برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۷۰۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اما اینکه چرا این مملکت پهناور را تسخیر نکرد، چنین انتظاری را هم نمی‌بایست داشت: در حیطۀ اقتدار هیچ دولتی نبود این دشتها و چولهای کم‌سکنه و لم‌یزرع بی‌حدّ و حصر را تسخیر کند. حتی اسکندر از آن طرف دانوب صرف نظر کرد و، وقتی که در آسیا از رود سیحون گذشت و بعد از زدوخورد و تعقیب سکاها به مسافتی، چون دید که باید در بیابانهای بی‌پایان آسیای وسطی با این نوع مردمان طرف شود، از آن طرف رود سیحون صرف‌نظر کرده زود به این طرف رود مزبور برگشت و راه باختر و هند را پیش گرفت. روم و بیزانس هم، چنانکه معلوم است، از طرف شدن با سکاها احتراز داشتند. اما عدم شناسائی باحوال یونانیها و جنگ را با آنها کاری سهل شمردن ایرادی است وارد، ولی معلوم نیست، که اگر زنده می‌ماند، جبران این خطای خود را نمی‌کرد. کلیة این نکته در تاریخ محرز است، که، چون ملتی بخط جهانگیری افتاد، تا پیشانیش به دیواری محکم نخورده، از آن خط برنمی‌گردد. تاریخ برای ملتی به استثناء قائل نشده و پارسیهای قدیم هم از این قاعده مستثنی نبودند. اما جنگ را با یونان آتنی‌ها باعث شدند، زیرا شورش مستعمرات یونانی در آسیای صغیر به پشتیبانی آنها بود و آنها سارد را با معبد مقدّس آن آتش زدند. این نکته هم البته در جای خود روشن و مسلّم است: تصادم ایران با یونان امری نبود، که بتوان از آن احتراز کرد:

پارسی‌ها با داشتن مستعمرات یونانی، جزایر بحر الجزائر، تراکیّه و مقدونیّه با عالم یونانی مواجه شده بودند. طرفی می‌خواست تمام یونانستان را یک‌کاسه کند، تا از تحریکات یونانی‌ها در آسیای صغیر و قبرس و مصر ایمن باشد. طرف دیگر، که ملتی جوان، فعال، هوشیار و در همان حال مردمی فقیر بود، می‌خواست از ثروت آسیا طرفی ببندد. بنابراین طبیعی است، که این دو طرف دیر یا زود می‌بایست باهم درافتند و چنین هم شد، پیشامد دیگری متصوّر نبود. بنابراین خشیارشا، چنانکه پائین‌تر بیاید، حقیقتی را بیان کرد، وقتی که گفت: «یا یونان باید مطیع ما گردد، یا ما مطیع یونان شویم. در این مسئله حدّ وسط نیست».

تاریخ ایران باستان جلد ۱