عقیدۀ تو صحیح بود و من بیجهت به تو سخت گفتم. پس از آنکه تأمل کردم، تصمیم خود را تغییر دادم، ولی شخصی در خواب مرا راحت نمیگذارد و تصمیم آخری مرا تصویب نمیکند. در دفعۀ دوّم با تهدید از نزد من رفت. اگر این روحی است، که از طرف خدا ارادۀ او را بمن الهام میکند، باید همان روح نزد تو هم ظاهر شود. گمان میکنم، که این در صورتی، خواهد بود، که تو جامۀ مرا بپوشی، بر تخت من نشینی و بعد در بستر من بخوابی». اردوان راضی نمیشد، این کار کند، چه صحیح نمیدانست بر تخت شاهی نشیند، ولی بعد باصرار خشیارشا پذیرفت، که چنین کند و گفت: «شاها، به عقیدۀ من بیک اندازه مهم است، که شخص عاقل باشد یا برأی عاقلانۀ دیگری اهمیت بدهد. در تو هر دو هست، ولی ارتباط تو با اشخاص بد تو را گمراه میکند. دریا، با وجود اینکه از هر چیز نفعش بیشتر است، از جهت بادهای تند نمیتواند تمام خواص طبیعی خود را بروز دهد، من از سخنان خشن تو ملول نشدم، افسردگی من از آن بود، که دو عقیده در مجلس آن روز اظهار شد، یکی حاکی از غرور و عدم رضایت از حال حاضر و خواستن چیزهای زیادتری، دیگری از اعتدال، و تو عقیدهای را، که برای تو و پارسیها بد بود، پسندیدی. حالا تو گوئی، که از تصمیم خود برگشتهای، ولی روحی تو را از مرخص کردن قشون منع میکند. تجربۀ من بیشتر است و میگویم، که این خوابها کار خداوند نیست. عادتا ما در خواب چیزهائی میبینیم، که در روز بآن اشتغال داریم و، چون در این چند روز همواره بمسئلۀ جنگ مشغول بودیم، ازاینجهت است، که تو چنین خوابهائی دیدهای. اگر چنین نباشد و این خوابها الهامی از طرف خدا باشد، بس باید آن بشود، که تو گفتی، یعنی روح بمن ظاهر شده و همان بیان را بکند و، اگر روح بخواهد چنین کند، لزومی ندارد، که من رخت تو پوشم و در بستر تو خوابم، چه روحی، که از طرف خدا میآید، جاهل نیست، که مرا از تو تمییز ندهد، یا فقط ازاینجهت، که من رخت تو را پوشیدهام، پندارد، که من توام. ممکن است، که روح بمن اعتنائی نکند و مرا لایق این افتخار نداند،