میبردند تا در دم خانه نیرالسلطان (خانه پهلوی تلگرافخانه) روان از تنش بیرون رفت. ولی مردم دست برنداشتند و تا میدان توپخانه برده و در آنجا وارونه آویزانش کردند، و بیشرمی نیز دریغ نگفته یکی از اندام هایش را بریدند و بدهانش دادند.
از بس خشمناک و برآشفته میبودند کسی جلوگیری نمیتوانست و نمی یارست. بسیاری از آنان جستجوی حاجیمیرزا رفیعخان، دارندهٔ دیهها و انبارهای محمد علیمیرزا را، میکردند که همورا بگیرند و از پهلوی حاجی قاسم بیاویزند.
این پیش آمد میرسانید، که چنانکه در شورش فرانسه در پاریس رخ داد، گروه بیچیزان و پابرهنگان پیش آمدهاند و کمکم چیره میگردند، و خود نشان آن بود که شورش ریشه دوانیده و اینست «خاصیت» خود را بیرون میآورد. این «خاصیت» شورش است که یکتوده نخست دست بهم داده خود را از زیر دست خود کامگان و درباریان بیرون آورند و سپس گروه بیچیزان و سختیکشان پیش آمده بکینهجویی از توانگران و خوش زیندگان پردازند. در پاریس دانتون و روبسپیر و هبر بجلو این گروه افتادند و به پشتیبانی آنها بود که بیکرشته کارهای هراسانگیز تاریخی برخاستند. در تبریز کسانی مانند دانتون و ربسپیر نبودند، و گرنه در اینجا نیز «هراس» فرمانروا توانستی گردید.
بدینسان تبریز با شور و آشوب روز میگزاشت. در اینمیان از ماکو پیاپی تلگرافهای دادخواهی میرسید و چنانکه خواهیم آورد انجمن با تهران در گفتگو و سختگیری میبود.
اما قرهداغ رشیدالملک آنجا را ایمن گردانیده بود، و روز دوشنبه نوزدهم خرداد (۲۸ ربیعالثانی) تلگرافی ازو رسید که مادر و عمه و برادر بیوکخان بلشکرگاه آمده و بستی نشستهاند و برای بیوک خان آمرزش و زینهار میخواهند. بیوکخان پشیمانی مینماید و بگردن میگیرد که آنچه تاراج کرده مردم باز گرداند، و خونبهای کشتگان را نیز دهد، و پس از این دیگر نافرمانی بانجمن و توده ننماید.
این نقشه را برای فرونشاندن خشم مشروطهخواهان و رهانیدن