پرش به محتوا

برگه:ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.pdf/۱۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

با خود به قصر قصه‌ها بردند
و اکنون
دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آب‌های جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیده‌است و بوئیده‌است
در زیر پا لگد خواهد کرد؟

ای یار، ای یگانه‌ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند.
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده‌

نمایان شد

انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگ‌های تازه که در شهوت نسیم نفس میزدند