هجا است. علامات اين خط هم با زحمات راولينسن و (نرّيس) انگليسى در سال ۱۸۵۵ كاملا معلوم گرديد و محقق شد كه اين زبان عيلامى يا زبان شوشى جديد است. بعد بخط سوّم پرداختند. در اينجا كار كردن اشكالات بيشترى داشت زيرا، چون اين خط كمتر از دو خط ديگر جا گرفته بود، در ابتدا پنداشتند كه ايدئوگرامى است، يعنى هر علامت نماينده كلمهايست، ولى بعد كه دقيق شدند يافتند كه اين نسخه ترجمه نسخۀ پارسى است و اسامى شاهان بواسطۀ چند علامت نوشته شده. پس معلوم شد كه اگر اين خط الفبائى نباشد لااقل هجائى است.
مونتر در ۱۸۰۲ گفته بود كه بعض علامات خط سوّم شبيه علاماتى است، كه بر آجرهاى بابلى نوشته شده و از خرابههاى اين شهر قديم بدست آمده. بعد اكتشافات (ليارد)[۱] و (بتتا)[۲] در نينوا ثابت كرد كه خط سوّم كتيبههاى هخامنشى همان خط آسور و بابلى است و ديگر شكى نماند كه شاهان هخامنشى بعد از زبان پارسى قديم و عيلامى زبان و خط آسور و بابلى را، كه زبان و خط نخستين مردم متمدن آسياى پيشين بود، استعمال كردهاند. در اين زمان مباحثات راجع به زبان و خط شروع شد و بالاخره محقق گرديد كه اين زبان زبان سامى است و خط از حيث مرحله بين خط مفهومنويسى و هجائى، يعنى بعض علامات نماينده مفهومى و برخى نمايندۀ هجا يا سيلابى است. پس از آن (اپپر)[۳] عالم فرانسوى و هينكس بخواندن خطوط ميخى بابلى شروع كردند. در اين رشته هم (راولينسن) مستقلا بخواندن نسخۀ آسورى كتيبه بيستون پرداخته به نتائجى رسيد، كه دو عالم مذكور هم رسيده بودند، و در ۱۸۵۱ نتيجۀ زحمات خود را با فهرست ۲۴۶ علامت خطّ بابلى و قرائت صحيح علامات مزبوره طبع و منتشر كرد. در ۱۸۵۷ آسورشناسى مىبايست نخستين امتحان خود را بدهد، زيرا بنا به تقاضاى انجمن آسيائى پادشاهى لندن[۴] چهار نفر عالم آسورشناس دعوت شدند كه هريك جداگانه يكى از كتيبههاى آسورى را بخوانند. چهار نفر اينها بودند: راولينسن، تالبتّ، اپپر، هينكس. هركدام