برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۷۶۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خواست کشتی‌ها را سان بیند. فرماندهان بحریه به کشتی‌ها فرمان دادند، که بقدر چهارصد پا از ساحل دور شده لنگر اندازند و بعد بخطّ مستقیم صف بستند، چنانکه پیشانی کشتیها بطرف ساحل بود. در این موقع تمام سپاهیان بحری کاملا مسلّح بودند. خشیارشا در کشتی صیدائی از پیش کشتیها گذشته آنها را سان دید و بعد از آن از کشتی پیاده شده دمارات پسر آریستون را، که در این جنگ شرکت داشت، خواست و بدو گفت: «اکنون برای من گواراست، که این سؤال را از تو بکنم. چنانکه تو بمن گفته‌ای و از یونانیهای دیگر شنیده‌ام، شهر تو کمتر و ضعیف‌تر از سایر شهرهای یونانی نیست. حالا تو بمن بگو، که آیا یونانیها جسارت مبارزه را با من خواهند داشت؟ اگرچه من تصوّر می‌کنم، که تمام یونانیها و مردمان غربی اگر جمع شوند، نتوانند در مقابل حملۀ من پا فشارند، با وجود این می‌خواهم عقیدۀ تو را در این باب بدانم» دمارات در حال جواب داد «شاها، حقیقت را می‌خواهی بگویم یا آنچه که تو را خوش آید؟» خشیارشا گفت حقیقت را بگو و بدان، که از محبت من نسبت به تو نخواهد کاست. دمارات: «شاها، چون می‌خواهی حقیقت را بدانی و برای اینکه بعدها مرا از جهت دروغ‌گوئی مقصر نکنی، پس می‌گویم، که یونان همیشه در مکتب فقر پرورش یافته، امّا تقوای یونانیها زادۀ فقر نیست، بل نتیجۀ قوانینی است، که معتدل می‌باشد، ولی سخت اجرا می‌شود (یعنی استثنا نمی‌کنند. م.) و این تقوی در مقابل فقر و استبداد اسلحۀ ما است. یونانی‌هائی که در حوالی دریانها سکنی دارند، همگی شایان تمجیدند، ولی از آنها حرف نمی‌زنم، فقط در باب لاسدمونیها گویم، که اولا این‌ها تکالیف تو را نخواهند پذیرفت، زیرا این پیشنهادها باعث اسارت یونان است. ثانیا آنها بر تو قیام و با تو جنگ خواهند کرد، و لو اینکه سایر یونانیها مطیع تو شوند. اما اینکه عدۀ آنها چقدر است، شاها، این سؤال را از من مکن، همین‌قدر بدان، که اگر لشکر آنها حتی هزار نفر یا بیشتر و یا کمتر باشد، باز آنها با تو خواهند جنگید». خشیارشا خندیده چنین گفت «دمارات، چه می‌گوئی؟ هزار نفر می‌توانند با این انبوه سپاهیان

تاریخ ایران باستان جلد ۱