قسمت اولی مقدمات جنگ
تحریکات یونانیهای فراری
وقایع قبل از جنگ را هرودوت چنین شرح داده (کتاب ۷، بند ۷): دمارات پادشاه سابق اسپارت، که در زمان داریوش به او پناهنده شده بود، حالا از نزدیکان خشیارشا گردیده همواره به او میگفت، که شاه میتواند به آسانی پلوپونس را بگیرد، حکومت آنجا را تغییر داده دمارات را پادشاه کند و البته در این صورت او دستنشاندۀ ایران خواهد بود. خانواده آلهآد۱، که در تسالی مقتدر بودند، نیز شاه را تحریک میکردند، قشون بیونان بفرستد، با این خیال که از تسلط ایران در یونان مقام خودشان را محکم کنند. علاوه بر اینها خانوادۀ پیزیسترات، که بعد از عدم بهرهمندی ایرانیان در ماراتن تا اندازهای مأیوس شده بودند، در این زمان باز امیدوار شدند، که به کمک ایران در آتن حکمران شوند و، چون والی ایران در لیدیّه از لجاجت آنها خسته شده بود و دیگر وقعی بحرف آنان نمینهاد، به دربار ایران آمده و، با دیدن این و آن از متنفذین درباری، راهی به خشیارشا یافته او را به جنگ با آتن تحریک میکردند. در همین اوان خانوادههای دیگر یونانی، که میخواستند به حکومت و اقتدارات سابق خودشان برگردند، غیبگوئی را موسوم به انماکریت۲، که کتابهای زیاد با خود داشت، پیدا کرده پیش انداخته بودند و او به کتابهای خود نگاه کرده میگفت، نوشته شده، که یکی از پادشاهان پارس هر دو طرف هلّسپونت (داردانل) را بهم اتّصال خواهد داد و بعد با دلائلی ثابت میکرد، که این پادشاه خشیارشا است و او باید یونان را تسخیر کرده به دوستان خود بدهد. بالاخره تحریکات یونانیها و شاید نیز میل خشیارشا به جهانگیری باعث شد، که او تمایلی به جنگ یافت و با این مقصود مجلس مشورتی بیار است، تا عقیدۀ بزرگان ایران را در باب جنگ بداند و نیز آنها را از نقشۀ خود آگاه کند.
مجلس مشورت
در این مجلس او بزرگان را مخاطب قرار داده چنین گفت (هرودوت، کتاب ۷، بند ۸): «پارسیها، من نمیخواهم در میان
________________________________________
(1) - Aleades
(2) - Onomacrite.
تاریخ ایران باستان جلد ۱