سرکشان بهپیوندند. ولی سپاهیان از این کار پی بر از درون رضا قلیخان برده دیگر او را به ریاست نشناختند و چون رئیس دیگری نداشتند این زمان هم دسترس به تهران یا دیگر جاها نبود که دستوری بخواهند این بود که دکتر سید احمد خان را که رتبه سلطانی داشت به ریاست پذیرفتند و تا دیرزمانی که راه میانه شهر و دژ باز بود من نیز در کارهای آنان دخالت مینمودم و چون بیم آن میرفت که مردم اوباش نیرو یافته و دژ را گرد فروگیرند در اندک زمانی پول و آرد و دیگر ذخیرهها به اندازه چند ماهه برای آنان تهیه نمودیم.
در این میان آقایان به سختگیری آغاز کرده از آمدوشد سپاهیان به شهر جلوگیری کردند و یک روز که یکی از سپاهیان به شهر آمده بود او را دنبال نمودند و او برای نگهداری خود شلیک کرد و کسی از شوشتریان کشته گردید این بود که راه میانه شهر و دژ بسته گردید سپاهیان به محاصره افتادند.
اما ادارههای دیگر رئیس نظمیه از اینکه همچون دیگران به شیخ خزعل خان نپیوسته پشیمان بود و چنین خواب دیده بود که کسی او را به رفتن نزد شیخ راهنمایی میکند و میخواست به دستاویز این خواب به ناصری شتافته همچون دیگران به شیخ بپیوندد و این بود که شبانه اداره را بیسرپرست گذارده و روانه ناصری گردید ولی در نیمه راه گرفتارش کرده به زندان فیلیه فرستادند و به مقصودی که داشت دست نیافت.
پس از رفتن او شبی سرکشان به اداره ریختند و آنجا را تاراج نمودند.
رئیس امنیه را که میخواستند بگیرند شبانه گریخته به دژ سلاسل