اندوه نمیخوری؟!. عرب گفت: «به پشت این کوه نیز امیدی میدارم و به آنجا خواهم رفت که اگر پیدا نکردم نشسته و بیکبارگی گریه را سر خواهم داد»، گفت: «ما در بدبختی بزرگی افتادهایم. دشمنی همچون دولت روس میداریم. ولی به پایان این جنگ امیدی هست که راهی به روی ما باز شود که اگر آن هم نبود باید بنشینیم و یکبارگی هرچه خواهیم کرد بکنیم». من میخواستم خیابانی گوش به سخنان ما دهد و با هم به کنار آییم. این بود روزی در حیاط تجدد با او فراهم نشستیم و من چنین گفتم: «آقا شیخ، یک ایرادی که به شما میگیرند و من نیز آنرا بد میشمارم آنست که مردانی را که از آغاز جنبش مشروطه در این راه کوشیدهاند شما دور میرانید و بجای آنان کسان بدنام و دشمنان دیروزی آزادی را میآورید». گفت: «آن کسانیکه شما میگویید، میآیند و در جلوی آدم ایستاده اندیشه خود را پیش میکشند. لیکن این کسان هرچه ما بگوییم، بی چون و چرا پیروی خواهند کرد». گفتم: «ولی اگر روز سختی برسد آنکسان چون خود اندیشه و باور میدارند ایستادگی نمایند و جان فشانند ولی این کسان در بند هیچی نیستند و همانکه دشمن را تواناتر از شما دیدند بسوی او شتابند». گفت: «شما هنوز جوانید و ناآموزده میباشید». من دیگر سخنی نگفته برخاستم.
یکروز دیگری کسانی از شناختگان دموکراتها بنزد من آمدند. چون مرا بییکسو[۱] میشناختند از خیابانی و همراهانش گله بسیار کردند. گفتم: شما ایرادهاتان بنویسید که من به آقاشیخ بدهم و پاسخ خواهم. آنان این کار را کردند و یکرشته ایرادهایی نوشتند.
ولی خیابانی بجای آنکه از میانجیگری من خشنودی نماید آزردگی نشان داد و به آن پاسخی نداد. از اینجا من نومید شده با کسانیکه با من میبودند خود را کنار گرفتم.
یکی از ایرادهایی که به خیابانی گرفته شد این بود که دو سال پیش دموکراتها دشمنی آشکاری با وثوقالدوله نموده و بودن او را در کابینه عینالدوله نپذیرفته بودند. ولی اکنون که خود او نخستوزیر شده و با یک بیباکی پیمان ۱۹۱۹ را با انگلیسیان بسته بود، خیابانی خاموش شده به سخنی نمیپرداخت. در تهران آزادیخواهان با آن پیمان دشمنی آشکار مینمودند و هیاهو در میان میبود. دموکراتها در آذربایجان بیکبار خاموش مینشستند و روزنامه تجدد کمترین ایرادی به آن پیمان نمیگرفت.
این ایراد که گرفته میشد خود خیابانی پاسخ نمیداد. یارانش چنین میگفتند: «شناختن آنکه این پیمان بسود یا بزیان ماست کار آسانی نیست».
در همان روزها کسانی از هواداران خیابانی میهمانیها میدادند و مرا میخواندند و خواستشان برداشتن رنجش از میان میبود. از کسانی که در این میانجیگریها پا در میان
میداشت اسدآقاخان میبود. این جوان در جنگهای مشروطه یکی از گردان[۲] گردیده و در جنگ روس دلیریهای بنام کرده و با دیگران به استانبول رفته اینزمان به تبریز بازگشته و در میان