من آورده است تا ایام اقامت مرا در رشت همواره به یاد من بیاورد.
۳ نوامبر = ۱۲ ربیعالثانی
با اینکه ساختن جادهای از رشت تا پیرهبازار در روی زمینی لجنزار مشکل بوده راهی که درست کردهاند هم خوب است و هم خوب از آن مواظبت میکنند.
طی این راه که از میان باغات هلو و نارنج و پرتقال میگذرد یک ساعت بیشتر طول نمیکشد، این درختها همه به علت آنکه آفتاب بر فرق آنها میتابد و در ایام گرما ریشۀ آنها در آب است رشد و خرمی مخصوصی دارند.
کلیۀ عبور و مرور بین رشت و انزلی و بالعکس از طریق پیره بازار و از روی رودخانهای که به همین نام است انجام میگیرد و پیره بازار جز این اهمیتی دیگر ندارد. قایقی که شش پاروزن آن را میرانند در ظرف سه ساعت از پیره بازار تا انزلی اشیاء و مسافرین را میبرند اما تا مدتی که قایق روی رودخانه است کمتر به استعمال پارو احتیاج است فقط چهار نفر از پاروزنها طناب بلندی را که به دکل بستهاند میکشند اما همین که به مردابی میرسند که انزلی در شمال آن است به پارو زدن مشغول میشوند، ما که قبل از ساعت نه از رشت حرکت کرده بودیم ظهر به انزلی پیاده شدیم.
انزلی که دروازۀ گیلان در ساحل بحر خزر و راه ایران از طریق این ولایت است بندری است که بدبختانه کشتیهای بخاری نمیتوانند در ساحل آن لنگر بیندازند.
شهر کوچک است و در میان ابنیۀ آن فقط عمارت سلطنتی جلب توجه میکند آن هم به سبب بلندی و شکل غریب آن.
امر عجیب آن که تلگرافخانه را در آن طرف مرداب قرار دادهاند و کسی که میخواهد تلگرافی بفرستند که با قایق به آن طرف مرداب برود در صورتی که میشد که آن را به جای عبور دادن سیم از دریا در همین طرف در محل آخرین تیر تلگرافی میساختند و اهالی را از زحمتی بیهوده میرهاندند.
بعد از آنکه سراسر انزلی و عمارت سلطنتی را که لطفی در آن ندیدم طی کردم به تلگرافخانه رفتم بعد به داخل کشتی کرنیلف[۱] که کشتی کوچک و تمیزی است از
- ↑ Corniloff