«ولا تحسب مقال الّرسل حقّاً | ولکن قول زور سطّروه | |||||
وکان الّنّاس فی عیش رغید | فجاء و ابالمحال فکدّروه». |
«گمان مبر که گفتار پیغمبران حقّ است؛ ولی حرف زوری است که ثبت و ضبطش کردهاند. و مردم زندگانی آسودهای داشتهاند، آنان موضوع محالی را بمیان آورده مکدّرش ساختهاند».
بعقیدهٔ او، دین، بضرب شمشیر تحمیل مردم شده؛ چنانکه میگوید:–
«اتوکم باقوالهم والحسام | یسدّ به زاعم ما زعم | |||||
تلوا باطلا و جلوا صارماً | و قالوا صدقنا و قلنا نعم». |
«آوردند برای شما گفتارهاشانرا در حالی که هر پندارندهای با شمشیر میبندد (بگردن دیگران) آنچه را که پنداشته است. خواندند باطلی را و کشیدند شمیشیری را گفتند ما راست میگوئیم و ما هم گفتیم بله...»
او، دین را سبب عداوت اقوام با یکدیگر انگاشته و میگوید:–
«ان الّشرایع القت بیننا احنـاً | و اورثتنا افانین العداوات | |||||
و ما ابیحت نساء الّروم عن عرض | للعرب الاّ باحکام الّنبّوات» |
«شریعتها در میان ما کینه انداختند و انواع دشمنیها را برای ما بارث گذاشتند و مباح نشد عرض و ناموس زنان روم برای اعراب مگر برحسب احکام نبوّتها».
باعتقاد او، پیروان ادیان غایهٔ اساسی آنها را هرگز رعایت ننمودهاند.
و در این خصوص چنین میگوید:–
«ما اسلم المسلمون شرّهم | ولا یهود لتوبة هادوا | |||||
ولا الّنصاری لدینهم نصروا | وکلّهم لی بذاک اشهاد» |
«نه مردم از شرّ مسلمانان سالم ماندند و نه یهود از جهة توبهای رستگار گشتند نه نصاری دین خود را یاری نمودند و رفتار و کردار آنان همگی گواه این گفتارمنند».
او، مذهب را دامی در دست زعما تصوّر کرده و میگوید:–