از کوچانیدن ینیان بیونان خوشنود نبودند و بنابراین به پلوپونسیها گفتند: شما حق ندارید، در مستعمرات ما دخالت کنید (مستعمرات ما، یعنی جاهائی که بدست مهاجرین آتنی آباد شده، نه اینکه تابع آتن بوده باشد، چه میدانیم که کلیۀ مستعمرات یونانی در آسیای صغیر تابع پارس بود م.).
بالاخره، چون پلوپونسیها دیدند، که آتنیها مخالفت میکنند، با آنها همراه شدند و یونانیها اهالی جزیرۀ سامس و خیوس و لسبس و سایر جزائر را، که با یونانیها مساعدت کرده بودند، در اتحاد خود پذیرفتند، ولی قبلا از آنها بقید قسم قول گرفتند، که هیچگاه بر ضدّ این اتحاد اقدامی نکنند. پس از آن یونانیها بطرف هلّسپونت حرکت کردند، با این نیت که پل آن را خراب کنند، چه تصوّر میکردند، که پل مزبور تا این زمان باقی است.
در این وقت که یونانیها بطرف هلّسپونت میرفتند، بقیة السیف قشون پارس، که در قلۀ میکال مأمنی یافته بود، بطرف سارد روانه شد و ماسیستس۱ پسر داریوش، که شاهد شکست قشون پارس بود، در راه آرتااینتس سردار پارسی را مورد خطاب و عتاب قرار داده و بسیار او را توبیخ کرده چنین گفت: «تو، با وجود اینکه سردار بودی، خود را ترسوتر از زن نشان دادی و از این جهت مستوجب همه نوع مجازاتی، زیرا تو زیانی بزرگ به خانوادۀ سلطنت رسانیدهای». هرودوت گوید، در پارس بزرگترین توهینی، که به کسی میتوان کرد، این است، که آنکس را ترسوتر از زن بدانند. از این جهت آرتااینتس در خشم شده قمۀ خود را از غلاف کشید، تا برادر شاه را بکشد، ولی در این حال کسناگراس۲ نامی از اهالی هالیکارناس، که پشتسر او بود، آرتااینتس را بلند کرده به زمین زد و بعد قراولان در رسیدند. وقتی که خشیارشا از این واقعه مطلع شد، یونانی مذکور را بسیار نواخت و، به پاداش اینکه برادرش را نجات داده بود، حکومت ولایت کیلیکیّه را به او اعطا کرد.
(کتاب ۹، بند ۱۰۷)
________________________________________
(1) - Masistes.
(2) - Xenagoras.
تاریخ ایران باستان جلد ۱