برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۷۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و تأمل بعکس بر شیرین دارد، و لو اینکه در حال بدست نیاید. شاها، این است نصیحت من به تو، امّا تو ای مردونیه پسر گبریاس، با حقارت از یونانیها سخن مران، چه آنها در خور این نوع قضاوت نیستند. با تهمتی، که به آنها می‌زنی، شاه را به جنگ با آنها تحریک می‌کنی و تمام جدّ و سعی تو متوجه این کار است، ولی این کار نباید بشود. در افترا دو نفر تقصیر دارند و یک نفر مظلوم است، مفتری مقصر است، زیرا به غایب چیزهای واهی نسبت می‌دهد. مقصر است نیز کسی، که قبل از تحقیق اعتماد به حرف‌های بی‌اساس می‌کند. امّا غایب در این مورد دو دفعه مظلوم است، یکی از این جهت، که شخصی به او تهمت زده و دیگر اینکه کسی او را آدم بد می‌داند.

اگر با این مردم حتما باید جنگ کرد، بکنیم، ولی شاه باید در مملکت بماند و من و تو اولاد خودمان را در اینجا گروی دهیم. تو تنها به جنگ برو، اشخاصی را، که می‌خواهی انتخاب کن و هر قدر قشون می‌خواهی بردار. اگر جنگ، چنانکه تو گوئی، خاتمه یافت، شاه اولاد مرا بکشد و با آنها مرا هم اعدام کند.

اگر چنان شود، که من گویم، اولاد تو کشته شوند و خودت نیز، اگر سلامت به خانه‌ات برگشتی. هرگاه این ترتیب را نپذیری و قشون‌کشی بیونان کنی، این را پیش‌گوئی می‌کنم: چون به پارسیهائی، که در اینجا مانده‌اند، خبر رسید، که باعث بلیه‌ای بزرگ برای پارسیها گردیده و کشته شده‌ای و جسد تو در خاک آتن یا لاسدمون طعمۀ سگ‌ها و طیور گشته، آنگاه خواهند دانست، که تو شاه را به جنگ چگونه مردمانی بردی». بر اثر این نطق خشیارشا در خشم شده چنین گفت:

«اردوان، تو برادر پدر منی و نسبت تو را از مجازاتی، که باید در ازای سخنان توهین‌آمیزت ببینی، نجات می‌بخشد. با وجود این من جزائی ننگین برای تو معین می‌کنم و آن چنین است، که مانند شخصی ترسو در جنگ یونان شرکت نکنی و با زنان در اینجا بمانی. بی‌تو هم من آن کنم، که گفتم. من پسر داریوش و نوۀ ویشتاسپ و نبیرۀ ارشام و پسر نبیرۀ آریارمنا و از اعقاب چیش‌پش و کوروش و کبوجیه و چیش‌پش و هخامنش نیستم، اگر آتنی‌ها را تنبیه نکنم (هرودوت در

تاریخ ایران باستان جلد ۱