است و آبش از عیون و آبار و بر جانب این دشت کوهی بزرگست و این کوه تا زمین تفلیس کشیده است

سقین و بلغار

دو شهر کوچک‌اند از اقلیم ششم و صحاری و ولایت بسیار بدان منسوب

ولایت یأجوج و مأجوج

بلادش‌اند کست و صحاری و اماکن فراوان دارد و ما بین بحر چین و دریای شرقست و از معظم اماکنش حصن اسکندر است و محافظان در بند آنجایند و ساکن آن مسلمانند

صفت سد یأجوج

صاحب مسالک الممالک آورده که الواثق عباسی بخواب دید که سد یاجوج گشاده است لاجرم سلام را در سنه ۲۱۸ پنجاه مرد زاد و راحله داده بتفحص آن امر فرستاد و سلام از سامره نزد حاکم ارمنیه و ایجاز رفته از آنجا پیش حاکم آلان شتافت و از آنجا نزد صاحب سریر ملک باب الابواب رفته با او دلیلان همراه کرد و چون بیست و شش روز مسافت طی کردند بزمینی رسیدند که بوی ناخوش از آن می‌آمد و بمشام ایشان می‌رسید و چون ده روز دیگر متمادی راه پیمودند بحصنی چند رسیدند که در قدیم مقام یاجوج و ماجوج بوده و خراب گشته و از آنجا گذشتند ۲۱ روز دیگر ایوار و شبگیر کردند تا بحصنی رسیدند نزدیک کوهی که در شعب کوه سد است و مردم حصن زبان عربی و فارسی می‌دانستند و بدین اسلام عمل می‌کردند اما از حال خلفا بیخبر بودند و از بودن خلیفه تعجب نمودند آن طایفه سلام را نزد سد بردند کوهی املس دیدند که رودی منقطع گشته که بدان گیاه نرسته و آن رود را صد و پنجاه گز عرض بود و بارهٔ از خشت آهن و پولاد و سایر فلزات در آن رودخانه ساخته بودند طول هر باروئی بیست و پنج گز آب از سرچشمهٔ آن رود روان بود و از بیرون در اندرون می‌رفت و از آن باروها و چشمها آب دو گز پیدا بود و بیشتر از آن در آب ده گز ظاهر بود باقی از آب بر سر باروها بشکل قنطره بعرض پنج گز در پیش دیوار سد چنان بلند گردانیده که چون کوهی بر شرفاتش می‌رفت از روی زمین مانند طفل پنج ساله می‌نمود و طول بنیاد دیوار سد بر سر بارو قرب سیصد گز بود و اینجا که شرفاتست اضعاف آن می‌نمود و بالای شرفات طرف کوه چنان شاهراهی راست بر رفته که بر او رفتن بهیچ نوع نمی‌توان و عرض دیوار سد در پس شرفات چنانکه شش مرد در پهلوی هم تواند رفت و در پهلوی دیوار سد دری دو مصراعی از آهن بعرض بیست و پنج گز و بطول پنجاه گز و در ضخامت ده گز ساخته و در آن در سه موضع قفل زده طول هر قفلی بیست گز و غلظت میان قفل دو گز و کلیدی مشتمل به دوازده دندانه هر دندانهٔ مانند دستهٔ هاونی طول آن کلید از چهار گز از حلقهٔ درآویخته و آن سد را همچون باره‌ها از خشت آهنین و قلعی و مس ساخته و کنگره گردانیده هر خشتی یک گز و نیم در یک زرع و نیم و در ضخامت یک شبر بود و بعضی از آن خشتها برقرار بود حاکم آن دیار در هر جمعهٔ یک نوبت باده مرد هریک با پتکی بیست منی نزد آن در شدندی و هریک سه ضربت بقوت تمام آن در زدندی تا قوم یاجوج و ماجوج را معلوم شود که نگهبانان سد برقرارند و در جوار سد حصنی حصین بود که مسکن محافظان سد است و زراعات و باغات بسیار داشت و حاکم آنجا سلام را زاد و راحله داده از آنجا بمدت دو ماه به هفت فرسخی سمرقند رسیده از آنجا براه آبادانی بسمرقند رفت و خلیفه را از حال سد خبر داد و آن سد را ذو القرنین اکبر ساخت و هورومی بن یقطی بن تمویان بن تارخ بن یافث بن نوح علیه السّلام و بعضی گفته‌اند که از عمارت رومی است و اللّه اعلم بحقایق الحال

دیار صقلاب

ولایتی وسیع است و هوایش بمرتبهٔ سرد است که اکثر اوقات اهل آنها در زیر زمینها ساکن باشند و از اقلیم هفتم از بلاد مشهورش مدینة الفیلست که آن را قطانیه نیز گفتندی شهر بزرگست و توابع بیشمار دارد و ارتفاعاتش منحصر است بحبوبات و از کثرت برودت هواست که سکان آنجا ازرق چشمند

مملکت فرخار

از اقلیم ششم است و اهل آنجا بغایت صاحب کمال و پاکیزه صورتند و در حسن و خوبی درجهٔ کمال دارند ناصر خسرو گوید:

گنه فرخاریان را نیز هم نیست بگویم گر تو بتوانی شنیدن خدایا این بلا و فتنه از تست و لیکن کس نمیآرد چخیدن لب و دندان آن ترکان چون ماه بدین خوبی نبایست آفریدن که از دست و لب و دندان ایشان بدندان دست و لب باید گزیدن ولایت فرغه و سلنکان

از اقلیم ششم است و مسکن قوم مغول از معظم بلاد آن قراقرم از عمارت ارکتای قاآن بن چنگیز خان و هوایش سرد است بمرتبهٔ که هیچ میوه در آن نباشد و آبش فراوان و حاصلش غله ولایت ختای مملکتی بغایت طویل و عریض است از اقلیم چهارم و پنجم دار الملکش بخان بالغ مشهور است و در قدیم آن شهر را چکد و میگفته‌اند قلبیلای قاآن بر ظاهر چکدو شهری دیگر ساخت ولایت کشمیر شهری بزرگ است از اقلیم سیم بارو و خندقی عظیم دارد ولایت بسیار از اقلیم سیم و چهارم از توابع اوست مردم آنجا با ترکان آمیخته شده‌اند از این‌جهت صباحت اتراک و ملاحت کشمیریان جمع دارند.

کابل

مملکتی است از اقلیم سیم و بلاد و مواضع بسیار دارد و ارتفاعاتش نیشکر و دیگر محصولات گرمسیر است

قندهار

مملکتی بزرگست از اقلیم سیم و چهارم و بلاد بزرگش قراجالوک و ولی شانوک دار الملک آنجا است و دیگر بلاد و قصبات و قری و مزارع و مواضع از توابع آنست

دیار مکران

مملکتی بزرگست از اقلیم دوم و سیم و فسحتش دوازده مرحله دار الملک فرتول طولش از جزایر خالدات کرید و عرض از خط استوا صح ع هوایش گرمست و آبش از رود و دیگر بلاد بزرگ دارد مثل منصوریه و قری و مزارع بیشمار دارد

ولایت هند

مملکتی عریض و فسیح است و وسیع و طویل و بر و بحر و سهل و جبل آن اکثر گرمسیر است در غایت فسحت گفته‌اند آن مملکت یکی از معمورهٔ جهانست و روز و شب آن ولایت سمت مساوات دارد و هریک دوازده ساعت است و در زمستان اگرچه هوا سردسیر می‌شود درختان خشک نمی‌شود و اصناف ادویه که مدار قوت تن و معالجهٔ بدن بدانست در ولایت هند یافت می‌شود و در هیچ مملکت چندان نفایس و ظرایف و عجایب نیست که در دیار هند است و از مشاهیر شهرهای هند یکی دهلیست که دار الملک سلاطین رفیع مقدار و تختگاه رایان فلک- اقتدار بوده است دهلی از اقلیم دویم است و عمارات عالیات از خوانق و مساجد و ابواب البر و قصرها و ایوانها که مساکن سلاطین بوده است در او بسیار است و از مزار اکابر قبر ملک الشعراء امیر خسرو دهلوی در آن شهر است

اکراه

که اکنون دار الملک پادشاه عالیجاه جلال الدین محمد اکبر شاه بن همایون پادشاه بن میرزا بابر بن عمر شیخ بن میرزا سلطان ابو سعید گورکانست و شهریست در غایت نزاهت و عظمت عمارات خوب و منازل مرغوب در او بسیار است مجموع آن از سنک تراشیده و دیگر از بلاد هند

لاهور

است و آن شهریست بغایت بزرگ و در او قرب صد هزار خانه مردم‌نشین است و ارباب صنایع و حرفه در او بسیار می‌باشند و اجناس و ظروف و اسلحه و اقمشه و رخوت در او بیشمار چنانچه اگر صد هزار نفر که مجموع عریان باشند ببازار لاهور درآیند چندان اجناس از رخوت و سلاح و فرش و ظرف و هرچه ما یحتاج سپاهیان باشد در وی هست که مجموع آن صد هزار نفر مسلح و مکمل گردند مع‌ذلک تقاضای فاحش بدکاکین ایشان راه نیابد دیگری از آن بلاد احمدآباد کجرات و آن شهریست بغایت عظیم اما این زمان بسبب عساکر رو بخرابی نهاده و بمعموری اول نمانده است گویند در احمدآباد دوازده هزار دکان صرافی بوده است باقی چیزهای آن شهر را بر این قیاس باید نمود

ولایت کجرات

ولایتی است از هند در غایت نزاهت و لطافت و اهل آنجا بغایت لطیف و ملیح و نیکورخسارند چنانچه مولانا مشهدی گوید:

کجراتیان همه نمکین دل کبابشان میخورده‌اند خون شهیدان شرابشان و اسامی بعضی دیگر از بلاد هند اینست: سر اندیب سومنات قنوج مرغ ماهونه برهان پور بیجا بکر احمد آنکرکلکندی بیجاپور و بیدر و خیبر و ولایت هند بیحد و مراست و قری و قصبات آن در حیز حصر و احصا نمی‌آید چنانکه کجرات و کذرید که دو ولایتند از ولایات هند هریک هفتاد هزار پاره ده و قصبه دارد و همچنین بیجابور قریب بدوازده هزار قریه دارد

ولایت یمن

مملکتی عظیم است از اقلیم اول و دویم همه گرمسیر دار الملکش اکنون شهر غیر است و در سابق شهر صنعا بود و آب و هوای صنعا چنان موافق و معتدل بود که چهار میمل در یک مقام بسر می‌بردند و قصبهٔ عدن که از معظمات و متنزهات عمارات جهان بوده در صنعا ساخته بودند و عثمان او را ساخته و کنیسهٔ فلیس‌نام که ابرههٔ صباح در صنعا عمارت نموده بود در آنجا بوده و آن از عمارات عالیهٔ جهانست چنانکه از غایت زینت و رفعت عقل حیرت می‌آورد سفاح خلیفهٔ اول عباسی آن را خراب کرده مال بیقیاس از آنجا بدست آورده و شهر عدن قصبه‌ایست اما چون بندر آن ولایت است و کشتی از هند و چین و عمان و روم بآنجا آید شهرت عظیم دارد و حضرموت شهری کوچک است و هود پیغمبر آنجا آسوده و عمان شهری بزرگست از شهرهای یمن و آن دیار بدان منسوبست ولایت بسیار دارد و شهر بزرگش را بحر خوانند و ملک یمامه را در بعضی از کتب در آن ولایت شمرده‌اند و در چند موضع از حجر در قصبهٔ از قصبات یمامه دیوان جهت سلیمان علیه السّلام قصرهای عالی ساخته بودند از سنگ تراشیده و دار- الملکش یمامه بوده است

ولایت بادیة العرب

که بجزیرة العرب مشهور است از بهر آنکه دریاها و رودها بآن محیط است چه فرات از سواد عراق تا بصره تا ابله کشیده است و دریای بصره تا بندر جده که ولایت حجاز است احاطه نموده و ساحل مدینه و بسماوه گرفته می‌رود تا بقلزم و از آنجا درگذشته تا مصر کشیده است و جزیرة العرب از اقلیم دوم است و سوم و طولش از حدود شام تا بحر فارس و عرضش از مکه و تا نجف هریک تخمینا دویست هزار فرسنگ مسافت دارد و سکانش اعراب صحرا- نشینند و قبایل بیشمار و عربان قومی عظیم‌اند بکثرت حدود و در صفت شجاعت و سخاوت و فصاحت انصاف دارایند و کدام فخر و شرف برابر این تواند بود که حضرت خاتم النبیین و سید المرسلین و حبیب اله العالمین رسول اللّه صلی اللّه علیه و اله از آن قوم است و قرآن مجید و کلام حمید بلغت ایشان نازل گشته و شجاعت ایشان بدرجهٔ بوده است که جمشید پیشدادی ایشان را تیغ می‌خواند و در مجموع امم و طوایف عالم اهل آن شهر فصیح‌تر و بلیغ‌تر باشند و عاقل‌تر و کامل‌تر از مردم روستائی و سکان صحرا بخلاف اعراب که بدویان و صحرانشین فصیح‌ترند و قدرت کلام از انشاد اشعار بیشتر دارند یا در شهرها یکی دیگر از خصوصیات طبایع اعراب بادیه آنست که هیچ صنفی از اصناف انسان مثل ایشان نتواند دویدن و بعضی از آن طایفه چنانند که اسب تازی را بتک دریابند شرف الزمان طاهر الهروی در تألیف خود آورده است که در سنه ۵۴۷ عربی از بادیه بمرو آمده و او مردی لاغر سبک‌حرکت بوده روزی در بیرون شهر در کنار آبی جامه از سر کشیده باغتسال مشغول بود که ناگاه دو سوار ترک رسیده جامهای او را برداشته تازیانه بر اسبان زده عرب آن حالت مشاهده نمود از آب بیرون آمده مانند باد در رفتار آمده و خود را بسواران رسانیده جامهای خویش بازستد یکی از حاجیان حکایت کرد که وقتی بمکه می‌رفتم در صحبت قافله در میان بادیهٔ فرود آمدیم ناگاه عربی از میان بادیه بیرون آمده آهوئی آورده می‌فروخت ما آهو را از او خریدیم من در آن آهو بنظر احتیاط نگاه کردم جراحتی بر وی ندیدم از عرب پرسیدم که این ظبی را چگونه گرفتهٔ جواب داد که بتک پای من و حاضران تعجب کرده باور نداشتیم گفت این معنی سهلست او را بگذارید تا من بار دیگرش بگیرم و شما نوبت دیگر از من بخرید ما او را بگشادیم آهو بجست و او در حرکت آمد و چنان دویدند که از چشم ما غایب شدند ناگاه او را دیدیم که آهو را گرفته می‌آورد و ما بار دیگر آهو را از وی خریدیم و آهو را ذبح کرده بریان ساختیم و اعرابی نزد ما نشسته بود و حکایت می‌کرد چون طباخ آهو را حاضر کرد عرب برجست و سفره را از نزد ما ربود و آغاز دویدن کرد خدمتکاران از عقب او تاختند روی بازپس کرده گفت در وقتی که این آهو زنده بود از دست من نتوانست جست اکنونکه بریان شده گمان می‌برید که از دست من خلاص شد؟ بالجمله اگرچه دیار عرب گرمسیر است اما هوائی در غایت صحت و خوشی دارد و در آن زمین زرع و غرس کمتر باشد و عمارت و زراعت در چند موضع معدود است و معاش ایشان از نتایج دواب و مواشیست و لحم و حوش و حشرات صحرائیست مثل آهو و سوسمار و غیر آن ولایت بربر مملکتی وسیع است از اقلیم اول و دویم از بلاد مشهورش فاش شهری بزرگست در ساحل بحر و آب بسیار دارد و در او قرب ششصد آسیاگردان بوده و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک دارد

ولایت حبشه

مملکتی است از اقلیم اول و دویم و شهر و قصبات و قری بیشمار دارد و سیاهی رنگ ایشان از افراط حرارت زمین ایشانست و قومی در اقصای بلاد ایشان ساکنند صورتهای کریه زشت دارند و چشمهای بیرون خزیده و بینیهای فراخ و لبهای سطبر و گردنهای بغایت کوتاه و موهاشان از غایت جعودت بزابهٔ بلبل شبیه است و آن طایفه را زنگی نامند و ایشان چند قبیله‌اند قباده و قوه و کروه و علامین و آن جماعت را پیوسته باهم محاربت و مخاصمت و محارست باقیست و زمین ایشان از خیر و برکت خالیست و ذات آن طایفه از پیرایهٔ دین عاریست و بلندی قامت آن طایفه بجهت آنست که حرارت بندها را می‌گشاید و اشیاء را در نشاط آورد و بدین سبب پیوسته ارواح زنگیان بظاهر منبسط گردد و همواره در لهو و لعبند و رقص زنگیان شهرتی تمام دارد و در تاریخ ماوراء النهر مسطور است که یکی از سلاطین خراسان قصد تسخیر ترکستان کرده از جیحون بترمد عبور نمود و فوجی از زنگیان در لشکر او بودند ترکان را نظر بر آن طایفه افتاده چون هرگز زنگی ندیده بودند تصور نمودند که ایشان دیوند لاجرم بی‌آنکه محاربه کنند روی بهزیمت نهادند چون پادشاه عجم سبب هزیمت ترکان را بدانست غلامان زنگی بسیار خرید هرگاه که با ترکان او را محاربه افتادی ایشان را در مقدمه فرستادی وقتی که اتراک مکرر آن طایفه را دیده بنظر امعان در ایشان نگریستند گستاخ و دلیر شده نوبتی دیگر زنگی را شکستند و دیگر از ایشان نترسیدند در تاریخ ترکستان بنظر رسیده که نوبتی یکی از ملوک عجم دختر خان ترکستان را خطبه نموده و تحف و هدایای بسیار بدان دیار فرستاد، از آن جمله غلام زنگی بود چون ترکان هرگز ندیده بودند آن غلام در نظر خان مضحک نموده او را در مجلس خویش برد روز به روز مهم غلام در ترقی بود کار بجائی رسید که در کلیات و جزئیات امور ملک مداخله نمود و چون استقلال تمام پیدا کرد ناگاه خروج کرده خان را بقتل رسانیده بر مسند سلطنت نشست و اتراک او را قرا خان خواندند و این اسم از آن تاریخ باز در میان ترکان باقی مانده است ولایت حجاز و تهامه مملکتی است از اقلیم دوم و خلاصهٔ آن مکه و مدینه است شرفهما اللّه تعالی اما

شهر مکه

طولش از جزایر خالدات ع ز و عرضش از خط استوا کام پس طول و عرضش عز و کام باشد و آن بلده معظمه در درهٔ واقعست که طرف شرقی آن کوه ابو قبیس است و جبل شامات طرف شمالی آن کوه صنعا است و طرف جنوبی آن کوه مروه است و آن زمین محل کشت و زراعت نیست قوله تعالی «بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» مأکول و ملبوس از ولایات دیگر بدانجا میآرند و دیار طایف بر هشت فرسنگی مکه است و شهر طایف قریب بکوه عرفه است و در آن کوه برف و یخ می‌باشد و در دیار عرب بغیر از آن کوه در هیچ محل دیگر برف نمی‌باشد و هوای طایف بسبب قرب آن کوه بغایت خوشست و هوایش و میوهایش بسیار نیکو و بسیار خانهٔ کعبه را زادها اللّه شرفا در وسط مکه است و آن خانه را حضرت شیث بن آدم از گل و سنگ بنا نهاده بود و سبب این بنا آنکه چون توبهٔ آدم مقبول افتاد آن حضرت بر مفارقت جفت گریه بسیار می‌کرد حق سبحانه و تعالی خانهٔ از بهشت که از یک‌دانه یاقوت سرخ بود بجهة استیناس آدم بزمین فرستاده در موضعی که امروز خانهٔ کعبه است نزول یافت بزیارت آن امر فرمود چون بعد از انتقال آدم بجنة مخلد آن خانه نیز انتقال یافت شیث بشکل همان خانه خانهٔ از سنگ بنا کرد و در زمان طوفان آن خانه خراب شده قرب دو هزار سال همچنان بماند تا ابراهیم خلیل بامر ملک جلیل خانه کعبه را باین شکل که اکنونست عمارت فرمود و بنای حضرت خلیل را قریش قبل از بعثت رسول صلی اللّه علیه و اله در سال سی و پنجم از مولود حضرت ویران ساخته بتجدید عمارت کردند عبد اللّه زبیر در زمان استیلای خود بنای قریش را خراب ساخته بار دیگر از نو ساخت و حجاج ظالم بعد از استیلای خود بنای عبد اللّه را خراب ساخته بار دیگر از نو ساخت بر شکلی که قریش عمارت کرده بودند بهمان ترتیب عمارت کرد طول خانهٔ کعبه بیست و چهار گز و یک شبر است و عرضش ۲۳ گز و شبر و بلندیش بیست و هفت زرع و بامش بقلعی اندوده‌اند و ناودانش از نقره است و از خواص خانه یکی آنست که هیچ مرغی بر بالای آن نتواند پرید هوای مکه گرم است و آبش از قدیم بغیر از چاه زمزم نبود و آن آب شورمزه است اما در عهد هرون الرشید زبیده خاتون زوجهٔ وی که عورتی خیره و فاضله بود در مکه کاریزی اخراج کرد و در زمان مقتدر عباسی آن کاریز مسدود شده مقتدر آن را روان ساخت و در زمان القائم باللّه نوبتی دیگر مطموس شده بسعی القائم آن آب باری جاری شد و بعد از خلفا بر یک انباشته شده مدتی مسدود شده تا در زمان سلطان ابو سعید خدابنده امیر چوپان که بر مملکت سلطان فرمانروا بود آن را جاری گردانیده لولهای مسین در زمین نشانده تا باریک انباشته نشود اکنون در مکه آن آب روانست و مردم آنجا اکثر سبزه چهره‌اند و بتجارت مشغول

مدینه مکرمه

اول آن شهر را یثرب می‌گفتند چون سید عالم صلی اللّه علیه و اله آن بلده را مدینه خواندند باین اسم موسوم شد روضهٔ مقدس آن حضرت در شهر مدینه است و شهر مدینه از اقلیم دویم است عضد الدولهٔ دیلمی آن بلدهٔ مکرمه را بارو کشیده اگرچه شهری وسط است اما در نفس شهر مقدار کف دستی خرابه نیست هوایش بغایت گرم است و آبش از کاریز و مزروعات و باغستان و رز بسیار دارد و خرمای عجوه و بردی آنجا بغایت لطیف است و نازک می‌باشد و در هیچ ولایتی خرما به آن خوبی نیست، مردم آنجا سبزچهره‌اند و بتجارت مشغولند و در شأن مدینه احادیث کثیره وارد است منها «قال النبی (ص) من استطاع ان یموت بالمدینة فلیمت بها فانی اشفع لمن یموت بها» از خواص آن شهر است که چون در آن شهر تردد کنند عرق خوشبوی از مترددین حاصل شود و روضهٔ منورهٔ سید عالم در مدینه است در حجرهٔ عایشه و اکنون داخل مسجد است در جانب یسار قبله که کنج پائین شرقی و جنوبیست چون سید عالم بمدینه هجرت فرمود آن موضع زمینی ساده بود آن سرور آن زمین را خریده مسجدی ساخت از خشت خام و چوب خرما عثمان بن عفان در زمان خود مسجد را فراخ گردانیده دیوارش را بسنگ منقش بلند گردانیده و سقفش را از چوب ساج ترتیب داده و ولید بن عبد الملک بر آن عمارت افزوده مهدی عباسی و مأمون بر وسعت آن افزوده و در اطراف آن مسجد مانند مسجد الحرام مدارس و خوانق و ابواب البر بسیار ساخته‌اند و امیر چوپان در غربی آن مدرسهٔ و حمامی ساخته و قبل از آن در مدینه حمام نبود و در مدینه از مشاهد متبرکه مزار فایض الانوار امام حسن و امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر الصادق (ع) و هم- چنین قبر فاطمه زهرا سلام اللّه علیها و مزار فاطمهٔ بنت اسد مادر علی بن ابی طالب در آنجاست و قبور صحابهٔ کرام در آن بلده بسیار است

دیار حمیر

مملکتی است طویل و عریض منسوب باقلیم اول

دیار سبا

ولایتیست از اقلیم دوم و سوم و ذکرش در قرآن مجید آمده

ولایت شام

بعضی از اقلیم سوم و برخی از اقلیم چهارم گفته و دار الملکش شهر دمشق از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات عج ع و عرضش از خط استوا لح‌ند اریم بن سام بن نوح در آن زمین باغی ساخته بود که بباغ مشهور است و تا امروز بآنباغ مثل می‌زنند و مواضع خرم و نزه را باغ ارم می‌گویند و شداد بن عاد در آن زمین عمارت بسیار کرد از آن جمله بهشتی ساخت که عمارت آن خشتی از سیم و خشتی از زر بود و در جویها بجای آب گلاب روان ساخت و بجای سنگ‌ریزه جواهر نفسیه در تک جویها ریخت و خاک آن باغ مشک و عنبر بود؛ درختانش را ساقه از طلا و نقره و برگ از زمرد و فیروزه و شکوفه از مروارید شکل میوهایش از طلاء مرصع بجواهر ترتیب داده بود «قوله تعالی إِرَمَ ذٰاتِ اَلْعِمٰادِ اَلَتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهٰا فِی اَلْبِلاٰدِ» و تارخ که آذر عبارت از اوست و بقول جمهور پدر ابراهیم خلیل است و بروایت بعضی عمش در آن حدود شهر دمشق را طرح انداخته باتمام رسانید و تارخ وزیر نمرود بود و بعقیدهٔ مسود اوراق نمرود عبارت از کیکاوس کیانیست و بعد از تخریب دمشق اسکندر رومی بتجدید در عمارت آن سعی نمود و بعد از آن ملوک بنو امیه بر عمارات می‌افزودند تا بجائی رسید که دورش هیجده فرسنگ بمساحت درآمد هوایش معتدلست و اندکی بگرمی مایل و فی الجمله عفونتی دارد و آبش از رودیست که آن رود از طرف بعلبک می‌آید و در بهار آن آب گذار بدشواری می‌دهد و از آنجا بکشتی گذرند و از سرچشمه آن رود تا دمشق هیجده فرسنگ است و در این مسافت این آب از سایهٔ درختان می‌آید بدین سبب ناگوارنده است و باغستان عوطهٔ دمشق را بر این آب ساخته‌اند و آن موضع از متنزهات جهانست چنانکه گفته‌اند که در ربع مسکون چهار موضعست که در خرمی و خوشی عدیل و نظیر ندارد اول عوطهٔ دمشق و شعب بوان در ولایت فارس و سغد سمرقند نیز از جمله آن چهار موضعست طول عوطه دو منزلست که تخمینا دوازده فرسنگست و عرضش یک منزل و جامع دمشق که ولید بن عبد الملک مروان ساخته مزار انبیاء کرام بسیار است در زمینی که اکنون بر درگاه مسجد است و آن را باب حیران خوانند یحیی ابن زکریا را شهید کردند و سر مبارکش بر در آویختند و در عهد یزید پلید سر مبارک امام حسین را در همان روز بر نیزه کردند و در تاریخ شام مسطور است که ولید شش هزار مثقال طلا صرف عمارت آن مسجد کرده است و شرح و صفت آن مسجد در این مختصر مناسب نیست و ولید بر در دروازهٔ دمشق دار الشفائی و دار الضیافهٔ ساخت و پیش از او کسی دار الشفائی و دار الضیافهٔ نساخته بود در صور الاقلیم مسطور است که محصول پنجساله دیار شام صرف آن دو عمارت کرد ارتفاعات دمشق از غله و میوه مجموع خوب می‌آید و کوه قایسون بر ظاهر دمشق ظاهر است و بر آن شهر مشرفست و در آن کوه غارها واقع است و در آن کوه مزار اکابر انبیا بسیار است و از آن جمله در او غاریست که آن را مغارة- الجوع خوانند که هفتاد پیغمبر در آنجا از گرسنگی مرده‌اند

رحبة الشام

بر شرقی فرات افتاده است و از شهر تا کنار آب دو هزار گام مسافت است و دور بارویش پنج هزار و پانصد گام است باغستان فراوان دارد و اکثر درختانش در سالی دو نوبت ثمر دهند از میوه‌هایش سیب و انگور و امرود بغایت لطیف و شیرینست طول باغستان آن در عهد بنی امیه چهار فرسنگ و در عرض یک فرسنگ بوده طرطوس از توابع شام است و از عمارات عمر بن عبد العزیز است و هارون الرشید آن شهر را بارو کشید هوایش معتدلست و ارتفاعاتش وسط مکه (عکظ) شهریست و قلعه محکم دارد و از بناهای شاپور ذو الاکتافست هوایش گرم است و بر کنار دریا واقعست بهمن زره شهری کوچک است و آن را سیف ترک در زمان معتصم عباسی عمارت کرد

حلب

شهری بغایت بزرگست و مجموع عمارات آن از سنگ تراشیده است و اکثر فرش بازارها و کوچها نیز از سنگ تراشیده است و در میان محلات چاه‌ها کنده‌اند بسبب آب باران که از بام خانها فرود می‌آید و بر سر آن چاه‌ها سنگهای مشبک انداخته‌اند تا آب باران از آن فرجه‌ها بچاه فرورود و در شهر حلب منازل عالی نزه بسیار است و کاروانسرائی بصفا از سنگ تراشیده ساخته‌اند و تجار از هر دیار در آنجا تردد می‌نمایند و کثرت ارباب تمول و اغنیا در او بمرتبه‌ایست که در هیچ موضع مشاهده نیفتاده است هوایش در گرمی و سردی معتدلست لیکن اکثر اوقات بسبب عفونت هوا در آنجا بیماری و وبا واقع می‌شود و بر شهر قلعه‌ایست مستحکم از سنگ تراشیده و آن قلعه دو حصار دارد و در حصار اول نخجیر بسیار سر داده‌اند از میوه‌هایش انجیر و انگور نیکو است

انطاکیه

شهریست در غایت خوشی و معموری هوایش سازگار و میوه‌هایش از همه نوعی بسیار و از عمارات عالی آن شهر مسجد جامعی است و کنیسه در رسالهٔ ملک شاهی مسطور است که در آن مسجد ستونیست از چوب صنوبر یک پاره که هر ضلع از اضلاع اربعهٔ آن یک گز باشد یا زیاده و در بلندی چهل گز و در کنیسهٔ آن گنبدیست چهل گز و در بلندی هشتاد گز طبقه اول آن عمارت را از سنک تراشیده ساخته‌اند و طبقهٔ دویم را از آجر و گچ و چوب مسقف گردانیده‌اند و بام وی را بقلعی اندوده و باقی شهرهای شام اینست: عرفه حمص حمالا دفته بعلبک هره ندم راس العین اردن در فارس- نامه مسطور است که بر ظاهر شهر اردن دریاچه‌ایست که چهار فرسخ دور آنست و عمق آن را هیچکس نمیداند نوبتی یکی از سلاطین خواست که عمق آن را معلوم کند در کشتی نشسته بمیان دریاچه رفت و آسیا سنگی را در رسنی بسته فروگذاشت و چون ده هزار گز ریسمان در آب فرورفت هنوز سنگ بته نرسید گمان کردند که مگر سنگ بته رسیده و آن گرانی بسبب ریسمان بسیار است سنگ را برکشیدند چند بیضهٔ مرغ در زیر سنک بسته بودند تا چون سنگ بته رسد بیضها شکسته گردد و حال معلوم شود چون ریسمان تمام شد و سنگ را برکشیدند، تخم مرغها بحال خود بودند و هزار گز دیگر اضافه کردند هم بته نرسید و در شهر اردن که زمینش از سنگ است چون ده گز فروروند بآب دریا رسد و آب دریاچه شیرینست و بغایت گوارنده قرقیسا الیاعین الورد و حصن تبوک بسرحد شام واقعست و مقام اصحاب الایکه آنجا بوده است مدین که مقام شعیب پیغمبر بوده بر شش منزلی آنجا است

دیار فلسطین

ولایت فلسطین را بعضی داخل شام گرفته‌اند از اقلیم سوم است بفلسطین بن آدم بن سام بن نوح منسوبست دار الملک آن دیار شهر بیت المقدس است و بعبری آن را یلبا خوانند طولش سول و عرضش از خط استوا لانه بر بلندی افتاده و آن شهر را که مسجد بیت المقدس در آنجا واقعست اورشلیم گویند آن مسجد را پیغمبر (ع) بشکرانه آنکه طاعون و وبا از میان بنی اسرائیل مرتفع شد طرح انداخت و سلیمان باتمام رسانید از تاریخ اتمام عمارتش الی یومنا هذا دو هزار و ششصد و هشتاد سال باشد و بخت النصر که باعتقاد بعضی از ارباب اخبار رهام بن گودرز است بکین شعیای پیغمبر که بنی اسرائیل او را پاره‌پاره کرده بودند لشکر باروشلیم کشیده بنی اسرائیل را قتل و اسیر کرده آن مسجد را نیز خراب ساخت و بعد از مدتی هم یکی از ملوک فارس آن را بتجدید عمارت کرد نام سایر بلاد فلسطین اینست کنعان و رمله بلغا غره عسقلان سلیم ارتحا که در زمان موسی پیغمبر دار الملک جباران بوده و بقولی دار الملک فلسطین شهر بلغا بوده و بلاد قوم لوط که آن پنج شهر معظم معتبر بوده و بمؤتفکات مشهور است در دیار فلسطین بوده و سبب خراب آن شهرها کثرت لواطه و نافرمانی حضرت کبریای سبحان بوده و اکنون در آن زمین گیاه نمی‌روید و تیرگی و ظلمتی عظیم دارد و لا شک زمینی که محل غضب الهی و مورد قهر جناب حضرت جلال پادشاهی باشد چنین بود

ولایت مصر

ملکی فسیح و عریض است و باقلیم سوم منسوب طولش از جزایر خالدات سح ز و عرضش از خط استواک در تاریخ مغرب مسطور است که آن شهر از عهد خلیل الرحمن تا اوان یوسف علیه السّلام در غربی رود نیل واقع بوده و از شهر تا آب یک فرسخ مسافت داشته و عمارات عالیه در آن بلده بسیار بوده و اکنون آن شهر در ریک پنهانست و بعضی از رؤس عماراتش ظاهر و آن را مصر کهنه خوانند و بفرمان فرعون ولید بن مصعب عمارات مصر بیشتر آورده بکنار آب رسانید و بر لب نیل بجهة خود عمارتی رفیع منیع ترتیب داده بود باروی آن را از روی کشیده و چهار جوی از رود نیل در آن عمارت که مشتمل بر باغی بزرگ بود روان ساخت و صندوق مهد حضرت کلیم را کنیزان آسیه زن فرعون در آن جویها یافتند و عمارات فراعنه تا آخر عهد خلفای اسماعیلیه اکثر برقرار بودند مؤلف تاریخ مغرب گوید که در سنه ۵۰۱ بمصر رسیدم و در آنجا خانهٔ دیدم از رخام تراشیده و اشکال افلاک و نجوم و اقالیم سبعه و صور حیوانات بر او نگاشته و چنان متحرک ساخته که عقل در دیدن آن متحیر می‌گشت و در اوایل اسلام عمرو عاص که حاکم مصر بود بر شرقی نیل شهر فسطاط را بنا نهاد و در شهر مصر عمارات شش طبقه و هفت طبقه می‌سازند در مجموع آن مردم ساکن می‌باشند چنانکه هر طبقهٔ ملک شخصی است و عمرو عاص در فسطاط جامعی از سنگ ساخته است و گنبد مقصورهٔ آن را از سنگ سفید برآورد و مجموع قرآن را بنقاری در آن مقصوره نگاشته‌اند در آنجا مع چهار هزار قندیل آبگینه روشن میشده و ولید بن عبد الملک نیز در فسطاط جامعی در کمال زینت و صفا ساخته و در سنهٔ خمسین و مأتین در زمان معتمد عباسی اکثر عمارات مصر سوخته شد و احمد بن طولون آن را مرمت کرده عمارات بسیار بر شهر فسطاط افزود و آن زیادتی را قراقه می‌گفتند قبر شافعی در قراقه است و در سنهٔ اثنان و ثلاثین و ثلاثمأه المعز لدین اللّه اسماعیلی علوی غلام خود جوهر خادم را بمصر فرستاده تا در آن ولایت شهر قاهرهٔ مغربه را طرح انداخته باتمام رسانید و الحاکم باللّه نبیرهٔ معز در او عمارت وافر کرده و در استحکامش سعی نمود و در جنب آن شهری ساخته موسوم بحسینیه گردانیده و هر دو بهم پیوسته یک شهر شد و عمارتش بمرتبهٔ رسید که بقول صاحب معجم البلدان زیاده از شش هزار مسجد و هزار و دویست حمام در مصر معمور بود و در اول زمان مستنصر علوی قحط و غلائی عظیم در مصر روی نموده و بعلاوه آن بسبب شکسته شدن بندها که در آب نیل بسته بودند زراعت نمی‌شد و مهم بجائی رسید که رطلی گندم بپانزده مثقال طلا یافت نمی‌شد و متغلبان ضعفا و مساکین را کشته می‌خوردند و مع‌ذلک آتش در شهر افتاده بسیاری از منازل و اماکن و عمارات سوخته شد و بدین سبب اکثر عمارات خراب شده بعد از آن امیر- الجیوش بدار الجمال در عمارات و زراعات آن سعی بلیغ نموده آن دیار را بحال عمارت آورد و بعد از زوال دولت اسماعیلیان چون دولت منتقل بآل ایوب شد صلاح الدین یوسف ابن ایوب در سنه ۵۵۲ تلافی آن سوختگیها کرد و آن مداین را باروی کشیده دورش بیست و نه هزار و سیصد گز اکنون آنچه داخل آن حصار است شهر مصر است هوای مصر بگرمی مایلست و آبش موقوفست بر نیل و آن آبی گوارنده و خوش‌طعمست بمرتبهٔ که غربا تصور می‌کنند که مگر آن را بشکر ساخته‌اند گویند که درخت انار ترش چون آب رود نیل خورد شیرین گردد و از این‌جهت انار ترش در مصر کم باشد و بکثرت مکث تغییر بحال او راه نمی‌یابد و بحکم افسون یک فرسنک از طرف عالی و یک فرسنک از طرف اسفل مصر نهنک ضرر نمی‌تواند رسانید و نهنک جانوریست مخصوص رود نیل در مسالک الممالک مسطور است که رود نیل از جبل القمر برمیخیزد از آن طرف خط استوا و از جنوب بشمال می‌رود و چون بدین جانب خط استوا می‌رسد و رود بحیره جمع می‌شود و از آن بحیرات بیرون آمده بر بلاد حبشه و زنک و بونه گذشته بدیار مصر می‌رسد و در اول زیاده از شط العرب می‌باشد و عرض آن زیاده از یک فرسنگ است پس به هفت بخش می‌شود بخشی باسکندریه و بخشی بدمیاط و بخشی بعریش و بخشی بنیف می‌رود و یک بخش بیشتر آن بمصر می‌آید و در سه ماه بهار بتمامت املاک مصر می‌نشیند و در سه ماه تابستان چندان کم می‌شود که بر آن زمینها که آب در وقت زیادتی بر آن گذشته است زراعت می‌کنند و احتیاج بآب ندارند و مأمون خلیفه در رود نیل مسجدی از سنک رخام ساخته و بر آن مسجد علامات وضع کرده بجهة کمی و زیادتی آب که اگر از آن علامات چهارده گز آب بگیرد آن سال وسط الزراعه باشد و اگر زیاده از چهارده گز بالا آید اکثر الزراعه و اگر کمتر از چهارده گز بلند شود اقل الزراعه و قحط و چنین مقرر است که تا هفده گز بلند شود خراج سلطانی بر او باشد و هر زمین که بعد از هفده گز بسته شود آن زمین را خراج نباشد و آن را فیض ربانی گویند حاصلش نیشکر و غله و میوه است و باقی بلاد مصر اینست دمیاط نیف عریش و این سه شهر وقف سادات علویه است و آب نیل که مذکور گشت که به هفت بخش می‌شود سه بخش از آن بدمیاط و نیف و عریش می‌رود و بخش دیگر بالف یوم و وجه تسمیهٔ آن شهر آنکه یوسف از نیل نهری عظیم به هفتاد روز بریده آن شهر را عمارت کرده فرعون بر زبان راند که هذا عمل الف یوم

قلزم

شهری معظم است و باقلیم سوم منسوبست و دار الملک بنو اغلب بوده و شهرهای بسیار و قصبات و قرای بیشمار تابع قیروانست و از آن جمله اسامی بعضی اینست قالس که شهری بزرگست و در او جامه‌های نیکو می‌بافند و ردیمه و رقاده و رقاصه

قیروان

شهری وسط است از توابع مصر بر ساحل دریا و آن دریا به آن شهر منسوبست

افریقیه

و آن چند ولایتست

مملکت مغرب

ملکی وسیع است و از اقلیم سوم طرابلس و مهدیه و قموسه و قوطاحیه از شهرهای مشهور افریقیه است و دار الملک آن ولایت قوطاحیه است باروی آن بلده را از سنگ مرمر پرداخته‌اند، در ایام خلافت عثمان که مسلمانان بدانجا لشکر کشیدند اهل شهر در حصار متحصن شده طبل مخالفت فروکوفتند و اهل اسلام بعد از محاصرهٔ بسیار آن شهر را گرفته حصارش را خراب کردند و اکنون دو برج از سنک مرمر هنوز باقیست و در اندرون شهر دو ستون در عمارتی از عمارات خراب شده باقی مانده است دورش پانزده گز و طولش چهل گز و امروز دار الملک آن ولایت شهر افریقیه است

ولایت اندلس

اندلس دار الملک آن ولایت است و وسیع و مشتمل بر چند شهر و توابع و قری بیشمار دارد از اقلیم سوم و برخی از چهارم در قدیم- الایام دار الملک آن ولایت شهر قرطبه بوده و در دیار مغرب شهری از او بزرگتر و پرنفع‌تر و پرمیوه‌تر نبوده است و باروی آن را از سنگ تراشیده باتمام رسانیده‌اند مردم بسیار در آنجا ساکن بوده‌اند و مشاهیر بلاد این دیار اینست: اسلیقه وادی الحجاز قرقشونیه قنطر قسطنطنیه قلعه دیوب قریقیه و اسلحیه و فیروزیه و قازه و قرنا که شهری بزرگ است و در او معدن آهن و سنگ مرمر و از میوه‌هایش فندق بیشتر است و مدینة- النحاس که از عجایب عمارات جهانست دار الملک است دور باروی آن چهار فرسنگ و بلندیش زیاده از پنجاه ذرع و دروازه ندارد و بعضی گفته‌اند که ذو القرنین اکبر ساخته است و اصح آنکه دیوان بفرمان سلیمان ترتیب داده‌اند و مفسران در تفسیر آیهٔ کریمه «وَ أَسَلْنٰا لَهُ عَیْنَ اَلْقِطْرِ وَ مِنَ اَلْجِنِ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِهِ» گویند که از آن چشمه روی گداخته بیرون آمده آن بارو ساخته شده و بنی آدم آنجا کمتر رسد و در عهد بنو امیه شخصی بآنجا رسیده عبد الملک حاکم اندلس موسی بن نصر را فرمود تا بآنجا رفته تفتیش آن حال نماید و بنگرد که در آن حصار چه چیز است و موسی بآنجا رفته نتوانست که از میان حصار چیزی معلوم کند چنانکه شرح این حال در اول کتاب بتقریبی مذکور شد بالجمله بخلیفهٔ مروانی پیغام داده که مگر سلیمان علیه السّلام دیوان را در آن شهر بند کرده و این افغان ایشانست و نزدیک بمدینة النحاس بحیره‌ایست که همواره موج می‌زند مانند دیگی که از حرارت آتش بجوش آید و بر گردش نی بسیار رسته موسی چند نفر از غواصان را در آنجا فرستاد ایشان ظرفی چند مدور از مس و قلعی بیرون آوردند که بر آن ظروف مهر زده بودند چون آنها را شکستند از جوف بعضی شکل سواری باسلاح از طلا بیرون می‌آمد و از بعضی از صورت پیاده و می‌گفت یا نبی اللّه معاوذی الیک قط موسی دانست که حضرت سلیمان علیه السّلام دیوان را در آنجا مقید ساخته صاحب معجم البلدان گوید که اهل جزیره قایس که در غربی اندلس است همواره از مردم بربر متضرر می‌بودند حکیمی از آنجا طلسمی ساخت که بربری بآن جزیره نمی‌توانست رسید چنانچه در عهد پیشدادیان و کیانیان که ملوک عجم بوده‌اند در اصطخر فارس طلسمی ساخته بودند که هر ترکی که بآنجا می‌رسید کور می‌شد

ولایت اسکندریه

از اقلیم سوم است ذو القرنین اکبر ساخته و بعد از هزار سال که آبادان بود خراب شد اسکندر رومی آن را بتجدید عمارت کرد و آن شهر بر کنار شهر روم است هوایش بگرمی مایلست و آبش قسمتی است از اقسام سبعه رود نیل که سبق ذکر یافت و آن هوا با آن آب چنان موافقست که اگر آن آب را در چاهی کنند و سه چهار سال بگذارند تغییر در او ظاهر نشود و در آنجا جامه‌بافی را بدرجهٔ اعلی رسانیده بودند و مردمش شافعی مذهبند و در جنب آن شهر بچهار فرسنگی قلعهٔ عظیم است که بر روی بنا نهاده‌اند و بر دریا مشرفست و آن حصار بواسطهٔ ارتفاع و علو بمنارهٔ اسکندریه موسوم است و مشهور است و آن قلعه از معظم عمارت جهانست چنانکه در بعضی کتب آمده که در آنجا زیاده از پانصد خانه بوده و بلندی دیوارش ششصد گز است و در این زمان آن مناره در میان دریا است و آن زمین را آب گرفته است و پلی از سنک ساخته‌ان که اندر آن مناره روند چون از در مناره بدرون رفتند از جانب دست راست دریست و عمارتی ترتیب داده‌اند مربع که طول هر ضلعی بیست ارش باشد و شعاع آفتاب از بالای عمارت از دو جانب در او می‌افتد و در این عمارت بجانب دست چپ دری دیگر است و از آن در چون بیرون روند دو راه پیدا شود یکی بر یمین و یکی بر شمال و بهر راهی که خانها پیدا شود در یکدیگر گشاده و عدد آنها بسیار است و چون از مجموع این خانها بگذرند از خانهٔ بزرگ بدستور خانه اول که بر درگاه مناره بود پیدا شود و بر آن خانه نیز بر جانب یمین و یسار دو در مرتب ساخته‌اند و از هریک از آن درها که درآئی خانه ظاهر گردد و هم بدستور اول در یسار باشد که غریبان بآنجا روند و راه بیرون آمدن نیابند و هم‌آنجا هلاک شوند لاجرم در وقت رفتن دلیلی با خود می‌برند و چون از این خانها بگذرند راه بالا رفتن بمناره پیدا گردد و چون مسافتی قطع کنند باز خانهای بزرک و خورد پیدا شود بشیوه اول و بدین دستور تا بر سر مناره رسند و بر بالای آن میلی مربع بر آورده‌اند ببلندی نود گز و بر بالای آن میل دیگر مثمن ببلندی هم نود گز و بر بالای آن میل مثمن میلی دیگر هم مدور سی گز و بلیناس حکیم بفرمان اسکندر آئینهٔ ساخته بود که قطر آن هفت گز بود و در آن میل مدور نشانده و بطلسمات چنان کرده که چون در آئینه نگریستندی هرچه در اسلامبول واقع شدی پیدا بودی و از اسکندریه تا اسلامبول عرض دریا قرب سیصد فرسنگ باشد و بدین سبب فرنگیان را زحمتی عظیم رسیدی و چون رومیان تسخیر اسکندریه می‌کردند کشتیها مرتب ساخته سپاهیان در آنجا نشسته متوجه آن بلده می‌شدند اهل اسکندریه در آن آینه نگریسته این معنی را تمام مشاهده می‌نمودند و مستعد دفع آن طایفه می‌گشتند و چون کشتی فرنگیان نزدیک می‌رسیدند بوقت غروب چرب می‌کردند شعاع بر هر کشتی که افتادی مجموع اهل کشتی بسوختی و بهیچ وجه دفع آن میسر نمی‌شد و در زمان حکومت عمرو عاص فرنگیان جمعی را باسکندریه فرستادند و آن طایفه مدتی در آن شهر بسر برده خود را مسلمان وانمودند و زهد و ریائی پیشه کردند تا در نظرها اعتباری یافتند آنگاه نزد عمرو عاص که خود را در مکر و حیله ثانی ابلیس می‌دانست فریب یافته بطمع گنج آن را بشکافت (کذا) و هیچ نیافت و حکمتی چنان بشومی آن مردمک ضایع شد و عاقبت بشآمت ابطال آن طلسم فرنگیان اسکندریه را از تصرف اهل اسلام بیرون آوردند و الیوم در تصرف ایشانست در تاریخ مغرب مسطور است که از اسکندریه بدین مناره راهی در زمین از سنگ بریده‌اند طولش بیست گز و عرض هشت گز و بر یک جانب این مناره خارج از قلعه عمارتی عظیم بوده است گویند که آن عمارت سلیمان (ع) است و در آن عمارت قریب سیصد ستون از سنگ رخام ساخته‌اند و بر سر این ستونها سنگی یک پاره از سنگ سماق نصب کرده و آن ستونها بمرتبه‌ای روشن و شفاف بوده که هرچه در مقابل واقع می‌شده عکس آن چیز در آن سنگها ظاهر میگشته صاحب جامع الحکایات گفته که بعد از فوت سلیمان علیه السّلام دیوان عمارت را در دریا انداختند و چهار ستون و کوشکی را که بر درگاه آن عمارت بود گذاشتند اما این قول ضعیف می‌نماید ظاهرا آب دریا زیاد شده آن عمارت را فروگرفته است صاحب جامع الحکایات گوید که آن ستونی را که باقی مانده چون آفتاب برآید میل بجانب شرقی کند و چون آفتاب فرورود بگردد و بجانب مغرب متمایل شود و در حین گردش آن ستون بجانب مشرق مردم سنگها برده در زیر ستون نهند چون بطرف مغرب میل کند آن سنگها را خورد سازد و بر درگاه آن عمارت چهار ستون از سنگ رخام سرخست و نقطهای سیاه بر او افتاده مانند جزع بلکه بهتر و کوشکی بالای این چهار ستون هم از سنگ ترتیب داده‌اند اکنون یک ستون قائمست و سه ستون شکسته شده و نیز یکی از آن ستون را بر بالای کرسی مربع سنگی نهاده‌اند و هر ضلعی از اضلاع کرسی شش گز باشد و بلندی کرسی ده گز است و آن ستون بر بالای کرسی است و مدور است دورش هشت گز و بلندیش سی گز و سنگی یک پاره بر سر این چهار ستون نصب کرده‌اند مانند سقفی و بر بالای آن سنک کوشک بلندی پنجاه گز ساخته‌اند و آن عمارت را عمود صوارم گویند و دیگر عمارات آن را بر این قیاس باید کرد

صعید مغرب

مملکتی عظیم است از اقلیم دوم و سوم و شهر مشهورش قسار است مواضع و قصبات بسیار دارد و اکثر آن دیار گرمسیر است و مردمش مسلمانند و در زهد و تقوی درجه عالی دارند

طنطله

شهریست که بر سر کوه ساخته‌اند و اکثر عماراتش از سنک تراشیده است و در دامن آن شهر نهری روانست در بزرگی برابر شط بغداد و آن شهر توابع بسیار دارد.

طنجه مملکتی وسیعست

قسطنطنیه

از اقلیم ششم است طولش از جزایر خالدات لوک و عرضش از خط استوا فح ع طالع عمارتش از خط استوا برج سرطانست قسطنطنین رومی از قیاصره روم ساخته و از قدیم الایام دار الملک دیار فرنک بود اکنون چند سال شد که سلطان محمد عثمانی که پادشاه روم بود و بغایت عادل و فاضل و خوش‌طبیعت بر آن ملک استیلا یافته آن بلده داخل بلاد اسلام گشت و سلطان محمد سلیم بر ولایت مصر و شام استیلا یافته و اکنون مجموع دیار روم و مصر و شام و یمن و حجاز و حبشه و بعضی از دیار مغرب و عراق عجم و نوشیروان و ارمنیه در تصرف آل عثمانست بالجمله آن شهر در جزیرهٔ افتاده است که سه طرفش غربی و شرقی و جنوبی ببحر متصل است شمالش بخشکی پیوسته است و از طرف شرقی و غربی طول آن جزیره شش فرسنگست و آن بلده در قدیم دو بارو داشته بلندی باروی درونی هفتاد و دو گز و عرضش بیست و پنج گز هزار و بیست و پنج برج دارد و در هر برجی یک ملازم و باروی بیرونی در علو چهل و دو گز است و عرضش هشت گز و فاصله میان هر دو بارو شصت گز و در آن شهر کنیسه‌ایست که حواریان ساخته است طولش سیصد گز و عرضش دویست گز و بلندی دیوارش صد گز و سقف گنبد آن کنیسه را از مس ساخته‌اند و در آن شهر کنیسه دیگر بوده فرنگیان او را بیت المقدس خواندندی طولش یک میل که مطبخ فرمان ایشان بوده و نزدیک آن مطبخ سنگی سبز زمرد مانند طولش بیست و چهار گز عرضش شش گز بدیوار خانه‌اش صدر آن مقام نشانده و بر او شکل عیسی و مریم (ع) نگاشته و بر جوارش دوازده مثال بر اشکال حواریان ساخته بودند از طلای احمر هریک در طول دو گز و نیم و چشمهاشان از یاقوت سرخ فروزان کرده و در وقت فتح آن تماثیل بدست سلطان محمد افتاد.