برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بانگ میمیرد و در آتش درد
میگدازد دل چون آهن من
میکنم ناله که کامی، کامی
وای بردار سر از دامن من

اهواز- زمستان ۱۳۳۳