پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۸۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که نجات یافته بودند، از معجزه‌های دیگر نیز حکایت می‌کردند. از جمله دو نفر سوار سنگین اسلحه با قد و قامت خارق عادت آنها را تعقیب کرده می‌کشتند. اهالی دلف حکایت کنند، که این دو سوار از پهلوانان محلّ بودند و یکی را فیلاکوس۱ و دیگری را اوتونااوس۲ می‌نامیدند (پهلوانان به عقیدۀ یونانیهای قدیم یعنی اشخاصی، که در زمان حیات شجاعتهای فوق‌العاده نشان داده بودند و روح آنها، بعد از مرگ، این محل را حمایت می‌کرد. م.). سنگهائی، که از قلۀ کوه بطرف پارسیها غلطید، تا زمان ما در زمینی، که وقف می‌نرواپرنه‌آ است، وجود دارد» (کتاب ۸، بند ۳۶-۳۹).

این حکایت هرودوت می‌رساند، که پارسیها بمعبد دلف از جهت اینکه در نزد یونانیها خیلی مقدس بود اصلا داخل نشده‌اند و درصدد تعرّض هم نبوده‌اند. جهت معلوم است: اوّلا پارسیها نسبت بمقدّسات ملل تابعه غالبا با نظر احترام می‌نگریستند و فقط در موارد نادر مانند یاغی‌گری متعدد یا معامله بمثل از این قاعده تجاوز می‌کردند. موارد احترام بالاتر از قول هرودوت ذکر شده از جمله قضیّۀ داتیس سردار ایران و مجسمۀ آپلن است، که در صفحۀ (۶۸۱) ذکر شد و نیز حکایت جنگل مقدّس زوس لافیس تیانی، که در صفحۀ (۷۷۶) گذشت. دیگر اینکه معبد دلف نزد تمام یونانیها مقدس بود و، چون در قشون ایران یونانیهای زیاد، چه از مستعمرات یونانی در خارج و چه از خود یونان، مانند تسّالیها و تبی‌ها و اوسیها و غیره بودند (صفحۀ ۷۷۱)، سیاست اقتضا می‌کرده، که حسّیّات مذهبی آنان را مجروح نکنند، بخصوص که اهالی دلف مقاومت نکرده فرار کرده بودند. بعدها یونانیها خواسته‌اند، این مصونیّت معبد را برب النوع خودشان نسبت داده باشند و این حکایت را از قول کاهنان معبد مزبور یا غیب‌گوها ساخته‌اند، اما اینکه هرودوت آن را ذکر کرده، جهت معلوم است. مورّخ مذکور کتاب‌های خود را برای یونانیها می‌نوشته و بروایتی، چنانکه در مدخل ذکر شد، در یکی از بازیهای المپ برای جمعی از یونانیهائی، که در آنجا گردآمده بودند، کتاب خود را می‌خوانده و معلوم است، که می‌بایست حسّیّات مذهبی یونانی‌ها را


________________________________________

(1) - [۱]

(2) - [۲]

  1. Philacus.
  2. Autonaus.