در سیسیل فوت کرد، پادشاهی به او رسید. لئونید سیصد نفر اسپارتی با خود برداشت، سیصد نفری که اولاد داشتند، و از اهالی تب فقط سیصد نفر دعوت کرد، تا آنها را بیازماید، چه شهرت داشت، که اهالی تب با پارسیها بودند. اسپارتیها لئونیداس را حرکت دادند، تا سایر یونانیها هم حرکت کنند، ولی خیال نداشتند تمام قوۀ خود را بفرستند، چه منتظر بودند، عید کارنی۱ که ۹ روز طول میکشد، بگذرد. سایر یونانیها هم میخواستند اعیاد المپی بگذرد و از این جهت فقط دستهجاتی حرکت دادند. وقتی که خبر پیش آمدن قشون خشیارشا به یونانیهائی، که در ترموپیل بودند رسید، به وحشت و اضطراب افتاده مشورت کردند، که چه کنند. تمام پلوپونسیها مصمم شدند، که عقب نشسته ایستم یعنی تنگۀ کرنت را دفاع کنند، ولی چون لکریها و فوسیدیها این پیشنهاد را با تنفر رد کردند، لئونیداس تصمیم کرد در محل بماند و رسولهائی باطراف فرستاد، تا کمک برای او بفرستند. در این احوال خشیارشا مفتشی فرستاد، تا ببیند دشمن چه میکند و عدۀ آن چیست. سوار پارسی آمد و باردوی یونانی نزدیک شده تفتیش کرد، بیاینکه یونانیها مزاحمتی به او برسانند و، چون عدّهای در جلو دیوار این تنگ و قسمتی از پس دیوار بودند، سوار پارسی فقط عدۀ اولی را دید. در این حال یونانیها به ورزشهای عادی اشتغال داشتند، و عدهای موهای خود را شانه میکردند. هرودوت گوید (کتاب هفتم، بند ۲۰۹) وقتی که سوار برگشت و آنچه را که دیده بود بشاه گفت، خشیارشا در حیرت شد، که چرا یونانیها میخواهند بمیرند و بقدر قوّه از طرف بکشند. این رفتار لاسدمونیها را مضحک دانسته دمارات پسر آریستون را خواست، تا تحقیقاتی دربارۀ لاسدمونیها بکند. دمارات چنین گفت: «شاها، سابقا هم زمانی که ما بعزم این جنگ حرکت میکردیم، من لاسدمونیها را برای تو توصیف کردم. وقتی که من چیزهائی را از پیش میدیدم و میگفتم، تو میخندیدی. سعی من بر این است، که در پیشگاه تو حقیقت را بگویم، حرف مرا حالا هم گوش کن. اینها آمدهاند، که با ما در سر این تنگ جنگ کنند. عادت این مردم چنین است، که چون مصمم
________________________________________
(1) - [۱]
- ↑ Carnies.