خواهی در آنها ریشه دوانیده همه بخروش برخاستند. از شیراز و اسپهان و کرمان و قزوین و مشهد و رشت تلگرافهای پیاپی رسید، و همه میگفتند آمادهایم که دستهای جنگجو بتهران روانه گردانیم».
دربارهٔ سهشنبه دوم دیماه میگوید: «در نیمههای روز دانسته شد مشروطه خواهان خود را چیره دیده، و خواسته اند این چیرگیرا هرچه بیشتر گردانند، و پاسبانان شاه را بیم دادهاند که هرگاه دست از همراهی با شاه برندارند زنان و کودکان ایشان گرفتار خواهند بود. بریکاد قزاق را بدینسان بیم دادهاند و آشکاره گفتگو از کشتن شاه مینمایند. درباریان بسیار افسرده میبودند، و شاه بجان خود میترسید و کسان و پرستارانش از وی دوری گزیده بودند و از هرسو گفته میشد شاه بیش از یکهفته زنده نخواهد ماند».
دربارهٔ روز چهارشنبه سوم دیماه میگوید: «شاه از اندرون بیرون نیامد. در دو بار که وزیر مختار هولند پرک دیدن خواست که دربارهٔ بست نشینی سعدالدوله گفتگو کند بدستاویز بیماری پرک نداد»
پیروزی آزادیخواهان و پایان آشوب چنانکه گفتیم، در این میان وزیران با برگزیدگان مجلس نشستها کرده گفتگوی آشتی را پیش می بردند. شاه زبون گردیده آنچه خواست مجلس میبود بی چون و چرا میپذیرفت، و تنها بازماندن امیربهادر را در کشیکچیباشیگری درخواست میکرد. از کتاب آبی بر می آید که یکی هم میخواسته بیرون کردن برخی از نمایندگان را از مجلس بطلبد، ولی از ترس گفتن نیارسته. ترس وی چندان میبود که از ملایان و اوباشان توپخانه نگهداری نیارست، و روز شنبه فرستاد که دوباره چادرها را برچیدند، و آنان که کارشان برسوایی کشیده روی رفتن بخانه های خود نمیداشتند، در نزدیکی توپخانه در ارک چند خانهای باجاره گرفتند و بآنجا رفتند.
شاه بیکبار سپر انداخته سر فرود آورده بود. لیکن چون سران آزادی تبریز در تلگرافخانه نشسته، از مجلس پاسخ درخواست خود را دربارهٔ برداشتن شاه میخواستند، و از اینسوی تلگرافهای تبریز به