جبابره مینامیدند. چنانکه گذشت در زمان داریوش به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر حکومت ملی اعطا شد. ۳ - مقدونیّه که پادشاه دستنشانده داشت. ۴ - در فینیقیّه شهرهای صور و صیدا نیز پادشاهانی داشتند. ۵ - در جزیرۀ قبرس در هریک از نه شهر آزاد امیری بود. ۶ - در فلسطین تا نحمیا امیران محلی و بعد از او کاهنان بلندمرتبه این صفحه را اداره میکردند. در بعض شهرهای آسیای صغیر و سوریّه همچنین بود. ۷ - سیرن نیز پادشاه یا امیری از خود داشت. ۸ - در سغد پادشاهان دستنشانده در زمان اسکندر هنوز وجود داشتند. ۹ - در قسمتهای هند نیز چنین پادشاهانی باقی بودند. این پادشاهان و امراء در امور داخلی مملکتشان استقلال داشتند و امور مدنی، قضائی، اقتصادی و اجتماعی موافق قوانین و عادات و سنن ملی هریک از صفحات مذکوره قطع و فصل میشد، ولی پادشاهان و امراء مذکوره در تحت نظارت ولات یا شهربانهائی (خشثرپوان) بودند، که از مرکز معیّن میشدند، دستورهای آنان را راجع به امنیت عمومی و حفظ راهها و سیاست داخلی و خارجی کل مملکت مجری میداشتند، مالیات یا باج خود را میپرداختند و در موقع مقتضی به تقاضای والی سپاهی به جاهای لازم میفرستادند. در موقع حدوث اختلاف بین دو یا چند قسمت پادشاه یا امیرنشین والی دخالت میکرد و گاهی برای رفع اختلاف مجلسی از پادشاهان یا امراء و جبابره تشکیل میشد (چنانکه ارتافرن والی لیدیّه کرد) ولی قوانین، عادات و اخلاق ملی هریک از این مردمان محفوظ بود، مثلا در کاریه پس از فوت پادشاه زن او بتخت مینشست نه پسر بزرگتر (در باب دوّم این کتاب باین مطالب مفصلا مراجعه خواهیم کرد) کلیّة، چنانکه در مدخل این تألیف گفته شد، در دولت هخامنشی و بخصوص در زمان داریوش اوّل نه ملتی نابود گشت و نه تمدّنی از تمدّنهای قدیم از میان رفت. ملل مشرق قدیم راه خودشان را میپیمودند.
جهت ابقای پادشاهان بعض ملل غالبا از اینجا بود، که این ممالک طوعا مطیع ایران گردیده بودند و شاهان هخامنشی برای پاس حقوق این نوع مردمان و قدردانی
تاریخ ایران باستان جلد ۱